بریدههایی از کتاب جزء از کل
۳٫۸
(۹۱۹)
من از ترسی هراس دارم که قادر است به شکلی ناخودآگاه وادارم کند دروغی آرامشبخش یا گیجکننده جعل کنم، دروغی که شاید بدل به بنیان زندگیام شود.
Mahdie
چیزی که نمیفهمیدم این بود که مردم تفکر نمیکنن، تکرار میکنن. تحلیل نمیکنن، نشخوار میکنن. هضم نمیکنن، کپی میکنن.
Mahdie
حکمفرمای زندگی من ترس بوده. من زن شجاعی نیستم. خیلی بده آدم برسه به انتهای زندگیش و بفهمه شجاع نیست.»
فرزانه
شکلک درآوردم و امیدوار بودم خدا به خاطر خود دِیو هم که شده چرندیات وقیحانهٔ او را نشنیده باشد. فکر نکنم خدا متملقها را بیشتر از بقیه دوست داشته باشد.
فرزانه
مشکل آدمهایی که توی صورتت رنج میکشند همین است، دماغ خاراندشان هم متأثرکننده است.
صحرا
تیر هوایی شلیک شد. همکاران ما در تمام جهات ساحل رود سن فراری شدند. خندهدار است تماشای ناپدید شدن بیتفاوتی سنگی آدمها وقتی جانشان به خطر میافتد
Ra8.M
معنای کلماتی را که از ته حلق بیرون میآمدند نمیفهمیدم ولی دشمنی آشکار بود. بعد از اینکه دعوا تمام شد و عربها دوباره برگشتند بالای پلکان، رهبرشان روی زمین تف کرد، کاری که همیشه به این معناست که «من میترسم توی صورتت تف کنم برای همین یککم خلط میندازم نیم متر دورتر از کفشت، باشه؟»
Ra8.M
عجیب نیست دنیا اینقدر بلبشو شده. چهطور میشود به کسی اعتماد کرد وقتی همه میخواهند تو را از سر راهشان کنار بزنند تا خودشان زیر نور قرار بگیرند؟
Ra8.M
«اون قربانی زیباییشه. چرا؟ برای اینکه زیبایی یعنی قدرت. و ما تو درس تاریخ یاد گرفتهیم قدرت فساد میآره. بنابراین نتیجهٔ زیبایی مطلق، فساد مطلقه.»
fateme
وقتی از دنیا کنار میکشی دنیا هم به همان اندازه از تو کنار میکشد.
fateme
تا وقتی وحشت از زندگیات رخت نبسته نمیفهمی ترس تا چه اندازه زمانبر است.
fateme
زیادی مشغول خوندن و فکر کردن به چیزهای بزرگی. به چیزهای کوچیک زندگیت اهمیت نمیدی و هر
کسی هم که این کار رو میکنه تحقیر میکنی. تو هرگز مثل اونها نجنگیدهٔ چون چیزی برات اهمیت نداشته. تو واقعاً نمیدونی بقیهٔ آدمها چی میکشن
Mohammad Ahmadi
چیزی که نمیفهمیدم این بود که مردم تفکر نمیکنن، تکرار میکنن. تحلیل نمیکنن، نشخوار میکنن. هضم نمیکنن، کپی میکنن. اون وقتها یهذره میفهمیدم که برخلاف حرف بقیه، انتخاب بین امکاناتِ در دسترس فرق داره با اینکه خودت برای خودت تفکر کنی. تنها راه درست فکر کردن برای خودت اینه که امکانات جدید خلق کنی، امکانهایی که وجود خارجی ندارن
حسین پاریات
وقتی به خانهٔ تری رسیدیم همه به اتاقهایمان رفتیم تا حیرت کنیم از اینکه قلب انسان چهقدر سریع بسته میشود و فکر کنیم کی میتوانیم دوباره بهزور بازش کنیم.
mhmab9776
فکر میکردم خودم به خوبی ذهنم هستم و او شیفتهٔ هر دو خواهد شد
AHH
فقط در لحظهٔ خداحافظی است که آدم کارکرد کسی را میفهمد
mhmab9776
ادامه دادم «ناسیونالیسم بتپرستی و جنون دوران ماست. میهنپرستی... آیینش است... همانطور که عشق تنها به یک شخص که موجب میشود بقیه از این عشق مستثنا شوند در حقیقت عشق نیست، عشق به وطن هم که بخشی از عشق به بشریت نیست، عشق به حساب نمیآید و در حقیقت بتپرستی است.»
هرمس
«هی بابا، انسانی که خود را از قیدوبند خون و خاک رها نکرده، انسان کامل نیست و توانایی عشق و خردورزی ندارد؛ نمیتواند واقعیت انسانی خود یا اطرافیانش را تجربه کند.»
هرمس
یه روز بالاخره همهٔ ما در درخشش یه زمستان اتمی غسل میکنیم، عجب ضیافتی برای چشمها!»
هرمس
حقیقتْ اول عشق را میکُشد و بعد خودتان را.
mhmab9776
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۷۳,۵۰۰۵۰%
تومان