بریدههایی از کتاب زمستان ۶۲
۴٫۲
(۴۷)
«چه میشه کرد؟ میشه به تب گفت قطع شو؟ یا به موشک گفت نیا؟...»
n re
همیشه خدا را شکر میکنند. «بابا، حالا خوبه.» اگر برق دو ساعت برود میگویند بابا حالا خوبه که دو ساعت میره. اگر چهار ساعت برود میگویند بابا حالا خوبه که چهار ساعت میره. اگر اصلا برود میگویند بابا حالا خوبه که نفت هست. اگر نفت نباشد میگویند بابا حالا خوبه که زغال هست. اگر توی ستون فقراتشان لگد بزنند میگویند بابا حالا خوبه که توی مخمون نزدند. اگر توی مخشان لگد بزنند میگویند بابا حالا خوبه که توی شکممان لگد نزدند... شکر میکنند، و روزگار را در میهن اسلامی میگذرانند.
n re
دکتر میگوید: «هر شعار یا هر حرف راست یا دروغ اگر به اندازه کافی تکرار بشه و تکرار بشه، پس از مدتی تبدیل به یک حقیقت موقت میشه. و یک روز نگاه میکنیم میبینیم حقیقتهای موقت جانشین زندگی واقعی شدهاند.
نادر
یک شهر هم میتواند مثل یک آدم منگ باشد... بترسد و بلرزد.
فقیر
«همیشه برای همهچی جواب نیست.»
فقیر
کلمات و واژههای مقدس هم مثل آدمهایی که آنها را به کار میبرند حرمت و شرفشان بالا و پایین میرود. وقتی آنها را از دهان یا قلم یک نفر که دوستش دارید میشنوید فرق میکند. ممکن است خندهتان بگیرد، ممکن است به گریه بیفتید.
فقیر
اما سکوت داریم تا سکوت، سکوتی که صدایش از ضجه هم بلندتر است.
فقیر
باطنآ خدا میداند در کله هرکدامشان چه میگذرد، چه خواستههایی دارند، از چه گذشتههایی آمدهاند، چه چیزی، یا چه چیزهایی راهشان انداختهاند. اما ظاهرآ همه «عاشق» اند ـعاشق شهادت و ایثار جان.
فقیر
«چرا برق شهر رفته؟ موقتییه؟ یا آژیر ماژیری چیزی زدهن؟»
«استراتژیکییه، آقا. دیروز عراقیها سوسنگردو زدند. اینهام بخاطر احتیاط از دیشب برنامه تاریکی اجرا میکنند.»
کاربر ۱۱۳۷۴۳۲
«ما پولدارها همیشه راهی پیدا میکنیم که بچههامون رو یهجای امن و خوبی بفرستیم و خودمون هم یه جای امن پیدا کنیم، با عشق و حال و پول.»
منصور فرجام میگوید: «بله.»
«بچههای فقرامونرو میفرستیم به جبههها ــ ــ برای فتح کربلا... و بهشت.»
Mary gholami
حجم
۳۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
حجم
۳۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان