بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کرگدن | طاقچه
تصویر جلد کتاب کرگدن

بریده‌هایی از کتاب کرگدن

نویسنده:اوژن یونسکو
انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۳.۴از ۲۳ رأی
۳٫۴
(۲۳)
شما خودتون رو مرکز جهان فرض می‌کنید، فکر می‌کنید هر اتفاقی می‌افته به شما ربط داره! والّا هدف جهان شما نیستید!
Mohammad
از این چیزی که اسمش رو می‌گذاری عشق، کمی عارم می‌آد. از این احساس کسالت‌آور، از این ضعف مردها، و زن‌ها.
Mohammad
من مردم‌گریزم، مردم‌گریزم، مردم‌گریز، دوست دارم مردم‌گریز  باشم.
رها
دودار: خب، تاحدودی حق دارید متأثر بشید، بااین‌حال، زیادی روتون تأثیر می‌گذاره. شما اهل مزاح نیستید، این عیب شماست، اهل مزاح نیستید. حوادث رو باید سرسری گرفت، بی‌هیچ دل‌بستگی. برانژه: من با هر اتفاقی که می‌افته یه‌جور احساس هم‌بستگی می‌کنم. خودم رو توش سهیم می‌بینم، نمی‌تونم بی‌تفاوت بمونم. دودار: اگه می‌خوایید راجع بهتون قضاوت خاصی نکنن، راجع به دیگرون قضاوتی نکنید. ضمن اینکه اگه آدم برای هرچیزی که اتفاق می‌افته نگران بشه که دیگه نمی‌تونه زندگی کنه.
Naarvanam
برانژه: اگه این اتفاق جای دیگه‌ای افتاده بود، توُ  یه کشور دیگه، و ما از طریق جراید ازش باخبر می‌شدیم، می‌تونستیم با آرامش ازش حرف بزنیم، تمام ابعادش رو بررسی بکنیم، نتایج عینی و ملموس بگیریم، بحث‌های آکادمیک راه بندازیم، دانشمندها رو جمع کنیم، نویسنده‌ها رو، مردان قانون، زنان دانشمند و هنرمندها رو. همین‌طور مردم کوچه‌وبازار رو. در اون صورت جالب می‌شد، جذاب می‌شد، آموزنده می‌شد. اما وقتی آدم خودش درگیرش می‌شه، وقتی خودش یک‌دفعه با واقعیت خشن حوادث رو در رو قرار می‌گیره، نمی‌تونه فکر کنه که مستقیماً به خودش مربوط نمی‌شه، چنان به‌شدت غافل‌گیر می‌شه که نمی‌تونه خونسردیش رو کامل حفظ کنه؛
Naarvanam
برانژه: صِرفِ دیدنِ اونها حالم رو دگرگون می‌کنه. ماجرا عصبیه، از خشم نیست، نه، آدم نباید خشمگین بشه؛ خشم کار آدم رو به جاهای باریک می‌کشونه، من از خشم پرهیز می‌کنم، اما این قضیه با اینجای من کار داره. (قلبش را نشان می‌دهد.) به قلبم فشار می‌آره.
Naarvanam
دودار: اونها به آدم حمله نمی‌کنن. اگه کاری‌شون نداشته باشید، کاری باهاتون ندارن. هرچی هست، بدجنس و شرور نیستن. حتی می‌شه گفت یک نوع معصومیت طبیعی در اونها هست؛ ساده‌دلی.
Naarvanam
برانژه: پس اون دروغ گفته، تظاهر می‌کرده. دزی: به نظر آدم صادقی می‌اومد، نفس صداقت بود. برانژه: دلیلی هم آورد؟ دزی: کلمه‌به‌کلمه‌ش این بود: آدم باید تابع زمانه باشه. این آخرین حرف‌های انسانی اون بود.
احسان
برانژهٔ عزیزم، آدم باید همیشه سعی کنه همه‌چی رو درک کنه. و برای اینکه یک پدیده و تأثیراتش رو بتونی درک کنی، باید با کوشش فکری صادقانه به عللش رجوع کنی. اما این کار نیاز به سعی وافر داره، چون ما موجودات متفکری هستیم. من نتونسته‌م، باز هم می‌گم، نمی‌دونم بتونم یا نه. به‌هرحال، اول باید با پیش‌داوریِ موافق جلو رفت، یا حداقل با بی‌طرفی، با یه زمینهٔ فکری باز که از علائم ذهنیت علمیه. هرچیزی منطقیه. درک کردن، ثابت کردنه.
