بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۱۵۲ | طاقچه
کتاب جزء از کل اثر استیو تولتز

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۸۶۶ رأی
۳٫۸
(۸۶۶)
قدبلند بود و سفید، با موهای سرخ آتشین که مثل آبشار بر پشتش جاری بود، با شانه‌هایی به صافی تخم‌مرغ و پاهایی به بلندی لوله‌های زیر زمین. ولی در واقع سلاح سرّی‌اش چشمان قهوه‌ای‌رنگش بودند که اغلب زیر چتری نامرتبش پنهان می‌شدند. نگاهی داشت که می‌توانست یک دولت را سرنگون کند. عادت داشت نوک خودکار را بین لب‌هایش بگیرد. یک روز جامدادی‌اش را دزدیدم و تمام خودکارهایش را بوسیدم. می‌دانم صورت خوشی ندارد ولی عصر خودمانی‌یی بود، فقط من و خودکارها. وقتی بابا آمد خانه ازم پرسید چرا لب‌هایم آبی شده. می‌خواستم بگویم برای این‌که او آبی می‌نویسد. همیشه آبی.
کاربر ۲۲۷۹۳۳۸
قدبلند بود و سفید، با موهای سرخ آتشین که مثل آبشار بر پشتش جاری بود، با شانه‌هایی به صافی تخم‌مرغ و پاهایی به بلندی لوله‌های زیر زمین. ولی در واقع سلاح سرّی‌اش چشمان قهوه‌ای‌رنگش بودند که اغلب زیر چتری نامرتبش پنهان می‌شدند. نگاهی داشت که می‌توانست یک دولت را سرنگون کند. عادت داشت نوک خودکار را بین لب‌هایش بگیرد. یک روز جامدادی‌اش را دزدیدم و تمام خودکارهایش را بوسیدم. می‌دانم صورت خوشی ندارد ولی عصر خودمانی‌یی بود، فقط من و خودکارها. وقتی بابا آمد خانه ازم پرسید چرا لب‌هایم آبی شده. می‌خواستم بگویم برای این‌که او آبی می‌نویسد. همیشه آبی.
کاربر ۲۲۷۹۳۳۸
چند دقیقه بیشتر پیش رو نداشت و هنوز نمی‌توانست باور کند.
وحید
تحرک وسیع اقیانوس آرامش کرد. خب، دست‌کم دوست دارم این‌جور فکر کنم. آخرین لحظاتش را می‌گذراند و دوست دارم فکر کنم در پایان به این نتیجه رسید که بی‌اهمیتی کیهانی‌اش چیز توهین‌آمیزی نیست، که بالاخره در هیچ معنایی نداشتن چیزی طعنه‌آمیز پیدا کرد، که حتا احساس کرد صِرف حادثه‌ای بودن در سرزمین هرز ترسناک بُعد چهارم حتا می‌تواند جالب باشد. این امید من بود که با خیره شدن به عملکرد باشکوه اقیانوس در به جنب‌وجوش درآوردن آبی بی‌کران و مواجهه با باد دیوانهٔ دریا، شاید دستگیرش شود نمایش جهانی عظیم‌تر از آن است که بتواند نقشی کلیدی در آن داشته باشد.
وحید
آیا من چپ هستم؟ آن‌ها اولین امضاکنندگان طومارها هستند و در مسائل جهانی همیشه از توسری‌خورها حمایت می‌کنند ــ حتا اگر این توسری‌خورها یک مشت آدم‌خوار باشند که پول و منابع کافی در اختیارشان نیست.
وحید
تصمیم گرفته بود تری را فراموش کند، ولی این‌قدر دربارهٔ فراموش کردنش حرف زد که به‌نظرم آمد چیزی جز تری در ذهنش نیست.
کاربر ۲۷۶۵۲۲۹
تابوت پایین آورده شد و صدای کلوخ‌هایی که روی درش می‌افتادند به آدم این حس را می‌داد که چیزی داخلش نیست. برت لاغر بود. یک‌بار به او گفته بودم هیچ‌کس از آدم‌های لاغر بدش نمی‌آید. فکر کردم هیچ‌کس جز کرم‌های گرسنه.
وحید
خیانت کلاه‌های رنگارنگی سرش می‌گذارد. لازم نیست مثل بروتوس از آن نمایش درست کنی، لازم نیست چیزی مرئی باقی بگذاری که از انتهای ستون فقرات بهترین دوستت زده باشد بیرون. بعدش هم می‌توانی ساعت‌ها همان جا بایستی و گوش تیز کنی، ولی صدای غارغار کلاغ هم نخواهی شنید. نه، خائنانه‌ترین خیانت‌ها آن‌هایی هستند که وقتی یک جلیقهٔ نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ می‌گویی که احتمالاً اندازهٔ کسی که دارد غرق می‌شود نیست
fateme
وقتی مردم فکر می‌کنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان می‌شوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت می‌کنی به تو چنگ‌ودندان نشان می‌دهند.
نیما
دوست دارم از پدرم تشکر کنم که به من طعم خشونت را چشاند، همین‌طور از پدربزرگم که به پدرم طعم خشونت را چشاند که او هم در عوض این طعم را با دهان من آشنا کرد. من فرزند ندارم و بنابراین مجبورم این ارثیه را برای آشنایان و رهگذران بگذارم. در ضمن دوست دارم از سیستم عدالت نیو ساوث ولز تشکر کنم که به من درس بی‌عدالتی داد، از پلیس نیو ساوث ولز به خاطر فساد خستگی‌ناپذیر و خشونت بی‌پایانش، از خشونت در سینما که باعث بی‌حس شدن قربانیان من شد به طوری که طول می‌کشید تا بگویند آخ، از کسانی که بر من پیروز شدند
وحید

حجم

۶۷۰٫۵ کیلوبایت

حجم

۶۷۰٫۵ کیلوبایت

قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
تومان