بریدههایی از کتاب نه آدمی
نویسنده:اوسامو دازای
مترجم:مرتضی صانع
ویراستار:امیر معدنیپور
انتشارات:انتشارات کتاب فانوس
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۱از ۱۰۰ رأی
۴٫۱
(۱۰۰)
این نیز بگذرد.
این تنها عبارتیست که در دوزخِ آدمیان به درستیِ آن رسیدهام.
Agha_M@hdiar
دوستداشتهشدن چه سخت است.
mj
گمان میکردم اگر دستگیرم کنند حبس کشیدن برایم مثل آب خوردن خواهد بود؛ تو بگو ابد باشد. ترجیح میدادم در زندان سر راحت بر بالین بگذارم تا اینکه هر شب از ترس واقعیتهای زندگی در بستر بنالم.
شلاله
همیشه گونهٔ زنِ آدمیزاد را چند صد بار پیچیدهتر و درکناپذیرتر از مردش میدیدم.
Agha_M@hdiar
دیگر نه شاد بودم نه ناشاد.
این نیز بگذرد.
این تنها عبارتیست که در دوزخِ آدمیان به درستیِ آن رسیدهام.
این نیز بگذرد.
~نگار
از خدا هم میترسم. نمیتوانم به مهرش دل ببندم. تنها به کیفرش ایمان دارم. ایمان باور به پذیرش قهر خداست با سری افکنده. میشد به دوزخ ایمان داشت ولی به بهشت نه.
نازنین بنایی
پنداشت پیروزی و بقا برای آدمی بیآنکه کارزار و ستیزی در میان باشد میسر نیست. از حس وظیفه به میهن دم میزنند و هدفشان جز فرد نیست.
Agha_M@hdiar
سرکوفتها را در سکوت با سری افکنده میپذیرفتم، حال آنکه ترس از درون دیوانهام میکرد.
محمدرضا
دوستداشتهشدن چه سخت است.
I'm 26
کنارم دراز کشید. نزدیک سپیدهدم برای نخستین بار گفت: «مرگ». او هم زیر بار آدم بودن کمر خم کرده بود.
دکتر بی مریض
شاید مرام را کمتر برای زنان بهکار ببرند ولی تجربهام در شهر میگوید چهبسا مرام زنان از مردان بیشتر باشد
Rezvan
همیشه میکوشیدم درگیر پیچیدگیهای کثیف مردم نشوم. هراس گرفتاری در گردابشان کشنده بود. من و سونکو فقط یک شب دلباختهٔ همدیگر بودیم. مال من نبود. دور بود بخواهم نام چنین حسی را حسرت بگذارم. ولی باز خشکم زد.
نازنین بنایی
«میگن فقر که از در بیاد تو عشق از پنجره درمیره. همه منظور این مثل رو اشتباه برداشت میکنن. فکر میکنن این یعنی هروقت جیب مرد خالی شد زنش دورش میزنه. جیب مرد که خالی شه خودش بسه، خودش بدبختیه. دیگه به هیچ دردی نمیخوره. خنده کمکم از لبش میافته و ابروهاش تو هم میره. سرانجام از سر ناامیدی زنه رو دک میکنه. این داره میگه اگه یه مردی بههم بریزه اونقدر درجا میگرده و میگرده که زنش رو دور میزنه. باور نداری تو فرهنگ کانازاوا برو معنیش رو نگاه کن. بدبختی اینجاست که من فاصلهٔ چندانی با این داستان ندارم.»
نازنین بنایی
بیراه نیست میگویند جهان فقط و فقط آدم غمگین میپرورد.
~نگار
هرچه بیشتر فکرش را میکنم کمتر دستگیرم میشود. هرآنچه هست نکبت و عذاب این اندیشه است که تنها منام که با دیگران فرق دارم. گفتوگو برایم میسر نبود. از چه باید میگفتم؟ چطور میگفتم؟ نمیدانم.
NeginJr
پیش خودم میگفتم تا وقتی میتوانم آنها را بخندانم همه چیز خوب است. اگر خوب کارم را انجام بدهم شاید پایشان را از کفشم بیرون بکشند و برایشان مهم نباشد که ازشان فاصله گرفتهام.
کاربر ۴۲۱۷۵۰۱
زندگی گروهی از نشدنهاست.
Hanieh Sadat Shobeiri
از آنجا که پیش آنها اعتمادبهنفسی برای بودن و صحبت کردن نداشتم، دردهای تنهاییام را در صندوق سینه مُهر و موم میکردم. خاکشان میکردم تا نکند فاش شوند. ادای آدمهای خوشبین را درآوردم و عاقبت از خود تلخکی تراز اول ساختم.
zahra haqiqi
دیگر مجرم نبودم، مجنون بودم. نه، دیوانه نه. هرگز دیوانه نبودهام. حتی یک لحظه. خودم میدانم، میگویند بیشتر دیوانهها همین را میگویند.
میگویند دیوار اینجا مرز هنجار و دیوانگیست.
بابونه
هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت...
Rezvan
حجم
۸۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
حجم
۸۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان