بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب انسان شناسی و جهان شناسی | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب انسان شناسی و جهان شناسی

بریده‌هایی از کتاب انسان شناسی و جهان شناسی

۵٫۰
(۲۵)
استاد شهید آیة الله مطهری یک شب در خواب دیدم که در تهران در خیابانی حرکت می‌کنم در کنار یکی از سینماهای معروف تهران یک مردی بیمار روی زمین افتاده بود و ناله می‌کرد و مردم عبور می‌کردند و به وی توجهی نداشتند. جلو رفتم به من گفت: «من صاحب این سینما هستم که مرده‌ام و در این عالم وضع خرابی دارم. چند کار نزدیکانم برای من می‌توانند انجام دهند تا وضعم بهتر شود، شما لطفا این سه پیغام را به آنها بده.»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اکنون می‌خواهیم به عنوان یک انسان‌شناس و هستی شناس، موجودات عالم، «من» و سپس مجموعه «عالم هستی» را در یک نگاه کلی طبقه‌بندی کنیم؛ شما چه راهی را پیشنهاد می‌کنید؟ حکما معتقدند با نظر به آنچه پیرامون ماست و نیز با سفر به عالم درون و جستجو در آن می‌توانیم از راه حس و عقل و شهود این سه عالم و سه دسته از موجودات را بیابیم:
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۳. دلیل اول بر تجرد نفس: سه طبقه بودن من برای اینکه ببینیم که حقیقت ما مجرد است یا مادی، باید خصوصیات «بدن انسان» و نیز خصوصیات «حقیقت انسان»، یعنی «من» را فهرست نماییم و ببینیم آیا خصوصیات «من» با خصوصیات «بدن» سازگار است یا اینکه «من» فقط خواص موجود مجرد را داراست؟ اولین خصوصیتی که از «من» می‌خواهیم بشناسیم، سه طبقه بودن من است. برای شناخت این حقیقت سعی می‌کنیم که آماری از موجوداتی که در وجود ما حضور دارد بگیریم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
از نظر ملاصدرا بدن و روح پیوندی بسیار عمیق دارند چون مراتب و مراحل یک حقیقتند که بخشی از آن مریی و بخشی نامریی است؛ از همین رو در فلسفه ملاصدرا به اثبات رسید که اگر کسی بتواند به دقت ذرات بدن انسان را موشکافی کند تمام خصوصیات روح را به قدر ظرفیت بدن می‌تواند در آن بیابد؛ نکته ای که دانش امروز نیز با کشف DNA به آن نزدیک و نزدیک‌تر شده است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ابوعلی سینا فیلسوف بزرگ جهان اسلام معتقد بود که حقیقت انسان موجودی مجرد است که هم‌زمان با به کمال رسیدن بدن در رحم مادر خلق شده و مانند سواری بر مرکب خود سوار شده و زمام بدن را در دست می‌گیرد. روح و بدن در این نگاه باهم بیگانه اند و فقط مانند سواره و مرکب مدتی با هم همراهند و سپس جدا می‌شوند. اما مرحوم ملاصدرا رضوان الله علیه با استدلال هایی اثبات نمود که نفس انسان جدای از بدن او نیست، بلکه همان بدن آهسته آهسته تکامل می‌یابد تا جایی که بخشی نامریی و مجرد نیز می‌یابد که حقیقت انسان همان است و وقتی انسان به تکامل نهایی می رسد آن بخش نامریی و مجرّد جدا شده و به سیر و حرکت خود در عالم دیگری ادامه می‌دهد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
