بریدههایی از کتاب زمستان ۶۲
۴٫۲
(۴۹)
«همیشه برای همهچی جواب نیست.»
فقیر
کلمات و واژههای مقدس هم مثل آدمهایی که آنها را به کار میبرند حرمت و شرفشان بالا و پایین میرود. وقتی آنها را از دهان یا قلم یک نفر که دوستش دارید میشنوید فرق میکند. ممکن است خندهتان بگیرد، ممکن است به گریه بیفتید.
فقیر
اما سکوت داریم تا سکوت، سکوتی که صدایش از ضجه هم بلندتر است.
فقیر
باطنآ خدا میداند در کله هرکدامشان چه میگذرد، چه خواستههایی دارند، از چه گذشتههایی آمدهاند، چه چیزی، یا چه چیزهایی راهشان انداختهاند. اما ظاهرآ همه «عاشق» اند ـعاشق شهادت و ایثار جان.
فقیر
«چرا برق شهر رفته؟ موقتییه؟ یا آژیر ماژیری چیزی زدهن؟»
«استراتژیکییه، آقا. دیروز عراقیها سوسنگردو زدند. اینهام بخاطر احتیاط از دیشب برنامه تاریکی اجرا میکنند.»
کاربر حسن ملائی شاعر
«ما پولدارها همیشه راهی پیدا میکنیم که بچههامون رو یهجای امن و خوبی بفرستیم و خودمون هم یه جای امن پیدا کنیم، با عشق و حال و پول.»
منصور فرجام میگوید: «بله.»
«بچههای فقرامونرو میفرستیم به جبههها ــ ــ برای فتح کربلا... و بهشت.»
Mary gholami
«ایران سرزمینییه که ملیت واحد نداره و مردم تابع زورند، توی ایران یک ملت محکم و ثابت مثل ژاپن یا اسپانیا پیدا نمیشه. وگرنه به این روز نمیافتاد.»
Mary gholami
«هرکس یهجور درد داره. الان دیگه درد و بدبختی عمومییه.»
Mary gholami
تنهاییم. با هم، ولی تنها.
Mary gholami
اوایل انقلاب باعث دستگیری و اعدام کوروش شایان شد. حالا هم کمر بسته مریمخانم را از کار برکنار کنه و بیاره زیر یوغ خودش. زن بیچارهرو ممنوعالخروج کرده. هر وقت بتونه زهر میریزه. هنوز اینجا و اونجا دست داره. داستانی داره.»
منصور فرجام میپرسد: «حالا کجاست؟ کجا زندگی میکنه؟»
«همین پشت. خونه بزرگ دکتر حسینخان شایان رو که مصادره کردهن، اون گرفت. حالام خودش اونجاست. شلوغیهای اول انقلاب، ابوغالب دوتا از پسرعموهاش رو با ژ ـ ۳ گذوشت اونجا و بعد هم کمکم خودش رفت نشست.»
alireza atighehchi
در ایران. یک روز خیلی میبازی، یک روز اصلا نمیبری.
n re
«شهادت دری است که خداوند به روی بندگان خاص و برگزیده خود باز میکند...»
n re
وقتی آدم بدون خداحافظی از یک نفر عزیز جدا میشود، و دیگر او را نمیبیند، مثل آن است که آن یک نفر را از آدم دزدیدهاند.
n re
اکنون جنگ، مثل تمام جنگهایی که به درازا میکشند کثیف و حیوانی و آکنده از خونریزی و قتل عام بیمعنی شده است
n re
با هم بریم زیرزمین؟ با بیل و کلنگ و همهچی؟»
«نه. اگه موشکی بیاد که اسم من روش باشه منو توی زیرزمین هم پیدا میکنه
n re
من هم امروز بدم نمیآید وسط آب لزج و گرم به لقاءالله بپیوندم. اما اینکه لقاءالله حاضر باشد به من بپیوندد موضوع دیگری است.
n re
«ما هیچوقت برای هیچی وقت نداشتیم ـحتی برای یک خداحافظی درست و حسابی.»
n re
وقتی یک نفر را دوست داشتی، میخواهی برای او یک کاری بکنی. میخواهی هر کاری بکنی
n re
ما همه با پاکتهای مهر و موم شده تقدیر حرکت میکنیم و نمیدانیم چه باید بکنیم و چه به سرمان میآید
n re
وداع میکنند. همسایهها و دوستان سالها و سالها، از هم جدا میشوند. زنها گریه میکنند و همدیگر را میبوسند.
n re
حجم
۳۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
حجم
۳۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۳۲,۰۰۰۲۰%
تومان