بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب استاد | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب استاد

بریده‌هایی از کتاب استاد

۴٫۸
(۶۹)
عیدی روز عید بود. با چند نفر از دوستان، به زیارت مرقد استادمان آقای قاضی رفتیم. یکی از رفقا خطاب به روح استاد گفت: «امروز عید است. ما از شما عیدی می‌خواهیم.» ناگهان در همان بیداری دیدیم آقای قاضی با عمامه و عبا و جامی از گلاب آمد و کف دست ما از آن گلاب ریخت. بعد مقابل چشمان بهت زده ما گفت: «من از خدا خواسته‌ام که جسمم در برزخ، در اختیار خودم باشد.»
کاربر ۸۴۸۳۸۰۳
نماز را بازاری نکنید. اوّل وقت بجا بیاورید و با خضوع و خشوع. اگر نماز را حفاظت کردید همه چیزتان محفوظ می‌ماند. تسبیح صدّیقه کبری (س) و آیت‌الکرسی در تعقیبات نماز ترک نشود.
Aseman📚🌿🌦
این جمله را از استاد زیاد می‌شنیدند:‌ «من کان همُّه اللهُ، کفاه اللهُ فی جمیع همومِه.» کسی که دغدغه‌اش فقط خدا باشد، خدا تمام دغدغه‌های او را تأمین خواهد کرد.
Aseman📚🌿🌦
می‌گفت: «این بدن، مَرکب و وسیله حرکت روح ماست. باید به آن رسیدگی کرد. هرچه بهتر به آن خدمت کنید، بیشتر می‌توانید در سیر معنوی از آن استفاده کنید.»
Aseman📚🌿🌦
ذهنم مشغول شده بود: «آقای قاضی و این همه بگو و بخند! آخر یعنی چه...؟!» وقتی خواستیم برویم، رو کرد به من: «باید با مردم با روی گشاده و خندان برخورد کنی. باید دلت را به روی آن‌ها باز کنی و آن چنان با آن‌ها روبرو بشوی که گویی جز دوری آن‌ها غمی به دل نداری. باید به آن‌ها با تمام وجود ابراز محبت کنی. البته همه این‌ها در صورتی خوب است که مورد رضای خدا باشد. هنر این است که در همین گپ و گفت‌ها هم خدا را حاضر ببینی و از یادش غافل نشوی!»
Aseman📚🌿🌦
یک دنیا محبت و دلسوزی در نگاهش موج می‌زد: «ای فرزند! دنیا می‌خواهی، نماز شب بخوان؛ آخرت می‌خواهی، نماز شب بخوان!»
Aseman📚🌿🌦
جواب تسلیت شاگرد را هم داد: «تمام غم و غصه دنیا پیش ما تا اولِ الله اکبر نماز است.»
Aseman📚🌿🌦
یک جا برای شاگردانش نوشته بود: «اما نماز شب، پس هیچ چاره و گریزی برای مومنین از آن نیست. تعجب است از کسی که می‌خواهد به کمال برسد ولی برای نماز شب بیدار نمی‌شود. ما نشنیدیم کسی بتواند به آن مقامات دست پیدا کند مگر به وسیله نماز شب.»
Aseman📚🌿🌦
به شاگردانش توصیه کرده بود این دعا را در قنوت نمازهای واجب و مستحبشان بخوانند: «اللَهُمَّ ارْزُقْنی حُبَّک وَ حُبَّ ما تُحِبُّهُ وَ حُبَّ مَنْ یحِبُّک وَ الْعَمَلَ الَّذی یبَلِّغُنی إلَی حُبِّک وَ اجْعَلْ حُبَّک أَحَبَّ الاشْیاءِ إلَی». خدایا، عشق خودت، عشق به آنچه تو دوستش داری، عشق به کسی که تو را دوست دارد و عملی را که مرا به عشق تو برساند، به من روزی کن. خدایا، عشق خودت را محبوب‌ترین چیز پیش من قرار بده.
Aseman📚🌿🌦
می گفت: «جریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا می‌گذرد و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی‌هاشم ابالفضل العباس است.»
Aseman📚🌿🌦
زره محکم پرسیدم: «در مواقع اضطرار و گرفتاری و بن‌بست، چه در امور دنیوی چه در امور اخروی، از کدام ذکر کمک بگیرم تا مشکل حل شود؟» در جواب گفت: «ابتدا پنج مرتبه صلوات بفرست. سپس پنج مرتبه آیت‌الکرسی را تلاوت کن. بعد این ذکر را در قلب خود بدون آنکه به زبان بیاوری آن قدر بگو تا مشکل برطرف شود:‌ اللَهُمَّ اجْعَلْنِی فی دِرْعِک الْحَصینَةِ الَّتی تَجْعَلُ فِیها مَنْ تَشآءُ.» خدایا! مرا در زره محکم خود قرار بده، همان زرهی که هر که را بخواهی در آن قرار می‌دهی.
مریم
آقای قاضی به شاگردان و کسانی که به دنبال راه خدا بودند، دستور داده بود روایت «عنوان بصری» را در جیب داشته باشند و هفته‌ای یکی دوبار آن را مطالعه کنند. روایت عنوان بصری معجونی کامل از دستور سلوک و آموزش سبک زندگی اسلامی و عرفانی از زبان امام صادق (ع) است. از آداب معاشرت، خلوت، غذا، تحصیل علم و تحمل سختی‌ها گرفته تا ظرایف عبودیت، تسلیم، رضا و رسیدن به مقام توحید، همه و همه در این روایت به زیباترین شکل آمده. آقای قاضی کسی را که به این روایت تعهد نداشت، به عنوان شاگرد نمی‌پذیرفت.