موجودی هم که از عالم اجسام مادی بیرون بوده و به اصطلاح فلسفی فاقد ماده است مجرد نامیده می‌شود. (البته ماده در اصطلاح فلسفی غیر از ماده در فیزیک است). باید دانست که موجودات مجرد نیز دارای مراتبی هستند و برخی از برخی قوی‌تر می‌باشند. قوی‌ترین موجود مجرد خداوند است که نه فقط از ماده مجرد است بلکه از هر محدودیت و ضعفی نیز مجرد می‌باشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در بحث های گذشته (در جلد قبلی و این جلد) دانستیم که آنچه ما از عالم بیرون می‌بینیم مقداری از واقعیت است که ابزارهای حسی ما توان دریافت آن را دارد و مسلماً بخش هایی از واقعیت هست که گیرنده‌های ادراکی ما آنها را دریافت نمی‌کند و فقط عقل ماست که می تواند با تفکر بدان راه یابد؛ مانند وجود امواج رادیویی و انرژی‌ها.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در درس گذشته مثال دوربین واقعیت مجازی را خواندیم و دانستیم که ممکن است آنچه می بینیم همه عالم نباشد بلکه لایه‌ای از عالم باشد که از دریچه این بدن در صفحه نمایش جان و روح ما دیده می شود. اگر واقعیت و جان انسان بتواند دریچه‌های دیگر وجودش را باز نماید، می تواند به عوالم دیگری سفر کند و آنها را نیز تماشا کند. بنابراین ممکن است که حقیقت «من» همین «تن» نباشد و چیزی ورای این بدن وجود داشته باشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
مسأله دیگری که همیشه در میان بشر عامل تفکر درباره حقیقت «من» شده شواهدی است که نشان می‌دهد کسانی که مرده‌اند و بدنشان (حتی سر و مغزشان) پوسیده و از بین رفته باز هم به نوعی زنده هستند. از دیرباز بشر خواب مردگان را می‌دیده و در خواب با آنها مرتبط شده و مطالبی را درباره حوادث پس از مرگ از ایشان شنیده و یا مطالبی راست و صادق را درباره دنیا برای زندگان بیان کرده اند. اینها نمونه ای از مسائلی است که انسان را به تفکّر درباره «منِ» حقیقی خود وادار کرده و سؤالاتی جدی را پیشاپیش او می‌نهد. اما به راستی آیا ممکن است که «منِ» حقیقی چیزی ورای بدن باشد؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
انسان در اثر این اتفاق می‌فهمد که دست و پا جزء حقیقت او نبوده و فقط مانند یک ابزار با او همراهی می‌کرده است. اینجا جرقه‌ای در ذهنش به وجود می‌آید و از خود می‌پرسد آیا سر و گردن و سینه و شکم هم همینطور است؟ آیا آنها نیز فقط به مانند یک امانت در دست من است و من حقیقتی جدای از اینها هستم که اگر اینها هم از بین برود من می‌توانم باز هم باقی بمانم یا اینکه اینها یا لااقل بخشی از اینها مانند مغز حقیقت من است و اگر نابود شود «من» هم نابود می‌شوم؟ این سؤال وقتی جدی‌تر می‌شود که می‌بینیم که هر روز یک بار یا بیشتر می‌خوابیم و خواب می‌بینیم و در خواب بدن اصلی ما نیست و بدنی غیر از آن و گاه با شکل و رنگ و قدی دیگر داریم اما باز هم «من» حقیقی ما موجود است و در آنجا با من به آن بدن عالم خواب اشاره می‌کنیم؛ گویی «منِ» ما چیزی است غیر از این بدن و آن بدن!
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
دکتر آلن شوئن در کتابی خاطر نشان کرده که انسان ها و حیوانات ارتباط تنگاتنگ و بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. به این معنا که وقتی به نحو خاصی احساس نزدیکی زیادی با حیوانی پیدا می‌کنیم، به نظر می‌رسد که آن حیوان قادر می‌شود خواسته‌های ما را درک کند، افکار و احساساتمان را بخواند و حتی از طریق زبان بدن و حرکاتی مخصوص با ما ارتباط برقرار سازد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
