بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب انسان شناسی و جهان شناسی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب انسان شناسی و جهان شناسی

بریده‌هایی از کتاب انسان شناسی و جهان شناسی

۵٫۰
(۲۵)
۱. مخروط یا هرم ایستاده اولین راه، استفاده از یک مخروط یا هرم ایستاده است که نقطه نوک آن را اشاره به مقام خداوند فرض می‌کنیم و قاعده آن را عالم دنیا می‌شماریم و عوالم وجود را در مراحل میانی آن ترسیم می‌کنیم. این شکل می‌خواهد به ما نشان دهد که هر چه در عوالم وجود بالا می‌رویم کثرت و شلوغی عالم در هر مرتبه کمتر گشته و موجودات هم‌عرض کاهش یافته و به وحدت نزدیکتر می‌شویم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
از همین روی قرآن کریم همواره از حرکت چیزی از خداوند به سوی انسان ها با نزول (پایین آمدن) و انزال و تنزیل (پایین فرستادن) حکایت می‌کند: إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْک الْکتابَ بِالْحَق (النساء/۱۰۵) همانا این کتاب را به حق و درستی بر تو نازل کردیم. یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِک خَیْرٌ (الأعراف/۲۶) ای فرزندان آدم! ما بر شما لباسی فروفرستادیم که زشتیهای شما را می‌پوشاند و مایهٔ زینت و جمال شماست و البته لباس تقوی بهتر و برگزیده است. وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس (الحدید/۲۵)
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
همه مراتب عالم هستی به نوعی تنزل از ذات الهی است. اولین مرحله آن عالم خزائن الهی است که در خزائن حقائقی متعدد وجود دارد و آن حقائق با دست به دست هم دادن و در هم تنیدن تنزل نموده و موجودات را رقم می‌زنند؛ چنانکه عقاید و تمایلات ما هم در هم تنید و ادراکاتی را ساخت. همه مراحل خلقت سیرشان به تجلی است نه با تجافی و همه سلسله وار و منظم در پی یکدیگرند و وحدتی هم بر همه حاکم است و هیچ کدام از احاطه وجودی خداوند خارج نیستند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۲. مراحل سلسله وار انجام می‌شود. نفس آغاز راه است و عمل بدن آخر آن و چون نفس مبدأ است آن را بالا می‌شمریم و بدن را پایین و لذا ایجاد را به نوعی تنزل و پایین آمدن می‌نامند. ۳. این حقیقت از افق نفس به عمل تنزل می‌نماید؛ گرچه در این تنزل هیچ گاه از افق نفس هم خارج نمی‌شود. ۴. پایین آمدن این حقایق در مراتب نفس مانند پایین آمدن باران نیست که وقتی به پایین می‌رسد بالا را خالی می‌نماید (نزول همراه با تجافی نیست)؛ بلکه شبیه آویخته شدن و باز شدن یک توپ طناب است که وقتی به پایین می‌رسد مخزن و اصل آن کماکان در بالا باقی است (نزول به شکل تجلی است).
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
همانطور که انسان برای آفرینش تصاویر در درون خود زحمت و سختی ندارد، خداوند نیز از آفرینش هیچ مخلوقی به سختی و مشکل نمی‌افتد. سر مسأله این است که وقتی کسی در محدوده وجود خود کاری می‌کند چون به آن احاطه دارد و نیرویی مقابل آن نیست هر چه بخواهد می‌کند ولی وقتی در بیرون خود می‌خواهد کاری را رقم بزند با نیروهای دیگر در تقابل قرار می گیرد. خداوند هم چون به همه عالم احاطه دارد هیچ نیرویی مقابل او نیست و هر اراده‌ای بفرماید بدون فاصله محقق می‌شود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
از این رو اهل توحید می‌گویند که وقتی به عالم از بیرون نظر کنی در عالم یک وجود بیشتر نیست که آن خداوند متعال است و دیگر هرچه هست در احاطه اوست نه جدا از او.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
واقعیت این است که اگر بخواهیم با دقت منطقی نظر کنیم وقتی از بیرون به ماجرا نظر می‌کنیم و «من» را به عنوان اولین شماره نوشتیم دیگر هیچ چیزی بیرون از آن نمی‌ماند که آن را اضافه نماییم. اگر توجّه کنیم که حقیقت «من» به همه ادراکات و صفات و حالات ما احاطه دارد و با همه چیز همراه است و هیچ کدام از او جدا نیستند، وقتی نفس را به شماره درآورده و به عنوان اولین مورد قرار دادیم دیگر جایی برای شمردن بقیه در عرض آن باقی نمی‌ماند و همه با او و در او محسوب می شوند؛ چون که صد آمد نود هم پیش ماست.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
