بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۳۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۹۲۰ رأی
۳٫۸
(۹۲۰)
اگه نمی‌خوای شبیه پدرت بشی نباید با فکر کردن خودت رو به یه گوشه ببری ــ باید با تفکر خودت رو ببری به فضای باز. تنها راهش هم اینه که از این‌که ندونی چی درسته و چی غلط لذت ببری. تن به بازی زندگی بده و سعی نکن از قانون‌هاش سر دربیاری. زندگی رو قضاوت نکن، فکر انتقام نباش، یادت باشه آدم‌های روزه‌دار زنده می‌مونن ولی آدم‌های گرسنه می‌میرن، موقعی که خیالاتت فرو می‌ریزن بخند، و از همه مهم‌تر، همیشه قدر لحظه‌لحظهٔ این اقامت مضحکت رو تو این جهنم بدون.»
Hana
هیچ‌کس نبود، هیچ نشانی از زندگی انسانی دیده نمی‌شد. تصور این‌که تنها موجود بودم کار سختی نبود ولی همین هم باعث نشد احساس تنهایی کنم. لذت‌بخش است تصور این‌که تمام انسان‌ها مرده‌اند و این قدرت را داری که تمدنی نو را شروع کنی یا نکنی. فکر کردم تمدن جدیدی آغاز نخواهم کرد. چه کسی می‌تواند بار شرمندگی پدرِ نسل بشر بودن را به دوش بکشد؟‌ من که نمی‌توانم.
Hana
اگر دکتر محله‌تان برای رونق کسب‌وکارش دعا می‌کند باید آرزو کنید خدایانش به حرفش گوش نکنند.
Hana
بابا اغلب از شرم زندگی نزیسته‌اش حرف می‌زد، ولی در واقع این شرم زندگی بی‌عشقش بود که داشت هلاکش می‌کرد.
Hana
فکر کردم جنایتکارهای حرفه‌ای و فلاسفه به شکل شگفت‌انگیزی در خیلی چیزها اشتراک دارند ــ هر دو با جامعه تضاد دارند، هر دو با قوانین تغییرناپذیر خودشان زندگی می‌کنند و از هیچ‌کدام والد به‌دردبخوری درنمی‌آید.
Hana
و مادرم! با دیدنش نزدیک بود قلبم بترکد. در تمام عکس‌ها ساکت و بی‌حرکت به‌نظر می‌آمد، تمام اتفاقات پشت چشمانش می‌افتاد، از آن جنس چشم‌هایی که انگار از دورترین گوشه‌های زمین بازگشته‌اند فقط برای این‌که به تو بگویند بی‌خود زحمت رفتن به آن مکان‌ها را نکشی.
Hana
ناگهان یاد فروید افتادم که اعتقاد داشت تمدن در تضاد با نیازهای بشر است.
Hana
اگر یک اشتباه غیرقابل بخشش در زندگی‌ام کرده باشم این است که تمام مدت انکار کردم ممکن است کسانی وجود داشته باشند که از ته دل عاشقم باشند.
Hana
باورم نمی‌شد رابطه‌مان به پایان رسید. فکر کردم این‌جوری بهتر است. واقعاً دوست نداشتم کسی یک روز سرم فریاد بکشد «من بهترین سال‌های عمرم رو حرومِ تو کردم!» این‌جوری بهترین سال‌های زندگی‌اش مال خودش بود.
Hana
بیچاره انوک. نمی‌توانست تحمل کند برای ابد مجرد بماند و نمی‌توانست تحمل کند که نمی‌تواند تحمل کند. عشق وسوسه‌اش می‌کرد ولی از زندگی‌اش غایب بود و تمام تلاشش را می‌کرد به این نتیجه نرسد که سه‌هشتم از هشتاد سال شکست را پشت سر گذاشته.
Hana
روزهای خوب یک دهه طول می‌کشیدند، روزهای معمولی نیم قرن، ولی بیشتر اوقات حس می‌کردم در چشم یک توفان زمان جاودانه منجمد شده‌ام.
Hana