هرچه یک انسان در مراتب رشد و کمال بالا رود و به عوالم بیشتری إحاطه پیدا کرده مراحل بیشتری از غیب برای او تبدیل به شهادت می‌گردد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
طبق تحقیقات انجام شده مهمترین و کلیدی‌ترین بحث در آموزش عقاید در زمان فعلی مبحث شناخت عالم غیب می‌باشد. در بحث از عالم غیب آنچه برای نسل فعلی مهم‌تر است ترسیم امکان وجود عوالم غیبی است و اثبات آن در رتبه بعدی قرار دارد
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
همراه جناب شیخ جعفر مجتهدی رحمه الله، میهمان یکی از دوستان بودیم. صاحبخانه بر خلاف قولی که داده بود سفره نسبتاً رنگینی فراهم کرده بود و سرگرم کشیدن غذا بود. جناب مجتهدی که در کنار سفره نشسته بودند غذا صرف نمی‌کردند ولی چشم از سفره هم برنمی‌داشتند! وقتی صاحبخانه به ایشان برای صرف غذا اصرار می‌کرد سودی نداشت و می‌فرمودند: شما راحت باشید! من چندان میلی به غذا ندارم. دوستان می‌دانستند که باید به ایشان اصرار نکنند و بگذارند راحت باشد، شاید صاحبخانه تصور می‌کرد که جناب مجتهدی نوع غذا را نپسندیده‌اند و از آن خوش‌شان نمی‌آید! به هرحال سفره را جمع کردند و تمامی دوستان به دنبال یافتن پاسخی برای این سئوال بودند که: چرا ایشان هرچند به اندازه لقمه‌ای از غذا تناول نکردند؟! فردای آن روز به خدمتشان شرفیاب شدم.
سیدمصطفی میرباباپور
وقتی رشته محبت غیرخدا را بریدیم ریشه همه رنج ها بجز دوری خداوند از وجود ما بیرون می‌رود. وقتی به چیزی دلبستگی نداشتیم نه ترس از آینده داریم که چیزی را از دست دهیم و نه غصه گذشته را می‌خوریم. مؤمن از آغاز در محضر خداوند لنگ بر زمین می‌اندازد و اعتراف می‌کند که چیزی ندارد و نخواهد داشت و مالک همه چیز خداوند است و نباید به غیر از او دل بست.
Jaber_313
انسان مؤمن باید همیشه با وضو، رو به قبله و با یاد خداوند بخوابد تا از دستبرد شیطان و نفس در حال خواب در امان بماند و نفسش به سوی عالم روحانی و نورانی سفر نماید و هرگاه خواب خوبی دید باید شکر خدا را به جا آورد و اگر خواب بدی دید هنگام بیدار شدن به خداوند پناه ببرد و اگر می‌تواند صدقه‌ای برای دفع بلا کنار بگذارد و چندان به خواب هایی که می‌بیند اعتنا نکند.
Jaber_313
ریشه دلبستگی‌های انسان افکار و عقاید اوست، نوع نگاه ما به واقعیت است که مشخص می کند به چه چیزهایی دلبستگی داشته باشیم؛ هر گاه چیزی در نگاه ما ارزش محسوب می شود و آن را موجب نفع و لذت می‌شماریم به آن وابسته و دلبسته می‌شویم. پس ریشه رنج ها دلبستگی‌ها و ریشه دلبستگی‌ها هم نگاه ما به عالم است؛ اگر می‌خواهیم از رنج های بیهوده راحت شویم باید دلبستگی‌های خود را تغییر دهیم.
shariaty
وقتی انسان به عالم آخرت کوچ می‌کند می‌بیند دنیا نسبت به آن عالم آن قدر کوتاه و تاریک و بی‌آب و رنگ و بی‌اثر بوده که گویا فقط چند روزی را درخواب پشت سر گذاشته است و می‌فهمد دلبستگی به این دنیا چقدر پوچ و بی‌ارزش بوده است.
shariaty

حجم

۷٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

حجم

۷٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۵
۶
صفحه بعد