نسبتی که نه جدایی است و نه عینیت، یکی از دو طرف با تمام وجود به دیگری محتاج است و طرف دیگر مستغنی و بی‌نیاز، یکی در درون دیگری است و دیگری به او احاطه دارد. از این نسبت به نسبت «احاطه» تعبیر می‌کنیم. رابطه ما با خداوند متعال شبیه چنین رابطه‌ای است. ما از خداوند جدا نیستیم و او با همه وجود ما همراه است و نه فقط از رگ گردن به ما نزدیک تر است:
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
قرآن کریم با بیانات گوناگون گزارش از نسبت چهارمی داد که فیلسوفان از آن غافل بودند. اگر بخواهیم از نسبت خود با خداوند نمونه‌ای بیابیم باید سفری به عالم ماورای محسوسات کنیم تا نسبت های جدیدی را در آن جا رصد کنیم و بتوانیم با کمک آنها رابطه خود را با خداوند بهتر بشناسیم. بهترین راه برای راه یافتن به عالم ملکوت (ما وراءمحسوسات) در خود فرورفتن و خودشناسی است. نفس و جان ما که مجرد از خصوصیات جسم و ماده بوده و آسان‌ترین کانال برای دست یافتن به عالم مجردات می‌باشد وسیله ای است برای یافتن نسبتی جدید که در عالم جسمانیات آن را نمی‌توان یافت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۳. از دیگر سو نسبت خداوند با مخلوقات نمی‌تواند مانند نسبت مجموعه و زیر مجموعه یا دریا و موج باشد؛ زیرا: الف) هر مجموعه و هر کلی تقسیم‌پذیر است و خداوند تقسیم پذیر نیست، تقسیم پذیری از صفات و ویژگی‌های عالم اجسام است و موجودات مجرد (موجودات برتر از عالم اجسام) از این ویژگی خالی هستند. ب) مجموعه به زیرمجموعه خود محتاج است، اصلاً‌مجموعه با همین زیرمجموعه‌ها به وجود می‌آید و با از بین رفتن آنها هم از بین می‌رود و اگر یکی از آنها کم شود به همان مقدار مجموعه کوچک می‌شود
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۱. معلوم است که نسبت ما با خداوند نسبت عینیت و اتحاد نیست، ما محدودیم و او نامحدود و هیچ گاه یک موجود محدود نمی‌تواند با یک موجود نامحدود عینیت پیدا کند به این شکل که وجود و صفات آن دو مساوی باشد. ۲. از سویی نمی‌تواند نسبت ما با خداوند نسبت جدایی و بیگانگی و استقلال باشد. چرا؟ چون دو چیز کاملاً از هم جدا هر کدام صفات و خصوصیات و کمالاتی دارد که دیگری ندارد و هر کدام برای خود در عالم بخشی را اشغال می کند که دیگری فاقد آنست. به همین جهت حکیمان و فیلسوفان می‌گویند: دو چیز از هم جدا همیشه هر دو محدودند، هر یک دارای مرز مشخصی است که دیگری را در حریم خود راه نمی‌دهد و با آن مرز از دیگری جدا می‌شود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
کسانی که از شناخت نفس محرومند معمولاً توان شناخت صحیح خداوند و نسبت او با مخلوقات و شناخت جایگاه اولیاء خدا و صفات انبیاء و ائمه را هم ندارند و لذا در بحثهای اعتقادی به مشکلات مهمی برخورد می‌نمایند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
کسی که به دنبال شناخت علمی خداوند است بهترین وسیله برای او استفاده از شناخت علمی نفس است و کسی که در جستجوی دیدار خداوند با قلب و جان است بهترین راه یافتن شناخت حضوری به نفس می‌باشد. نفس ما اولین دریچه آشنایی ما با عالم مجردات است و قبل از تفکر در نفس، انسان تحت تأثیر انس با دیدنی ها و عالم محسوسات همه چیز را جسم و مادی می‌پندارد. وقتی کسی کم کم با نفس خود آشنا می شود درهای شناخت مجردات بر روی او گشوده می‌گردد و نگاه انسان به عالم هستی عوض می‌شود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
معرفت نفس بر دو گونه است: الف) معرفت علمی نفس؛ این معرفت با تفکر و استدلال به دست می‌آید و در این بحثها از این روش استفاده می‌کردیم. ب) معرفت شهودی نفس؛ معرفت شهودی نفس با دوری کردن از دنیا و لذت‌های بدنی به دست می‌آید و انسان به تدریج حقیقت نفس خود را لایه لایه شهود کرده و همچون دیدن خورشید در روز روشن به وضوح و روشنی مراتب تجرد نفس خود را می‌بیند و دیگر از استدلال بی نیاز می‌شود. معرفتی که ارزشمندتر است همین نوع از معرفت نفس است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
