بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل بیروت بود | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثل بیروت بود

بریده‌هایی از کتاب مثل بیروت بود

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۳۶ رأی
۴٫۴
(۲۳۶)
و قسم به خستگی چشمانش که اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا
کاربTala khaleghi
این دختر انگار نمی‌دانست که دنیا پر است از پدرانی شبیه به نوح که فرزندانشان در ناخلفی به پسر نوح طعنه می‌زنند. انگار نمی‌دانست زیر پرچم همین آشوب‌ها، آقازاده‌هایی بر سینه می‌کوبند که شکم از سفرهٔ انقلاب پر می‌کنند اما دستی بر توبره دارند و دستی بر آخور.
کاربر ۳۷۴۳۹۲۸
این نسلْ نسل رسانه و اینترنته. می‌دونی چند تا مسئول، بازیگر، نویسنده، شاعر، خواننده و فوتبالیست توی خود کشور ایران دارن به طور مستقیم و غیرمستقیم برای تحقق اهداف ما و رهایی خلق با ما همکاری می‌کنن؟ فکر کردی جریان‌سازی‌های به قول شما ضدنظام و ضدمذهبی که از طریق بعضی مسئولین و سلبریتی‌ها صورت می‌گیره اتفاقیه؟ بعضی‌هاشون مثل خانمیا آقایبه طور مستقیم از ما دستمزدهای هنگفت دریافت می‌کنن تا محتوای مد نظرمون رو خوراک ذهن طرفدارهاشون کنن؛ هیچ کاری هم به راست و دروغ اخباری که بهشون می‌دیم ندارن، اون‌ها فقط پول‌شون رو می‌گیرن. سربازهای ما همه‌جا هستن.
ساونج مممود
حالا دلیل آشنا بودن صدایش را می‌دانستم. او همان بازیگر معروف بود که با هشتگ‌ها و پست‌هایش جنجال‌آفرینی می‌کرد؛ اسطورهٔ جریان‌ساز، هنرمند مردمی و دل‌سوز وطن. فردا که خبر دستگیری‌اش اعلام گردد، چه متن‌هایی دربارهٔ مظلومیت آقای بازیگر و پاپوش نظام برای انتقام از سلبریتی میهن‌پرست منتشر خواهد شد. بیچاره طرفداران خوش‌خیالش!
ساونج مممود
این قوم یأجوج و مأجوج واقعاً قصد نجات خلق را داشتند؟! این‌ها که حتی به پاره‌های تن خود نیز رحم نمی‌کردند. اصلاً اسلوبشان برای حکومت چه بود؟ خون و خون و خون؟
zahra sadat-87
روزهای بعد از سرنگونی رو تصور کن؛ خلق خسته به صغیر و کبیر حکومتی‌ها رحم نمی‌کنن، از درخت‌های هر کوچه پاسدار و بسیجی و حزب‌اللهی آویزونه. تا ماه‌ها شهرها بوی خون می‌دن. زیباست، نه؟ لبخندی مشمئزکننده کنج لب‌هایش نشست. رجوی در قفس اشرف چه بر سر رؤیای افرادش آورده بود که پرندهٔ خیالشان چون جغد، شوم شده بود و چون کلاغکی سیاه، نحس؟ چه بد اقبالی داشتند این ملیجک‌های تسخیرشدهٔ شیطان که از دنیا رانده و از آخرت مانده بودند. پر از انزجار بودم و فریاد زدم: هیچ غلطی نمی‌تونید بکنید! حکایت این کشور حکایت عراق و افغانستان و سوریه نیست. به مو می‌رسه اما پاره نمی‌شه. حناتون پیش این مردم رنگی نداره. بعد از این همه سال هنوز نفهمیدین؟!
zahra sadat-87
و فقط خدا می‌داند که چقدر دلگیر است تماشای اشک‌ریزانِ یک مرد در دل پاییز.
هفتصد و چهل و نه
اشک پشت اشک از چشمانم سرازیر می‌شد. قلبم قصد ایستادن داشت. نگاهم را به نیم‌رخ پرابهت عقیل دوختم. لحظه‌ای پلک بر پلک نهاد. نجوای زیرلبی‌اش را شنیدم. «بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی لَا یَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَیْ‌ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»
سادات
اصلاً حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می‌کند.
hiba
آخ از این زن‌های زندگی که حافظه‌شان هم برود، عشق مادرانه‌شان نمی‌رود.
hiba
اینجا ایران است، بلادی که کم زخم نخورده از خودی‌های ناخودی
کاربر ۸۸۳۱۵۴۹
این قوم یأجوج و مأجوج واقعاً قصد نجات خلق را داشتند؟! این‌ها که حتی به پاره‌های تن خود نیز رحم نمی‌کردند. اصلاً اسلوبشان برای حکومت چه بود؟ خون و خون و خون؟
رهگذر
امنیت چیزی است که تا آن از دست ندهی، قدرش را نمی‌دانی.
roza
گاهی فراموشی مثل سیب سرخ هزار و یک خاصیت دارد؛ خصوصاً وقتی آنکه باید باشد دیگر نیست.
زهره
این سکوت تلخ را یادم داده بودند؛ درست وقتی اول مهر کنار در مدرسه ایستادم و مادرم گفت: «هیس! اگه شغل بابا رو پرسیدن، بگو معلم.»
Benyamin
پس چون وقت انتقام اول فرا رسد بندگان سخت جنگجو و نیرومند خود را بر شما برانگیزیم تا آنجا که در درون خانه‌های شما نیز جستجو کنند و این وعده (انتقام خدا) حتمی است.
Benyamin
«یاران همه رفتند افسوس که جا مانده منم! حسرتا! این گل خارا همه جا رانده منم.»
معمای عشق♡ (ℬ•ℳ)
«یاران همه رفتند افسوس که جا مانده منم! حسرتا! این گل خارا همه جا رانده منم.» آخ از غریبی حاج‌اسماعیل! مردی که مثل بیروت بود، آشوب‌زده اما آرام.
135!
انتقام خون ارغوان، دختری که دوستش داشتم. به بی‌رمقی چشمان دانیال نگاه کرد. خونهٔ تیمی‌مون لو رفت. با پاسدارها درگیر شدیم و ارغوان تیر خورد. نمی‌تونستم با خودم ببرمش اما اون اطلاعات مهمی از سازمان داشت؛ مجبور شدم بکشمش... می‌فهمی؟! خودم کشتمش... با اسلحهٔ خودم... چون ارغوان از مرگ می‌ترسید... همیشه دور از چشم بقیه، کپسول سیانور رو یه گوشه قایم می‌کرد و این رو فقط من می‌دونستم. او عشقش را فدای خونخواری به نام رجوی کرده بود. دوست داشتم بپرسم «آیا می‌ارزید؟»
zahra sadat-87
آهی که این‌قدر عمیق باشه، دلیل بزرگی داره.
hiba

حجم

۲۴۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۶ صفحه

حجم

۲۴۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۶ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۷۰%
تومان