قلبم را از آخرین رسوبات معصومیت خالی کرده بودم. یک انسان را کرده بودم زیر خاک، یا لااقل به سقوطش کمک کرده بودم و از خودم نفرت داشتم، برای ابد و شاید هم بیشتر. چرا نه؟ نباید تمام گناهان خود را بخشید. نباید همیشه به خود آسان گرفت. گاهی بخشیدن خود کاری نابخشودنی است.
Hana
احساس می‌کنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفته‌م ولی این‌قدر جلو رفته‌م که دیگه انرژی برای برگشت ندارم. خواهش می‌کنم این یادت بمونه مارتین. اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتهٔ هیچ‌وقت برای برگشت دیر نیست. حتا اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی. نگو راه برگشت طولانی و تاریکه. نترس از این‌که هیچی به دست نیاری.
Mostafa Talebi
وقت آزاد زیاد دارم. وقت آزاد باعث می‌شود آدم‌ها فکر کنند، تفکر باعث می‌شود مردم به شکل بیمارگونه‌ای متوجه خود شوند و در صورتی که بی‌نقص و بی‌چون‌وچرا نباشی، این در خود فرو رفتن منجر به افسردگی می‌شود. برای همین است که افسردگی دومین بیماری شایع جهان است
Hana
من یک هفته خانهٔ دوستم چارلی ماندم و به خدا قسم می‌خورم که وقتی داشتم از خانه می‌رفتم به پدرم گفتم «یادت نره به ماهی‌ها غذا بدی.» پدرم این قضیه را خیلی متفاوت به خاطر می‌آورد. در نسخهٔ او من فقط گفته‌ام «باشه، خداحافظ.» حالا هر کدام از این‌ها، در این یک هفته‌ای که نبودم ماهی‌ها دچار گرسنگی شدید شده‌اند و مثل انسان‌ها به همنوع‌خواری رو نیاورده‌اند و آرام‌آرام مرده‌اند. همین.
Hana
«می‌دونی مشکل تو چیه مارتین؟ تو کتاب رو به زندگی ترجیح دادهٔ. می‌دونی، من اعتقاد ندارم که می‌شه کتاب رو جایگزین زندگی کرد. بیشتر نقش مکمل رو بازی می‌کنه.» «رو چه حسابی این حرف رو می‌زنی؟» «رو این حساب که تو بلد نیستی چه‌طور زندگی کنی.» «تو بلدی؟» «من یه نظراتی دارم بالاخره.»
Hana
بابا تمام‌وقت کار می‌کرد ولی ساعات طولانی دوری‌اش نبود که باعث می‌شد احساس تنهایی کنم (همیشهٔ خدا تنها بودم)، یک چیزی این وسط می‌لنگید.
Hana
مطمئناً ما ظرفیت زیادی برای تغییر داریم ولی هشتاد سال فرصت زیادی نیست. باید زود همه‌چیز را یاد گرفت. باید ابدیت را در چند دهه جا کرد.
Hana
این‌قدر دفع‌الوقت کرده بودم که هر چه ممکن بود نقطهٔ عطفی در زندگی‌ام باشد از دست داده بودم. بعدی‌اش کی خواهد بود؟
Hana
«احساس می‌کنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفته‌م ولی این‌قدر جلو رفته‌م که دیگه انرژی برای برگشت ندارم. خواهش می‌کنم این یادت بمونه مارتین. اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتهٔ هیچ‌وقت برای برگشت دیر نیست. حتا اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی. نگو راه برگشت طولانی و تاریکه. نترس از این‌که هیچی به دست نیاری.»
Hana

حجم

۶۷۰٫۵ کیلوبایت

حجم

۶۷۰٫۵ کیلوبایت

قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۷۳,۵۰۰
۵۰%
تومان