احسان
چقدر من زشتم! بدبخت کسی که بخواد اصلش رو حفظ کنه!
Naarvanam
برانژه: پس چه‌جوری می‌خوایی دنیا رو نجات بدی؟ دزی: برای چی نجاتش بدم؟ برانژه: عجب سؤالی!... این کار رو واسهٔ خاطر من بکن، دزی. بیا دنیا رو نجات بدیم. دزی: ولی شاید این ماییم که باید نجات پیدا کنیم. شاید این ماییم که غیرعادی هستیم.
Naarvanam
دزی: پس ما حق داریم زندگی کنیم. حتی در قبال خودمون وظیفه داریم که، گذشته از هرچیز، خوشبخت باشیم. احساس گناه علامت یه‌جور بیماری خطرناکه. علامت فقدان پاکیه.
Naarvanam
دودار: شما خودتون رو مرکز جهان فرض می‌کنید، فکر می‌کنید هر اتفاقی می‌افته به شما ربط داره! والّا هدف جهان شما نیستید!
Naarvanam
یه گَلهٔ کامل کرگدن! اون‌وقت می‌گفتن این حیوون تنها زندگی می‌کنه! درست نیست. باید در این عقیده تجدید نظر کرد! نیمکت‌های کوچه رو داغون کرده‌ن. (انگشتانش را در هم می‌کند و می‌شکند.) چی‌کار کنم؟ (دوباره به‌طرف خروجی‌های مختلف می‌رود، اما منظرهٔ کرگدن‌ها مانعش می‌شود. هنگامی که باز جلوی در حمام می‌رسد، در کم مانده از جا دربیاید. دیوار انتهایی از جا کنده می‌شود و برانژه خود را به دیوار ته صحنه می‌کوبد، و دیوار فرو می‌ریزد. در ته صحنه خیابان را می‌بینیم. برانژه، فریادکنان، فرار می‌کند.) کرگدن! کرگدن!(سر و صدا. درِ حمام دارد از جا درمی‌آید.)
Saba_Radmehr
منطق‌دان: این عادلانه نیست، لذا منطقی هم نیست.
تام ریدل
ژان: (به برانژه) هیچ‌وقت خیلی دیر نیست.
تام ریدل
برانژه: باید ریشهٔ شر رو کَند. دودار: شر، شر! این حرف بی‌معنیه! مگه آدم می‌تونه بفهمه کجا شره، کجا خیر؟ هرکی یه چیزهایی رو ترجیح می‌ده. شما بیش از همه برای خودتون می‌ترسید. واقعیت اینه، اما شما هیچ‌وقت کرگدن نمی‌شید، واقعاً... شما رسالتش رو ندارید!
م.
یه چیزهایی هست که به مغز کسانی که مغز ندارند هم خطور می‌کنه.
Mina
اگه این اتفاق جای دیگه‌ای افتاده بود، توُ  یه کشور دیگه، و ما از طریق جراید ازش باخبر می‌شدیم، می‌تونستیم با آرامش ازش حرف بزنیم، تمام ابعادش رو بررسی بکنیم، نتایج عینی و ملموس بگیریم، بحث‌های آکادمیک راه بندازیم، دانشمندها رو جمع کنیم، نویسنده‌ها رو، مردان قانون، زنان دانشمند و هنرمندها رو. همین‌طور مردم کوچه‌وبازار رو. در اون صورت جالب می‌شد، جذاب می‌شد، آموزنده می‌شد. اما وقتی آدم خودش درگیرش می‌شه، وقتی خودش یک‌دفعه با واقعیت خشن حوادث رو در رو قرار می‌گیره، نمی‌تونه فکر کنه که مستقیماً به خودش مربوط نمی‌شه، چنان به‌شدت غافل‌گیر می‌شه که نمی‌تونه خونسردیش رو کامل حفظ کنه؛ من غافل‌گیر شده‌م، من غافل‌گیر شده‌م، من غافل‌گیر شده‌م! باورم نمی‌شه
Fatemeh_Tohidi
چقدر من زشتم! بدبخت کسی که بخواد اصلش رو حفظ کنه!
Naarvanam

حجم

۱۱۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۱۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۷۸,۰۰۰
۵۴,۶۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد