بریدههایی از کتاب درمان شوپنهاور
۴٫۱
(۳۱۵)
رستگاری را در آن میدانم که عبارات (چنان بود) را به (چنان خواستم)، برگردانم
a lovinɡ
«انسانها همچون گوسفندانی محسوب میشوند که در کشتزار، زیر نگاه قصابی که آنها را به نوبت برمیگزیند، جست و خیز میکنند، زیرا در روزهای خوش زندگی، از مظالمی همچون بیماری، جور، فقر، نقص عضو، فقدان بینش محتوم، جنون و مرگ، که سرنوشت برای آنها رقم خواهد زد، غافل میمانند. »
mjp.javid
هستی انسان، جز چرخه پایانناپذیر خواستن، برآوردن، دچار ملال شدن و دوباره خواستن، چیست؟ آیا این واقعیت، برای همه شکلهای حیات مصداق دارد؟ شوپنهاور میگوید برای انسان، بدتر از همه موجودات است، زیرا هرچه میزان هوش بالاتر باشد، شدت بیشتری از رنج را باید تحمل کرد.
mjp.javid
آنچه را دشمن نباید بداند، به دوست نگویید.
همه روابط شخصی را رمز و رازی پنهان برای خود نگهدارید و با سایر افراد حتی دوستان صمیمی در میان نگذارید. هر موضوع بیاهمیتی که راجع به ما بدانند، با تغییر شرایط، تبدیل به نقطه ضعف ما میشود.
Sarah
«باید به جای هراس از مواجهه با مرگ، برخلاف آنچه مرسوم است، همچون رویدادهای لذتبخش و شاد، به آن خیر مقدم گفت. »
@shaparak
آیا هراس ما از مرگ، به علت شر و اهریمنی بودن آن است؟ تصاویری که مرگ را نشان میدهند، در نظر بگیرید. شوپنهاور در اینجا نیز اصرار بر اشتباه ما دارد.
«شر به حساب آوردن هستی، مفهومی ندارد، زیرا پیشفرض هر شر، همچون هر خیر، هستی و آگاهی است. بنابراین در روند از دست دادن آنچه گریزناپذیر مینماید، شری نیست. »
@shaparak
آیا به این دلیل از مرگ میترسیم که ناآشنا و بیگانه است؟ اگر چنین باشد، او مصرانه ما را مستغرق در اشتباه میداند، زیرا آشنایی ما با مرگ، بسیار بیشتر از آن است که میاندیشیم. ما نه تنها طعم مرگ را در خواب و دورههای فاقد هشیاری احساس میکنیم، بلکه پیش از ورود به دنیای هستی، از ابدیت نیستی گذشتهایم.
@shaparak
«دو راه برای مواجهه با مرگ وجود دارد. راه خرد، و راه اوهام یا مذهب با امید به تداوم آگاهی و زندگی راحت پس از مرگ. حقیقت مرگ و هراس از آن، منشاء اندیشههای ژرف، و مادر فلسفه و مذهب است. »
@shaparak
«ابتدا از راه منطق و خرد، مرگ را میشناسیم. مرگ سایر افراد را میبینیم و با قرینهسازی درمییابیم که به سراغ ما نیز خواهد آمد. از راه منطق و خرد نتیجه میگیریم که مرگ، توقف خودآگاهی و نابودی بازگشتناپذیر خویشتن است. »
@shaparak
باید به گونهای زیست که اگر فرصت دوباره زیستن پیشنهاد شود، بتوان پاسخ مثبت داد و پذیرفت.
@shaparak
تلخیص و تکمله مشتمل بر توصیههایی برای داشتن اندیشه مستقل، حفظ همزمان تردیدگرایی و خردپذیری، اجتناب از تسلاهای ماورای طبیعی، اندیشیدن درست به خویشتن، و اقدام به مخاطره کمتر با امتناع از بستن دل به امور فانی است.
@shaparak
چارهای جز محکومیت به زیستن نیست، بنابراین باید کوشید با کمترین میزان درد به زندگی ادامه داد.
@shaparak
«ارزش واقعی، نه در شهرت، که در چگونگی ارزش نهادن بر آن است. بزرگترین سعادت انسان، این نیست که نسلهای آینده، راجع به او چه میدانند، بلکه آن است که اندیشههایی شایسته را بیافریند که برای سدههای متوالی حفظ شود. »
@shaparak
از جولیوس چنین شنیدم درمان زمانی آغاز میشود که سرزنش به پایان برسد و احساس مسؤولیت، جای آن را بگیرد.
@shaparak
در مقابل همه بیخردیها، کاستیها و پلیدیهای انسانی، باید گذشت نشان دهیم و به یاد داشته باشیم که آنچه میبینیم، در واقع همان بیخردیها، کاستیها و پلیدیهای خود ما محسوب میشود.
@shaparak
شوپنهاور از هر پدیده ماورای طبیعی برای ایجاد تسلای خاطر دوری میگزید و تنها تسلاهای مبتنی بر جهانبینی طبیعتگرا را برمیگزید. مثلاً رنج را حاصل این خطا میپنداشت که انسان تصور میکند بسیاری از شرایط اضطراری زندگی، اتفاقی و گریزناپذیر است و باور داشت که باید پذیرفت حقیقت امر، یعنی درد و رنج، بخشی جداییناپذیر و ضروری از زندگی است.
@shaparak
شوپنهاور گاهی از فشار تنهایی گلایه داشت:
«همه مدت عمر به شدت احساس تنهایی کردهام و همواره از ژرفای وجود، آه برکشیدهام و فریاد برآوردهام که انسانهایی به من هدیه شود، ولی دریغ از یک انسان. هرچند در انزوا ماندهام، ولی با صداقت و شرافت، اعلام میدارم که تقصیر از من نبوده، زیرا از هیچ انسانی که واقعی باشد، نه دوری گزیدهام و نه روی گرداندهام. »
@shaparak
«علاقه به تنهایی و انزوا به تدریج در من ایجاد شد. به عمد از مردم گریختم و تصمیم گرفتم بقیه مدت عمر زودگذر را وقف خویشتن سازم. »
@shaparak
دیو تنهایی، بیشتر از هر پدیده دیگری، شوپنهاور را میآزرد، ولی از روشها و ترفندهای ماهرانه برای مهار و مبارزه با آن استفاده میکرد. باور تزلزلناپذیر به این واقعیت که انسان، ارباب سرنوشت خویش است و خودش تنهایی و انزوا را برمیگزیند، نه اینکه توسط تنهایی برگزیده شود، باارزشترین ترفند در این میان به حساب میآمد.
@shaparak
طبع ظریف نوابغ، به آنها رنج و اضطراب بیشتری تحمیل میکند. در واقع شوپنهاور به خود القا میکرد که رابطهای مستقیم میان اضطراب و هوش موجود است. به این ترتیب افراد نابغه، نه تنها باید استعداد ذاتی خود را به خدمت بشر درآورند، بلکه به دلیل وقف همه وقت و توان در این مسیر، چارهای ندارند جز اینکه از کسب وجهههای گوناگونی همچون رضایت اعضای خانواده و دوستان، و رسیدگی به امور خانه و گردآوری ثروت، که سایر انسانها به آنها روی میآورند، محروم باشند.
@shaparak
حجم
۳۵۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۳۵۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۴۱,۳۰۰۳۰%
تومان