بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل بیروت بود | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب مثل بیروت بود اثر زهرا اسعد بلنددوست

بریده‌هایی از کتاب مثل بیروت بود

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۹۳ رأی
۴٫۴
(۱۹۳)
اشک روی گونه‌ام لیز خورد. با کشیده شدن چیزی به روی صورتم، به‌سرعت چشم گشودم. نادر بود. نترس، فقط می‌خوام اشک‌هات رو پاک کنم. وحشت‌زده صورتم را کنار کشیدم. صدای دانیال از بین دندان‌های گره‌شده‌اش بلند شد: بهش دست نزن! لعنتی، بهش دست نزن!
zahra 84
آرامشی چندش‌آور ادامه داد. این دنیای مجازی هم خیلی خوبه ها! از این‌ور ما تولید می‌کنیم، از اون‌ور یه عده با چشم‌های بسته نشخوار می‌کنن. اصلاً شهر هرتی که می‌گن، همین دنیای مجازیه. کی به کیه؟ با لطف مسئولینی که پشت در سفارت‌خونه‌های خاص تربیت شدن، این ملت اون‌قدر خسته و عصبی هستن که واسه‌شون مهم نیست خبر خیانت یه آقازاده راسته یا دروغ. فقط اگه دستشون بهت برسه، عین قصاب، گوشت تنت رو رشته‌رشته می‌کنن. حالا به فرض محالم که ثابت شه تو بی‌گناهی؛ دیگه کی باور می‌کنه؟! این روزها، مردم دوست دارن بد بودن بالا دستی‌هاشون رو باور کنن، نه خوب بودنشون رو. مهر خیانت تا آخر عمر، عین داغ بردگی، از رو اسم حاج‌اسماعیل و خانواده‌ش پاک نمی‌شه.
سادات
حاج‌بابا همیشه می‌گفت: «سفیدی موهای کنار شقیقه یعنی احوال دلت پر از وصل و پینه‌ست. یعنی دنیا تا تونسته توی مشتش فشارت داده. یعنی توی اوج جوانی از بس کمرت شکسته پیر شدی.»
fa,3in
این قصه همچنان ادامه دارد
ساونج مممود
بانگ «الله اکبر» مؤذن‌زاده از گلدسته‌های امامزاده برخاست.
محيا
«یاران همه رفتند افسوس که جا مانده منم! حسرتا! این گل خارا همه جا رانده منم.»
شهیده
عطر تلخ آشنایش در مشامم پیچید. عرقی سرد بر جانم نشست. آرام سر بلند کردم. خودش بود؟! یک سال ندیده بودمش یا صد سال؟! چقدر شکستگی در جوانی چهره‌اش پر می‌زد.
zahra 84
فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیکمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّیارِج وَکانَ وَعْدًا مَفْعُولًا. «اسرا ٕ _ ۵» *** پس چون وقت انتقام اول فرا رسد بندگان سخت جنگجو و نیرومند خود را بر شما برانگیزیم تا آنجا که در درون خانه‌های شما نیز جستجو کنند و این وعده (انتقام خدا) حتمی است.
zahra sadat-87
گاهی آدم دلش پر می‌کشه واسه معمولی‌ترین چیزهای زندگیش؛ یه غذای معمولی، یه خونهٔ معمولی، یه پدر و مادر معمولی.
zahra
روزهای بعد از سرنگونی رو تصور کن؛ خلق خسته به صغیر و کبیر حکومتی‌ها رحم نمی‌کنن، از درخت‌های هر کوچه پاسدار و بسیجی و حزب‌اللهی آویزونه. تا ماه‌ها شهرها بوی خون می‌دن. زیباست، نه؟
zahra

حجم

۲۴۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۶ صفحه

حجم

۲۴۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۶ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
تومان