بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همه‌ چیز، همه ‌چیز | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همه‌ چیز، همه ‌چیز

بریده‌هایی از کتاب همه‌ چیز، همه ‌چیز

نویسنده:نیکولا یون
انتشارات:انتشارات خوب
امتیاز:
۴.۲از ۳۲ رأی
۴٫۲
(۳۲)
عشق ارزش همه‌چیز را دارد. همه‌چیز.
boshra
داشتم سعی می‌کردم که یک لحظهٔ تأثیرگذار که زندگی‌ام را به مسیرش برگرداند، پیدا کنم. لحظه‌ای که به این سؤال پاسخ دهد: چطور شد که به این‌جا رسیدم؟ اما فقط یک لحظه نیست. مجموعه‌ای از لحظه‌هاست. و زندگی شما از هر کدام از این لحظه‌ها، می‌تواند به هزاران مسیر منشعب شود. شاید برای همهٔ انتخاب‌هایی که داشتید و نداشتید، یک مدل زندگی وجود داشته باشد.
Naz_stt
رویم را از پنجره برمی‌گردانم. افسوس چه چیزی را می‌خورم؟ این‌که بیرون رفتم، دنیا را دیدم و عاشقش شدم. این‌که عاشق اُلی شدم. حالا که می‌دانم تمام آن چیزها را از دست داده‌ام، چطور می‌توانم بقیهٔ عمرم را در این حباب بگذرانم؟ چشم‌هایم را می‌بندم و سعی می‌کنم بخوابم. اما تصویر صورت چند لحظه قبل مادرم، تمام آن عشق ناامیدانهٔ توی چشم‌هایش، دست از سرم برنمی‌دارد. بعد به این نتیجه می‌رسم که عشق چیز بسیار وحشتناکی است. دوست داشتن زیاد کسی آن‌طور که مادرم دوستم دارد، باید مثل این باشد که قلبت بیرون از بدنت باشد، بدون این‌که پوست، استخوان یا هرچیز دیگری از آن محافظت کند. عشق چیز وحشتناکی است و تازه نبودنش بدتر هم هست. عشق چیز وحشتناکی است و من می‌خواهم کاری با آن نداشته باشم.
Naz_stt
برای هزارمین بار باز هم متوجه می‌شوم که بیماری من چقدر برایش دشوار است. تمام جهانی که من شناخته‌ام همین است اما او قبل از من، برادر و پدرم را داشت. سفر می‌رفت و فوتبال بازی می‌کرد. یک زندگی معمولی داشت بدون این‌که چهارده ساعت از روز را با دختر نوجوان مریضش توی یک حباب، گوشه‌نشین شده باشد.
majedeh
مراقب ملکهٔ قلب‌ها باشید. سرتان را به باد خواهد داد.
majedeh
مجبورم به تمام امیدی که داشتم فکر کنم، که چطور خیال کردم معجزه‌ام، و خودم را با این فکر گول زدم، چطور دنیایی که می‌خواستم بخشی از آن باشم، اصلاً من را نخواست.
majedeh
کماکان تلاش می‌کنم لحظه‌ای را که همه‌چیز تغییر کرد با دقت مشخص کنم. لحظه‌ای که زندگی‌ام را در این مسیر قرار داد.
majedeh
عشق. عشق آدم‌ها را دیوانه می‌کند. کمبود عشق آدم‌ها را دیوانه می‌کند. مادرم عاشق پدرم بود. او عشقِ زندگی‌اش بود. و عاشق برادرم بود. او عشقِ زندگی‌اش بود. و عاشق من است. من عشقِ زندگی‌اش هستم. دنیا پدر و برادرم را از ما گرفت. برای مامان چنین اتفاقی یک بیگ‌بنگ برعکس بود؛ همه‌چیزی که تبدیل به هیچ‌چیز شد.
majedeh
چند روز پیش، وقتی راز دلم را به افلاک‌نما می‌گفتم، خیلی داشتم سعی می‌کردم که یک لحظهٔ تأثیرگذار که زندگی‌ام را به مسیرش برگرداند، پیدا کنم. لحظه‌ای که به این سؤال پاسخ دهد: چطور شد که به این‌جا رسیدم؟ اما فقط یک لحظه نیست. مجموعه‌ای از لحظه‌هاست. و زندگی شما از هر کدام از این لحظه‌ها، می‌تواند به هزاران مسیر منشعب شود. شاید برای همهٔ انتخاب‌هایی که داشتید و نداشتید، یک مدل زندگی وجود داشته باشد. شاید با همهٔ این‌ها یک مدل از زندگی‌ام جایی است که مریض هستم. یک مدل جایی که در هاوایی می‌میرم. یکی جای دیگری که پدر و برادرم هنوز زنده هستند و مادرم شکسته نشده.
majedeh
تا دو هفتهٔ دیگر، پوست من دیگر خاطرهٔ دست اُلی روی دستم را به یاد نخواهد داشت، اما مغزم آن را به یاد خواهد سپرد. می‌توانیم یا جاودانگی را حفظ کنیم یا خاطرهٔ تماس دست‌هایمان را.
ژنرالیسم
و اینک راز من که بسیار ساده است: بدان که جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آن‌چه اصل است از دیده پنهان است. آنتوان دو سنت اگزوپری، شازده کوچولو
ژنرالیسم
«تو تقصیری نداری. زندگی یه هدیه‌ست. یادت نره زندگی کنی.»
کاربر ۱۴۲۱۸۶۰
درسِت رو یاد گرفتی، اما سخت. یه چیزهایی رو باید خودت تجربه کنی.
n re
توصیف درخت، خود درخت نمی‌شود.
n re
دوست‌ها به آدم امید واهی نمی‌دن.
n re
آیا جدا شدن بخشی از بزرگ شدن نیست؟
n re
به همین دلیل است که آدم‌ها همدیگر را لمس می‌کنند. گاهی کلمات کافی نیستند.
n re
خیلی چیزهای دیگه واسه ترسیدن هست. عشق نمی‌کشدت.»
n re
خواستن، خواستنِ بیشتر می‌آورد. میل و اشتیاق هیچ نهایتی ندارد.
n re
«این‌که نمی‌تونی همه‌چیز رو تجربه کنی، به این معنی نیست که نباید چیزی رو تجربه کنی. در ضمن، عشق نافرجام بخشی از زندگیه.»
n re

حجم

۱۰۱۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۱۰۱۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
تومان