بریدههایی از کتاب روزنه؛ مجموعه آموزشی شعر
۴٫۳
(۳۴)
«شعر حادثهای است که در زبان روی میدهد و در حقیقت، گوینده شعر، با شعر خود، عملی در زبان انجام میدهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبان روزمرّه و عادی... تمایزی احساس میکند. »
atefeh
عدهای تمایز شعر نسبت به بیان عادی را در خیالآمیزی آن میدانند؛ عدهای دیگر، در وزن و قافیه و دیگر تناسبها و عدهای نیز فقط در درونمایه معنوی. کسانی هم هستند که مجموعه همه اینها را در نظر دارند. به هر حال، این قدر میتوان گفت که شعر، دارای بیانی است دیگرگونه و بلکه برتر نسبت به سخن عادی.
Mohammad Ali Zareian
فقط تعریف ابن سینا را به عنوان شاخصترین فرد این گروه نقل میکنیم: «شعر، کلامی است مخیل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفّق و متساوی و متکرّر باشند و حروف خواتیمِ آن مشابه باشند. » گویا در نزد حکمای ما، بر خلاف ادبا، خیال مهمتر از وزن و قافیه دانسته میشده است، به گونهای که وزن را هم صرفا به خاطر خیالانگیزیاش مورد نظر داشتهاند.
Mohammad Ali Zareian
از میان ادبای قدیم، بیشترین شهرت را شمس قیسرازی دارد با کتاب معروف المعجم فی معاییر اشعارالعجم خویش. این کتاب، به واقع مهمترین آییننامه شاعری در پیشینه شعر سنتی ماست و دیگر ادبا هم کمتر از مدار آن خارج شدهاند. شمس قیس میگوید «شعر... سخنی است اندیشیده، مرتّب، معنوی، موزون، متکرّر، مساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده. »
امّا حکما و اهل منطق، در تعریفهایشان به یک عنصر دیگر هم اشاره کردهاند، یعنی خیال.
Mohammad Ali Zareian
کسانی که میکوشند شعر بودن یا نبودن همه آثار ادبی را با تعریفِ برساخته خود مشخص کنند، به پروکرت (آن شخصیت اساطیری یونان قدیم) شباهت دارند که مسافران را بر تختخواب مهمانخانهاش میخواباند و میکوشید قد آنان را با تخت تنظیم کند؛ یعنی قدبلندها را سر میبرید و قدکوتاهها را به اندازه مطلوب میکشید. اینان نیز آثار ادبی را مثله میکنند تا با تعریف دستساختهشان برابر شود.
Mohammad Ali Zareian
نمیتوان به طور مطلق تعریفی ارائه کرد و گفت که «شعر همین است و جز این نیست. »
هستند کسانی که میپندارند آنچه اصالت دارد، تعریف آنهاست و اگر یک اثر با تعریفی که آنان یافتهاند همخوانی نداشته باشد، به این نتیجه قطعی میرسند که آن اثر، شعر نیست. ولی باید پذیرفت که شعر بودن یا شعر نبودن آثار ادبی، وابسته به دیدگاه ما نیست. آثار درخشان، وجود خود را ثابت و حضور خویش را بر فرهنگ ما تحمیل کردهاند. لجاجت در مرزبندی، فقط ما را از زیباییهایشان محروم خواهد کرد و بس.
Mohammad Ali Zareian
تکلیف منتقد چیست؟ او وقتی واژه «شعر» را به کار میبرد، چه پدیدهای را منظور نظر دارد؟ به نظر میرسد که منتقد نه حق دارد شاعر را به رعایت قواعد خاصی مجبور کند و نه حق دارد آثار خاصی را به عنوان شعر به مردم تحمیل کند. او فقط میتواند بر رمز و رازهای تأثیر شعر روشنی بیندازد تا به یاری او، شاعر کلام مؤثرتری ایجاد کند و مخاطب از کلام شاعر بهره بهتری ببرد. این یعنی توصیف صرف و نه تجویز یا تحمیل.
با این نگرش، باید بنای کار ما توصیف رموز تأثیر شعر باشد، نه محدودکردن آن در چهارچوب موهومی از قوانین و مقررات. امّا از این هم غافل نیستیم که بیشتر این قوانین، ریشه در ذوق و عواطف شاعران و مخاطبان آنها داشته و ایجاد آنها، به تکامل شعر کمک کرده است
Mohammad Ali Zareian
تعریفهایی که آقای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی عنوان کرده است، جامعتر و دقیقتر به نظر میآید. ایشان در کتاب ادوار شعر فارسی، شعر را چنین تعریف میکند: «شعر گرهخوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد.
