اگرچه هنوز میتواند
گلی را در پیادهرو
آنچنان ببوید که سلولهای کسلِ بینیاش
به رقص درآیند
اما پشتکرده
به گلزارهای دنیا
خود را در آینههای پژمردهٔ غروب
در هیئت چهارپایهای میبیند سرنگون
که بر فراز آن
مردی حلقآویز در هوا
تاب میخورد.
• Khavari •
بیا
و از تمام «من» های بی «تو»
پشیمانم کن.
.ً..
گناهی که نیاز
به توبه نداشته باشد
عین ثواب است
AmirmohammadYavari
هربار که آمدهای
آخرینبار بوده است
و هربار که رفتهای اولینبار
فردا تو را
برای اولینبار خواهم دید
همانطور که دیروز
برای آخرینبار دیدمت
(:Ne´gar:)
فرار
از سر تنهایی که باشد
انتقال تنهاییست
از مکانی به مکان دیگر
ali73
در غیاب تو آب از آب
آنقدر تکان خورده است
که هر شب سیلابی خروشان
آوار میکند خواب مرا
نغمه میلانی
مثل مرگ در دریا
که نمیآید به کودکان سوری
و سفرهٔ خالی
که به هیچ خانهای نمیآید
Atena
در چشم رسولانی که از دم
چوپان بودهاند
گوسفندی بیش نیستی
در یکقدمی گرگ
در چشم اولیایت
کودک سربههوایی که هرگز
بزرگ نخواهی شد
در چشم دولتمردانی که رأی تو
رقم میزند اقتدارشان را
رقم بیمقداری هستی
در همسایگی صفر
و سرانجام
در چشم ملکالموتی که از ابتدا
چشم دیدنت را نداشته است
مخلوق گندمخوردهای
که خود اکنون
گندمزاری شده است
آمادهٔ درو.
AmirHossein
بیا
کنار این قاب مهتابی
در برابرم بنشین
و سراپا پشیمانم کن
از تمام گناهانی که هرگز
مرتکب نشدم
پشیمانم کن
علیرضا
خسته از دست من
وقتی به خیابان زدی
مثل آدمک برفی اواخر اسفند
سراپا گریه بودی و اشک
گیرم تمام چراغهای دنیا سبز
تمام آدرسها سرراست
و لبخند تمام رهگذران
به پهنای خوشامد نوروزی
مگر نمیدانستی
کسی که سایهاش را
روی این صندلی جا بگذارد
و عطر آغوشش
به عمق بالشتها و کوسنهای این خانه
نفوذ کرده باشد
راه دوری نخواهد رفت
زیر آسمان خدا
فقط قلب آکبند فرشتههاست
که هرگز نمیشکند.
Mina.bassami