هر چقدر حس حضور خداوند در انسان قوی‌تر شود، حال و روز انسان نیز بهتر می‌شود، عبادتش رنگ و بوی دیگری می‌گیرد، اخلاقش تغییر می‌کند، از گناهان دور می‌شود و کم‌کم محبت خداوند در دلش شعله‌ور شده و او را به سوی خداوند سوق می‌دهد و تنها راه آن، مداومت بر مراقبه در همه حالات است. از اینجا به اهمیت ترک دنیا و دوری از لهو و لغو و باطل و اهمیت عبادت و نماز اول وقت و نماز شب پی‌می‌بریم و می‌فهمیم که اینها مهمترین وسیله برای برقرار شدن ارتباط ما با خداوند متعال است.» انسان های معمولی تا وقتی در حجاب تن هستند همت نمی‌کنند از لذت های حسی جدا شوند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
بیداری در نیمه‌های شب که همه جا تاریک و آرام است و چیزهای کمتری انسان را به خود مشغول می‌کند و راز و نیاز کردن با خداوند بخشنده و پروردگار مهربان و دعا و مناجات و اشک و آه و به یاد داشتن خداوند در طول روز کم‌کم سبب می‌شود که انسان وابستگی خود را به خدا به صورت پایدار و همیشگی ادراک نماید و فقر و نداری خود را همواره در مقابل دیدگانش حاضر ببیند و آهسته آهسته به خداوند نزدیک شود. صَمْت و جوع و سَهَر و عزلت و ذکری به دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
مسافر این سفر جان و دل انسان است و راه آن در درون است نه بیرون. باید در خود فرو رویم و دریچه‌ای به عالم ملکوت بگشاییم. برای فرو رفتن در خود باید از هرچه ما را به بیرون از خود بیش از حد نیاز جلب می‌کند اجتناب ورزیم و خود را از بیرون به قدر امکان جدا کنیم. هرچه به تن و عالم حس بیشتر برسیم و مشغول شویم از خویشتن پنهان خود غافل‌تر می‌شویم و از طی نمودن راه سعادت دورتر می‌گردیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
معنای زندگی تنها چیزی که می‌تواند به زندگی معنی ببخشد و زندگی انسان را از پوچی و بی‌حاصلی بیرون آورد همین انس با عالم ملکوت است، مؤمن همیشه در حال حرکت به سوی خداوند و سیر در ملکوت است و هر دم محصول تازه ای از این سیر و سفر به دست می‌آورد و همواره در حال چشیدن لذت های این سفر است و به همین جهت هیچ گاه از زندگی خسته نمی گردد و رنج سفر را یا نمی‌فهمد یا اگر بفهمد برایش در کنار سرور و شادمانی لذت های معنوی هیچ است و لذا افسردگی ندارد و خوشنود و راضی سر می‌کند و زندگیش معنادار و با هویت می‌باشد. جز مکاتب الهی هیچ مکتبی مشکل معناداری زندگی را نتوانسته و نمی‌تواند به شکل صحیح حل کند و همگی به بن بست می‌رسند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
گر کسی به عالمی دست یابد که علم نامتناهی و قدرت نامتناهی و کمال نامتناهی در آن است (یعنی اوج شدت وجود) در این مرتبه همه انواع لذت را در عالی‌ترین مرتبه آن با هم تجربه می‌نماید و دیگر هیچ وقت حاضر نیست مرتبه‌ای کمتر از آن را با آن عوض نماید. مقام لقاء الله یا معرفة الله یا فناء فی الله و ... اشاره به همین درجه از کمال بشر است که دیگر کمالی بالاتر از آن قابل تصور نیست.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«اگر مردم می‌دانستند که چه لذت و سعادتی در فضیلت معرفت خداوند وجود دارد، چشمان خود را به طراوت و زیبایی و نعمتهای زندگی دنیا که دشمنان از آن بهره می‌برند، نمی‌دوختند، و دنیایشان در نزدشان از آنچه در زیر پاهای خود لگد می‌کنند کمتر بود، و به نعمت معرفت خدا آنچنان متنعّم بوده و لذّت می‌بردند که گوئی پیوسته و جاودانه در باغ های بهشتی با اولیای خدا در لذّت بسر می‌برند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸

حجم

۷٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

حجم

۷٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان