بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۳۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۹۲۰ رأی
۳٫۸
(۹۲۰)
قشنگ معلوم بود اگر لازم باشد حاضر است تا صبح همان جا بماند. چرا نماند؟ هیچ‌کس در خانه منتظرمان نبود. هیچ پیشانی‌یی از نگرانی چین نیفتاده بود. هیچ لبی منتظر نبود تا ما را بوس شب‌به‌خیر کند. اگر هیچ‌وقت هم برنمی‌گشتیم کسی نبود دلتنگ ما شود.
Ben
«خب، یه چیز دیگه هم هست که تو بهش اشاره نکردی. این‌که اگر یه‌بار ببینی خرده‌چوب توی دست کسی که دوستش داری رفته، بلند می‌شی و سطح همهٔ چوب‌های دنیا رو با یه چیز لطیف و شفاف می‌پوشونی تا یه وقت دوباره چوب نره توی دستش.»
feri
دلیل این‌که موجودی از سیارات دیگر به ملاقات ما نمی‌آید این نیست که وجود ندارند، نمی‌خواهند با ما آشنا شوند.
nastaran84
چرا آرزو داریم کسانی که دوست‌شان داریم به زندگی بازگردند وقتی می‌دانیم قبل از مرگ چه‌قدر عذاب کشیده‌اند. این‌قدر ازشان متنفریم؟
سارا
فکر می‌کنم یک روز تاریخ قضاوت بدی دربارهٔ من خواهد کرد، دقیق بخواهم بگویم بدتر.
Ben
نمی‌توانست تحمل کند که نمی‌تواند تحمل کند.
nastaran84
ولی تصمیم گرفتم ازش راهنمایی نخواهم. بعضی آدم‌ها حس می‌کنند در حال غرق شدنی و وقتی جلوتر می‌آیند تا بهتر ببینند، نمی‌توانند در برابر وسوسهٔ پا گذاشتن روی سرت مقاومت کنند. گفتم «خوبم.»
nastaran84
فکر می‌کنی اون‌جا ایستادهٔ و راجع به هملت حرف می‌زنی ولی چیزی که شاگردهات می‌شنون صدای مردیه که می‌ترسه از دایرهٔ تنگی که احاطه‌ش کرده یه قدم فراتر بگذاره، دایره‌ای که آدم‌هایی که صدها سال قبل مرده‌ن دورت کشیده‌ن
feri
تا وقتی وحشت از زندگی‌ات رخت نبسته نمی‌فهمی ترس تا چه اندازه زمان‌بر است.
lonelyhera
پدرم همیشه مدعی بود مردم اصلاً سفر نمی‌کنند، بلکه تمام عمرشان به دنبال شواهدی می‌گردند تا اعتقاداتی را که از ابتدا داشته‌اند توجیه کنند.
فاطمه افشار
این احساس را داشتم که یا در انتهای چیزی هستم که فکر می‌کردم بی‌انتها است یا در آغاز چیزی که می‌توانستم قسم بخورم مدت‌ها پیش شروع شده.
فاطمه افشار
چیزی درونم از این‌که می‌توانم صرفاً با بودنم کسی را خوشحال کنم حرص می‌خورد، چون بودنم به هیچ درد خودم نخورده.
سارا
برای من ناراحت نباشید مگر این‌که خود را آماده کرده‌اید تا آخر عمر ناراحت باشید. دو سه هفته اشک و آه و پشیمانی چه فایده‌ای دارد وقتی قرار است یک ماه دیگر دوباره بخندید؟ نه. فراموشش کنید. فقط فراموشش کنید. به‌نظر من که یادداشتش خیلی خوب بود. یک‌راست رفته بود سر اصل مطلب. ژرفای احساسات انسانی را اندازه گرفته بود و فهمیده بود عمقی ندارد و نتیجه را اعلام کرده بود.
nastaran84
احمقانه است فکر می‌کنیم خداوند فقط وقتی صدای افکارمان را می‌شنود که او را به اسم صدا می‌زنیم و نه وقتی که مشغول افکار پلید روزمره‌مان هستیم. مثلاً این‌که امیدوارم همکارم زود بمیرد تا دفترش مال من شود چون از اتاق کار من خیلی بهتر است. معنای ایمان برای ما این است که تا وقتی از خالق دعوت نکنیم به زمزمه‌های ذهن ما گوش نمی‌کند.
سارا
خجالت‌آور است تماشای کسی که آخر عمری خود را موشکافی می‌کند و به این نتیجه می‌رسد تنها چیزی که با خود به گور می‌برد شرمِ زندگی نکردن است.
سارا
می‌خواهم همه‌چیز را تمام کنم ولی نمی‌دانم چه‌طور، شاید بی‌تفاوتی‌ام است که باعث می‌شود هر روز بیشتر دوستم داشته باشد ـ اگر می‌خواستم بمانم احتمالاً گوشم را می‌گرفت و پرتم می‌کرد بیرون ولی چون می‌داند خودم قصد رفتن دارم این کار را نمی‌کند. او می‌داند لذت پرت کردن یک نفر به خیابان تا چه اندازه کم می‌شود وقتی خود طرف با یک فشار انگشت پا به فرار می‌گذارد.
Ben
‌«من می‌میرم چون موجودی هستم با تاریخ مصرف! من می‌میرم چون یک انسانم و کار انسان همین است: فرو می‌پاشد، فاسد می‌شود، ناپدید می‌شود!»
سارا
«اگر نوع خاصی از تمدن و فرهنگ مورد نظر ما باشد باید آدم‌هایی را که با آن هماهنگ نیستند از بین ببریم.» (جورج برنارد شاو)
nastaran84
«می‌دونی مشکلت کجاست؟ تو متعصبی، راجع به همه‌چیز تعصب داری. خودت نمی‌فهمی؟ این‌قدر به همه‌چیز تعصب داری که نمی‌تونی به هیچ‌کدوم‌شون برسی.»
nastaran84
یاد گرفتم کناره‌گیری آسان است. عقب‌نشینی؟ راحت. پنهان شدن؟ حل شدن؟ گلچین کردن؟ راحت. وقتی از دنیا کنار می‌کشی دنیا هم به همان اندازه از تو کنار می‌کشد.
سارا

حجم

۶۷۰٫۵ کیلوبایت

حجم

۶۷۰٫۵ کیلوبایت

قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۷۳,۵۰۰
۵۰%
تومان