کاربر ۵۱۴۶۷۹۵
نشستهاند ملخهای شک به برگ یقینم
ببین چه زرد مرا میجوند، سبزترینم!
Ahmad
ظهیر فاریابی در آن بیت معروفش در مدح قزلارسلان میگوید:
نُه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد
این از شدیدترین اغراقهای زبان فارسی است، ولی همین شدت، آن را از قلمرو حسّ ما دور میکند و به قلمرو عقل میکشاند. شاعر مرتبه بسیار بالایی ـ در حد محالات ـ به ممدوحش نسبت داده است، ولی با وجود همین، در آن ممدوح، عظمتی حس نمیکنیم. چرا؟ چون این شعر بیشتر با عقل سر و کار دارد تا حس. امّا در مقابل، یک اغراق نسبتا ملایم از خاقانی را ببینید. او در قصیده ایوان مداین، در وصف عظمت برباد رفته ایوان چنین میگوید:
این هست همان ایوان کز نقش رُخ مردم
خاک در او بودی دیوار نگارستان
Ahmad
قدمای ما، اغراق را بنا بر میزان بزرگنمایی یا به عبارت بهتر، میزان ممکن یا ناممکن بودن آن، دستهبندی کردهاند. این کار، همانند بیشتر دستهبندیهای دیگر، کمکی به ما نمیکند؛ چون آنچه در اغراق اهمیت دارد، شیوه بیان است نه میزان بزرگنمایی. ممکن است یک اغراق طبیعی و معتدل، طوری بیان شود که پذیرفتنی به نظر نیاید و بر عکس یک اغراق شدید، با یک بیان مناسب، قابل پذیرش باشد. مهم این است که شاعر کاری کند که شنونده بتواند صورتِ اغراقشده حقیقت را در ذهن خود مجسّم کند.
Ahmad
اغراق
عنصری در وصف اسیر شدن گروه وسیعی از دشمنان به دست محمود غزنوی سروده است:
ز بس اسیر که در خام کرد شاه زمین
بدان زمین نه همانا که زنده ماند بَقَر
میگوید سلطان آن قدر اسیر گرفت که برای در خام کردن آنها هر چه گاو در زمین بود، کشته شد. او در اینجا اغراق به خرج داده، یعنی چیزی را بیشتر از حد واقعی آن تصویر کرده است. ممکن است اغراق در جهت عکس این هم باشد، یعنی اندک نمایاندن چیزی؛ چنان که در این بیت خاقانی میبینیم:
«هیچ» اگر سایه پذیرد، منم آن سایه هیچ
که مرا نام، نه در دفتر اشیا شنوند
Ahmad
بیدل در جایی میگوید:
جمع با زینت نگردد جوهر مردانگی
از برش عاری بود گر سازی از زر تیغ را
و در جایی دیگر، با مختصر تصرفی در مَثَل، آن را در خدمت مدعایی خلاف اولی میگذارد:
زائل از زینت نگردد جوهر مردانگی
قبضه زر از برش مانع مدان شمشیر را
به واقع بیشتر مدعامثلهایی خوب از کار در آمدهاند که مدعایشان حرفی درست و پذیرفتنی بوده و مَثَل نیز رابطهای نسبتا محکم با آن داشته است. در مدعامثلهای مکتب هندی، گاهی حس میشود که شاعر مَثَل زیبایی یافته و مدعا را بر اساس آن ساخته است، ولو آن مدعا حرفی بیربط یا حکمی نادرست بوده است.
Ahmad
مدعامثل با همه جذابیت نخستینی که برای هر خواننده شعر دارد، نتوانسته است جایگاهی ویژه و ثابت در شعر فارسی بیابد. از میان هزاران مدعامثل شاعران مکتب هندی، شاید بیش از یکصد مورد ماندگار و تأثیرگذار نتوان یافت و این رقم کمی است.
چرا چنین است؟ شاید از آن روی که مدعامثل تا حدی جنبه استدلالی دارد و تأثیرش را بر عقل میگذارد نه عواطف. در عین حال، نمیتواند عقل را صد در صد قانع کند. نکته دیگر این است که گاهی خودِ حکمِ مورد نظر شاعر، درست نیست یا کلیت لازم را ندارد و در این صورت، ولو با آوردن مثلی قوی، شنونده سخن او را نخواهد پذیرفت و با خود خواهد گفت «ممکن است بتوان خلاف این مدعا را هم با مثلی دیگر ثابت کرد.
