بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیروی حال | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیروی حال

بریده‌هایی از کتاب نیروی حال

نویسنده:اکهارت تول
امتیاز:
۳.۸از ۴۹ رأی
۳٫۸
(۴۹)
مدام از خود بپرس: «در این لحظه، در ذهنِ من چه می‌گذرد؟» این پرسش، تو را در مسیری درست قرار می‌دهد. اما تحلیل و تجزیه نکن، فقط تماشا کن. توجهٔ خود را به درون معطوف کن. انرژی عواطفِ خود را احساس کن. اگر عاطفه‌ای وجود ندارد، توجهٔ خود را به اعماقِ میدانِ انرژی بدنِ خود ببر. آن‌جا دری را خواهی یافت که رو به هستی باز می‌شود
کاربر ۵۸۹۰۴۱۴
اژه‌ها نردبان‌اَند؛ وقتی به بام برآمدی، نردبان را رها کن.
tiygeer_bagal
دربارهٔ این احساس، فکر نکن – اجازه نده احساس به فکر تبدیل شود. قضاوت و تحلیل هم نکن. از این احساس، برای خود هویتی درست نکن. به حضورِ خویش ادامه بده و همچنان شاهدِ چیزی باش که در درونِ تو رُخ می‌دهد. نه تنها نسبت به دردِ عاطفی خویش آگاه باش، بلکه نسبت به «کسی که مشاهده می‌کند» نیز آگاه باش. مشاهده‌گرِ خاموش. این است نیروی لحظهٔ حال؛ نیروی حضورِ آگاهانهٔ خودِ تو. آنگاه، بنگر چه رُخ می‌دهد.
کاربر ۳۲۲۱۱۲۷
رازِ زندگی این است: «بمیر، پیش از آنکه بمیری!
tavana
شایع‌ترین شکلِ هم‌ذات‌پنداری نَفْس، جایی‌ست که نَفْس خود را با داشته‌ها، مقام، شهرت، مدرک، دانش و اطلاعات، خوشگلی و خوش‌تیپی، رابطه‌ها، اعتبار و شهرتِ خانواده، باورها و نژاد یکی می‌پندارد. هیچ‌کدام از این‌ها، تو نیستی.
tavana
زمانی گمان می‌کردی که شخصی را خوب می‌شناسی، اما ناگهان، برای نخستین‌بار، مواجه شده‌ای با یک آدمِ کاملاً بیگانه و تنفرانگیز و نمی‌دانی چه کنی. با وجودِ این، بسیار اهمیت دارد که تو این حالت را در خویشتن مشاهده کنی، نه در دیگری. علایمِ ناخشنودی را در خود مشاهده کن؛ در هر شکل و صورتی که هستند – این علایم ممکن است بیداری دردمندی بدن در تو باشد.
tavana
وقتی دردمندی بدن بر تو چیره می‌شود، تو خواهانِ درد و رنجِ بیش‌تری می‌شوی. تو به یک قربانی و یا یک مقصّر یا مجرم تبدیل می‌شوی. خواهانِ آن می‌شوی که کسی را دچارِ رنج کنی و یا خود دچارِ رنج شوی، و یا هر دو.
tavana
نَفْس می‌گوید: «بالاخره، یک روز، هنگامی که این اتفاق و آن اتفاق بیفتد، وضعم درست خواهد شد، خوشبخت خواهم شد، آرامش خواهم یافت.»
tavana
باید بگویم ۸۰ تا ۹۰ درصدِ فکرهای مردم نه‌تنها ملال‌آور و بیهوده است، بلکه آسیب هم می‌رساند
tavana
وقتی که سوارِ ماشینِ خود می‌شوی، بعد از آنکه درِ ماشین را می‌بندی، چند لحظه مکث کن و جریانِ نفس‌های خود را احساس کن. نسبت به سکوت و احساسِ قدرتمندِ حضورِ خود آگاه باش
tavana
در هر آنچه که هست و اتفاق می‌افتد، خیر و خوبی نهفته است.
کاربر f
یکی‌انگاری خود با ذهن، افتادن به دامِ زمان است: وسواسِ زندگی کردن در خاطراتِ گذشته و امیدهای آینده. این وسواس، حسرتِ گذشته‌ها و دغدغهٔ آینده را می‌آفریند و تو را نسبت به زیستن در لحظهٔ مُغتنمِ حال بی‌رغبت می‌کند. این وسواس، به آن دلیل زاده می‌شود که گذشته به تو هویت می‌بخشد و آینده به تو وعدهٔ کامیابی و رستگاری می‌دهد. هر دوی این‌ها پندارِ باطل‌اَند.
seemorgh
ذهن، فی‌نَفسه، خطاکار نیست. وسیله‌ای‌ست شگفت و لازم. خطا آن‌جاست که تو آن را «خود» تلقی می‌کنی. این‌جاست که ذهن به نَفْس تبدیل می‌شود؛ نفسانی می‌شود. و آنگاه، اربابِ وجودِ تو می‌شود.
seemorgh
من تعریفِ سادهٔ بودا از روشن‌شدگی را دوست دارم: «پایانِ رنج».
alireza sadidi
همه چیز چنان بیگانه با من، دشمنِ من و بی‌معنا به نظر می‌رسید که از دنیا بیزار شدم. بیش از هر چیز، از وجودِ خودم بیزار بودم. به خودم گفتم: چرا باید این زندگی پُر از نِکبت را تحمل کنم؟ چرا به این تلاش و تقلای بیهوده ادامه دهم؟ احساس می‌کردم دوست دارم فنا شوم، معدوم شوم، نباشم. این احساس، قوی‌تر از احساسِ غریزی من برای ادامهٔ حیاتم بود. این جمله مدام در ذهنم طنین می‌انداخت که: «دیگر حالم از خودم به هم می‌خورد.» ناگهان فهمیدم که این جمله، فکری‌ست در سرِ من. «آیا من تنها هستم، یا دو نفر هستم؟
MTA
مسیح از یکی از حواریونِ خود پرسید: «آیا دغدغه‌های تو می‌تواند یک روز به عمرِ تو اضافه کند؟» بودا گفته است: «خاستگاهِ درد و رنجِ آدمی، خواست و آرزوست.»
majid ebrahimi
ما حتی زیباترین تجربه‌ها نیز می‌آیند و می‌روند. بنیادی‌ترین تجربهٔ من، همان تجربهٔ آرامشِ ژرف بود که از آن زمان تا کنون هرگز مرا ترک نکرده است. تجربه‌ای که گاهی چنان قوی و آشکار است که دیگران نیز می‌توانند احساسش کنند. گاهی نیز این تجربه جایی در پس‌زمینهٔ وجودِ من است و همچون نغمه‌ای از دوردست‌ها به گوش می‌رسد.
محمدمهدی
زیرا تو دیگر ذهن را، با تَوَهمِ یگانگی با آن، تغذیه نمی‌کنی. این، آغازِ پایان یافتنِ فکرِ ناخواسته و اجباری‌ست.
m007m007
درک این من هستم، این احساسِ حضورِ خود، دیگر فکر نیست. چیزی‌ست که از ورای ذهنِ تو برخاسته است.
m007m007
درک این من هستم، این احساسِ حضورِ خود، دیگر فکر نیست. چیزی‌ست که از ورای ذهنِ تو برخاسته است.
m007m007

حجم

۱۹۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۶ صفحه

حجم

۱۹۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۲۴,۰۰۰
۲۰%
تومان