مریم
آماده ملاقات نامه‌ای نوشته بود. از اوضاع معنوی بدی که داشت نزد استاد شکایت کرده بود. استاد هم دوای دردش را برایش نوشته بود: «حضرت آقا... تمام این خرابی‌ها از جمله وسواس و عدم آرامش، از غفلت ناشی می‌شود. کمترین مرتبه غفلت، غفلت از دستورات خداوند است... سبب تمام غفلت‌ها، غفلت از مرگ و تخیّلِ ماندن در دنیاست. پس اگر می‌خواهی از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشی، دائماً در فکر مرگ و آمادگی ملاقات خدا باش. این است گوهر گرانبها و کلید سعادت دنیا و آخرت.
مریم
از خدا عشق خدا را بخواهید به شاگردانش توصیه کرده بود این دعا را در قنوت نمازهای واجب و مستحبشان بخوانند: «اللَهُمَّ ارْزُقْنی حُبَّک وَ حُبَّ ما تُحِبُّهُ وَ حُبَّ مَنْ یحِبُّک وَ الْعَمَلَ الَّذی یبَلِّغُنی إلَی حُبِّک وَ اجْعَلْ حُبَّک أَحَبَّ الاشْیاءِ إلَی». خدایا، عشق خودت، عشق به آنچه تو دوستش داری، عشق به کسی که تو را دوست دارد و عملی را که مرا به عشق تو برساند، به من روزی کن. خدایا، عشق خودت را محبوب‌ترین چیز پیش من قرار بده.
مریم
همیشه فرزندانش را با لفظ آقا صدا می‌زد: آقا سیدمهدی! آقا سیدمحمدحسن! آقا سیدتقی! می‌گفت: «این‌ها فرزندان رسول خدا هستند؛ فقط فاصله زمانی بیشتری با ایشان دارند. تکریم و تجلیل آن‌ها لازم است؛ هرچند بچه‌هایم باشند.» حتی بچه‌های کوچک که وارد خانه می‌شدند، به احترام آن‌ها از جا بلند می‌شد. می‌گفت: «این‌ها سادات هستند و احترام اولاد حضرت زهرا (س) واجب است.»
마흐사
می‌گفت: «دلتان را به خدا بدهید و جز او به چیز دیگری توجه نکنید که همه چیز فانی است، جز او. چیزی جز او ارزش دل دادن ندارد... در حال نماز یا ذکر، هرچه جز زیبایی مطلق و جمال الهی دیدید یا شنیدید، شما را مشغول نکند. مبادا به بهانه بهشت، از بهشت‌آفرین غافل شوید.»
마흐사
دیدم آقای قاضی خم شده و دارد کاهو سوا می‌کند؛ ولی فقط کاهوهایی را برمی‌دارد که پلاسیده است و برگ‌های ضمخت دارد. کاهوها را با مغازه دار حساب کرد، زیر عبا زد و راه افتاد. دنبالش راه افتادم: «سؤالی دارم! چرا برعکس همه، این کاهوهای خراب را سوا کردید؟!» گفت: «آقاجانِ من! این مرد فروشنده، آدم بی‌بضاعت و فقیری است. من گهگاهی به او کمک می‌کنم ولی نمی‌خواهم چیزی بلاعوض به او داده باشم، مبادا عزت و آبرویش از بین برود و خدای ناخواسته عادت کند به مجّانی گرفتن و در کسب و کار ضعیف شود. می‌دانستم که این کاهوها خریدار ندارد و ظهر که این آقا دکان خود را ببندد، همه را بیرون می‌ریزد. برای ما که فرقی ندارد کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها...!»
마흐사
گره سختی به زندگی‌ام افتاده بود. تحملش برایم دشوار بود. داشتم به این فکر می‌کردم که همه چیز را به هم بزنم و خودم را خلاص کنم. می‌خواستم صورت مسأله را پاک کنم. شبی آقای قاضی را در خواب دیدم. گفت: «این مشکل، بخشی از سیر و سلوک توست که خداوند آن را برای تو مقرّر کرده... اگر می‌خواهی رشد کنی، باید با آن بسازی!»
الی هستم
«آقا! اخیراً یک مادّه‌ای آورده‌اند و با این‌ها خیابان را یک کاری می‌کنند که وقتی آب بریزیم، توی زمین فرو نمی‌رود.» منظورش آسفالت بود که تازه به نجف رسیده بود. می‌خواست ببیند نظر آقای قاضی در مورد آسفالت کردن خیابان چیست. شاید تصور می‌کرد استاد عرفان، دلِ خوشی نسبت به این پیشرفت‌های جدید نداشته باشد. او هم خیلی صاف و صریح گفت: «این‌ها برای سالک راه خدا خوب است؛ انجام کار خیر را آسان می‌کند!»
الی هستم
هروقت می‌خواست عمامه‌اش را بر سر بگذارد، دو دستی بَرش می‌داشت و می‌بوسیدش. وقت خواب هم عمامه را دو دستی برمی‌داشت، می‌بوسید و کنار می‌گذاشت. می‌گفت: «حُرمت عمامه واجب است. عمامه، تاج رسول خدا و فرشتگان است.»
الی هستم

حجم

۱۹۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

حجم

۱۹۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان