بریدههایی از کتاب جزء از کل
۳٫۸
(۹۲۰)
همین است که هرگز نباید پیمانی ناشکستنی ببندی. نمیدانی ذرات وجودت بعدها چه حسی خواهند داشت.
فرزانه
دوست دارم از پدرم تشکر کنم که به من طعم خشونت را چشاند، همینطور از پدربزرگم که به پدرم طعم خشونت را چشاند که او هم در عوض این طعم را با دهان من آشنا کرد. من فرزند ندارم و بنابراین مجبورم این ارثیه را برای آشنایان و رهگذران بگذارم. در ضمن دوست دارم از سیستم عدالت نیو ساوث ولز تشکر کنم که به من درس بیعدالتی داد، از پلیس نیو ساوث ولز به خاطر فساد خستگیناپذیر و خشونت بیپایانش، از خشونت در سینما که باعث بیحس شدن قربانیان من شد به طوری که طول میکشید تا بگویند آخ، از کسانی که بر من پیروز شدند و به من نشان دادند گلوله خوردن از ناحیهٔ ران هیچ خفتی ندارد،
فرزانه
هری بیچاره، خیلیخیلی برایم اهمیت داشت: یک ذهن رها و بیحدومرز. تا قبل از آشنایی با او تمام ذهنهایی که میشناختم محدود بودند، وحشتناک محدود. آزادیِ ذهن هری آدم را سر ذوق میآورد. ذهنی که مطلقاً با خودش روراست بود و با بخار خودش کار میکرد. تا به آن روز ذهنی بیزمان ندیده بودم، ذهنی تا این حد سرسخت در مقابل تأثیرات محیط پیرامون.
فرزانه
مردم فکر میکنن برای رشد به چراغ صحنه احتیاج دارن. هیچکس تحمل گمنامی رو نداره.
فرزانه
چهطور میتوانستم به چیزی باور داشته باشم وقتی چیزی که ممکن بود درست باشد احتمال داشت درست نباشد؟
فرزانه
«متجاوزها و کودکآزارها هم به یه چیزی باور دارن. هیتلر هم به یه چیزی باور داشت. هربار که هِنری هشتم سر یکی از زنهاش رو قطع میکرد به یه چیزی باور داشت. باور داشتن کاری نداره. همه به یه چیزی باور دارن.»
فرزانه
و به دارالتأدیبها و خانههای امن و زندانها فکر میکردم: از طریق همین مجازاتهاست که جنایتکارها راهی برای گپ زدن پیدا میکنند. مشکل قانون این است که دائم دنبال راهی است تا جنایتکارهای خطرناک را باهم آشنا کند و همه را مستقیم به یک شبکه متصل کند.
فرزانه
نقابهای پیچیدهتری به صورت میزدم، محزون و شاداب، آسیبپذیر ولی شاد، مغرور اما افسرده. اینها را به این خاطر که توان زیادی ازم میبردند در نهایت رها کردم. از من بشنو: نقابهای پیچیده زندهزنده تو را میخورند.
فرزانه
خائنانهترین خیانتها آنهایی هستند که وقتی یک جلیقهٔ نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ میگویی که احتمالاً اندازهٔ کسی که دارد غرق میشود نیست. اینجوری است که نزول میکنیم و همینطور که به قعر میرویم، تقصیر همهٔ مشکلات دنیا را میاندازیم گردن استعمار و کاپیتالیسم و شرکتهای چندملیتی و سفیدپوست احمق و امریکا، ولی لازم نیست برای تقصیر اسم خاص درست کرد. نفع شخصی: ریشهٔ سقوط ما همین است و در اتاق هیئتمدیره و اتاق جنگ هم شروع نمیشود. در خانه آغاز میشود
فرزانه
روانپزشک با تنزل دادنش به کاتالوگی از بیماریهای روانی، فردیتش را از او گرفته بود.
فرزانه
عشق ربطی به طرف مقابل ندارد و آن چیزی که درونت است اهمیت دارد ــ برای همین است که مردها ماشین، کوه، گربه یا عضلات شکمشان را دوست دارند، برای همین است که ما عاشق حرامزادهها و پتیارههای بیاحساس میشویم.
saina
خیلی کم پیش میآید کسی به آدم پیشنهادی عملی و بهدردبخور بدهد. معمولاً میگویند «نگران نباش.» یا «همهچیز درست میشه.» که نهتنها غیرکاربردی بلکه به شکل وحشتناکی زجرآور هستند، جوری که باید صبر کنی تا کسی که این حرف را به تو زده بیماری لاعلاجی بگیرد تا بتوانی با لذت تمام جملهٔ خودش را به خودش تحویل بدهی.
فرزانه
جهان بیکران باعث میشد خودشان را نگاه کنند، حالا نه از دید ابدیت، ولی دستکم با وضوحی بیشتر. چند دقیقه به عمق میرفتند
فرزانه
فکر کردم ستارگان نقطه هستند. بعد فکر کردم هر انسان هم یک نقطه است. ولی بعد متأسفانه به این نتیجه رسیدم که اغلب ما حتا توانایی روشن کردن یک اتاق را هم نداریم. ما کوچکتر از آنایم که نقطه باشیم.
فرزانه
که میل آدمها به بردگی قابل باور نیست. خدایا. بعضی وقتها چنان آزادیشان را پرت میکنند کنار انگار داغ است و دستشان را میسوزاند.
فرزانه
در عجب بودم چهطور آدمها بعد از اینهمه رنج و درد و ماجرا و اضطرابی که به زندگیات تحمیل میکنند، به همین راحتی راهشان را میکشند و از زندگیات میروند بیرون.
فرزانه
فکر کردن دربارهٔ اشک. چرا تکامل کاری با بدن انسان کرده که نتواند غمش را پنهان کند؟ آیا برای بقای گونهٔ ما حیاتی بوده نتوانیم مالیخولیایمان را پنهان کنیم؟ چرا؟
فرزانه
«حالا تو دیدگاه متضاد رو انتخاب کردهٔ تا صدای مخالف رو بشنوی! تو داری با خودت بحث و جدل میکنی! این هم یه نشونهٔ دیگه برای فیلسوف بودنت!»
فرزانه
بود بیشتر دوستش داشتم. حالا که پایش به دنیا باز شده بود دیگر مسئول چیزی بودم که دیگر هیچ کنترلی رویش نداشتم.
این اولین نبرد من بود با ایدهها، نبردی که تمام زندگیام ادامه پیدا کرد: نبرد بر سر اینکه کدامشان باید اعلام شوند و کدامشان بسوزند و نابود و دفن شوند.
فرزانه
برایم هیچ معنایی نداشت که مردم دقیقاً از همان چیزی متنفر باشند که برای رسیدن بهش لهله میزنند.
فرزانه
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۷۳,۵۰۰۵۰%
تومان