Ahmad
مدعامثل این است که شاعر ادعایی میکند و سپس آن ادعا را با مثالی شاعرانه به کرسی مینشاند. سنایی میگوید:
تو علم آموختی از حرص، اینک ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا
مدعا و مطلب اصلی شاعر، ترس از علم بیتعهد است و برای اثبات آن، مثال میآورد که «همان گونه که دزد چراغدار، در دزدی موفقتر است، انسان عالِم نیز لغزشی شدیدتر دارد. » اگر شاعر مدعا را خشک و خالی بیان کرده بود، کلامش برتری خاصی نداشت و از حد یک نصیحت فراتر نمیرفت. مَثَلی که آورده شده است، نوعی استدلال شاعرانه با خود دارد و همین ما را به پذیرش وا میدارد.
Ahmad
با آن که هر کنایهای دارای یک معنی ظاهری و یک معنی باطنی است، معنی باطنی مورد نظر گوینده است و چه بسا که معنی ظاهری اصلاً ربطی به قضیه نداشتهباشد. امّا گاهی شاعر با زیرکی خاصی، کنایه را در جایی به کار میبرد که در آن فضا، ظاهر کنایه هم معنی میدهد و این بسیار هنرمندانه است. مثلاً «دستهگل به آب دادن» در معنای کنایی خود «اشتباهی بزرگ کردن» است و ما غالبا در کاربرد آن، کاری به این نداریم که اصلاً دستهگلی در کار هست یانه. امّا علی معلّم در جایی که سخن از رها کردن حضرت موسی (ع) در آب نیل است، همین کنایه را طوری به کار میبرد که معنای ظاهری آن هم پدیدار میشود:
در لجّه بر نی سنبلش را تاب دادند
خوبان عجب دستهگلی بر آب دادند
Ahmad
وجوه مهم اختلاف مجاز و کنایه را چنین میتوان بر شمرد:
در مجاز، فقط یکی از دو سوی معنی میتواند درست باشد. مثلاً در همان شعر عبدالملکیان، مسلّم است که «مردم شهر» مورد نظرند نه خود شهر یا در عبارت «نهر جاری است»، جاری بودن فقط به «آب» بر میگردد نه به «نهر». ولی در کنایه، غالبا هر دو وجه کلام میتواند صادق باشد، یعنی قابل تصور هست که طلبکاران حتی فرش آدم ورشکسته را هم از زیر پایش جمع کنند و یا زال زر در لحظه رسیدن قاصد واقعا در حمام باشد و از شتاب، سرش را ناشسته بگذارد.
دیگر این که در مجاز، واژهها به معنایی دیگر به کار میروند، ولی در کنایه، آنها همان معنی حقیقی خود را دارند و ترکیب آنهاست که حامل دو معنی میشود. به عبارت دیگر، غالبا مجاز در واژه اتفاق میافتد و کنایه در ساختار کلام.
Ahmad
مرحوم جلالالدین همایی در کتابش کنایه را چنین تعریف میکند: «کنایه در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح، سخنی است که دارای دو معنی قریب و بعید باشد، و این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند. پس گوینده آن جمله را چنان ترکیبکند و به کار بَرَد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل شود. »
ملاحظه میکنید که فرق مجاز و کنایه اندک است. با هر دو، خواننده به سوی معنایی دیگر در کلام هدایت میشود و شاید به همین ملاحظه، جمعی از منتقدان، کنایه را هم نوعی مجاز دانستهاند و این سخن غریبی نیست. در واقع قلمرو مجاز آن قدر گسترده است که کنایه و استعاره و بعضی صورتهای دیگر خیال را هم شامل میشود. از همین روی، گاهی تشخیص مجاز و کنایه از هم، دشوار میشود.
Ahmad
هیونی تگاور برِ زالِ سام
بباید فرستاد و دادن پیام
که گر سر به گِل داری، اینک مشوی
یکی تیز کن مغز و بنمای روی
Ali
جامعه بشری برای این که یک سخن برتر را به عنوان شعر بپذیرد، چنین خواستهایی از آن دارد:
منطق گفتار، متفاوت با منطق عادی باشد.
ساختار زبانی متفاوتی در آن به کار رفته باشد.
تناسبهایی از جهات مختلف در آن سخن حس شود.
آن سخن، یک مجموعه نظامدار باشد، به گونهای که خواننده خود را با یک اثر ادبی متشکل روبهرو ببیند.
گوینده از ایجاد آن سخن، هدف خاصی داشته باشد، یعنی آن بیان ویژه را برای تأثیری ویژه اختیار کرده باشد.
این خواستههای انسانها از شعر، باعث شده است که آنها کمکم در زبان، قابلیتهایی برای تأثیر بیشتر و عمیقتر شعرشان کشف کنند و از سوی دیگر، شعر نیز به تدریج قانونمند شود.
Ahmad
حجم
۵۷۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۵۷۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
قیمت:
۶۴,۰۰۰
۳۲,۰۰۰۵۰%
تومان