بریدههایی از کتاب درباره عکاسی
۳٫۹
(۱۸)
بهزحمت میتوان دوربین را مجبور به دروغ گفتن کرد: دوربین اساساً مدیومی صادق است: در نتیجه، بسیار محتملتر است که عکاس با اتکا به نوعی روحیهٔ جستوجوگری و اتحاد به طبیعت نزدیک شود، تا با اداواصول بیمزهٔ «هنرمندانِ» خودخوانده. و چشمانداز معاصر، زندگی جدید، نیز براساس رهیافتی صادقانه بهتمامی مسائل بنا شده است. خواه اخلاقیات باشد و خواه هنر. نمای کاذب ساختمانها، معیارهای کاذب اخلاقی، و همهٔ اشکال ترفند و اداواطوار باید دور ریخته شوند، و چنین خواهد شد.
ادوارد وستون
شهرام صفاری زاده
من از چیزی که نمیخواهم آن را نقاشی کنم عکس میگیرم و چیزی را که نمیتوانم عکاسی کنم، نقاشی میکنم.
منری
شهرام صفاری زاده
اگر میتوانستم ماجرا را در قالب کلمات بگویم، دیگر نیازی نبود که دوربینی را با خود به اینطرف و آنطرف بکشم.
لویس هاین
شهرام صفاری زاده
دوربین به جای من نگاه میکند ــــ و مرا وادار به دیدن میکند، و تنها انتخابم را به ندیدن کل ماجرا محدود میکند. بهعلاوه، فیلم چیزی را که چندین ساعت طول میکشد درچند دقیقه فشرده میسازد، و تنها چیزهای جالبی را باقی میگذارد که بهنحوی جالب ارائه میشوند، یعنی با نیت برانگیختن یا شوکه کردن.
شهرام صفاری زاده
فوکس تالبوت دوربین را «قلم طبیعت» مینامید.)
شهرام صفاری زاده
آربس مینویسد: «عکاسی مجوزی بود تا هر جا که میخواستم بروم و هر کاری که میخواستم بکنم.» دوربین نوعی گذرنامه است که محدودههای اخلاقی و منعهای اجتماعی را از میان برمیدارد، و عکاس را از هر نوع مسئولیت در قبال کسانی که از آنها عکس میگیرد رها میکند. مسئلهٔ اصلیِ عکس گرفتن از آدمها آن است که تو در زندگی آنها شرکت نمیکنی، فقط از آن بازدید میکنی. عکاس نوعی ابرتوریست است، نوعی انسانشناسِ اغراقشده، که از اقوام مختلف دیدن میکند و خبرِ کارهای غریب و لباسهای عجیب آنها را با خود به خانه میآورد.
شهرام صفاری زاده
مطابق با ریطوریقای معمولِ عکاسی پرتره، روبهرو بودن با دوربین نشانگر وقار، راستی و بیواسطگی، و آشکارسازیِ جوهرهٔ شخصیت است. به همین علت است که حالت روبهرویی برای تصاویر مراسم و مناسک خاص (مانند ازدواج، فارغالتحصیلی) مناسب است، اما نهچندان برای عکسهای تبلیغاتی کاندیداهای سیاسی که روی بیلبوردها تصویر میشوند. (برای سیاستمداران نگاهی سهرخ مرسومتر است: نگاهی که به جای مواجه شدن، اوج میگیرد؛ و به جای دلالت بر رابطه با بیننده و با زمان حال، حاکی از رابطهٔ انتزاعیِ والاتری با آینده است.)
شهرام صفاری زاده
دوربین قدرت آن را دارد که آدمهای بهاصطلاح عادی را بهنحوی ثبت کند که کاملاً غیرعادی به نظر برسند. عکاس غرابت را انتخاب میکند، آن را جستوجو میکند، قاببندی میکند، ظاهرش میکند، و آن را نامگذاری میکند.
آربس مینویسد: «کسی را در خیابان میبینی، و اساساً چیزی که توجهت را به خود جلب میکند نقص اوست.»
شهرام صفاری زاده
یکبار که از بونوئل سؤال شد چرا فیلم میسازد، پاسخ داد برای آنکه «نشان دهم که جهان ما بهترین جهان ممکن نیست.» اما آربس برای نشان دادن مسئلهای سادهتر عکس میگیرد ــــ اینکه جهان دیگری هم وجود دارد.
شهرام صفاری زاده
عکسها میتوانند بهیادماندنیتر از تصاویر متحرک باشند، چون آنها برش دقیق (و انتخابشدهای) از زمان هستند، نه یک جریان زمانی. تلویزیون از مجموعهای از تصاویرِ نهچندان انتخابشده ساخته میشود که هر کدام تصویر پیش از خود را ملغی میکنند. اما هر عکسِ ساکن لحظهٔ متمایزی را نشان میدهد که به هیئت یک شیئی کمحجم درآمده است که میتوان آن را نزد خود نگه داشت و بعدها دوباره به آن نگریست.
شهرام صفاری زاده
دوربین/اسلحه اما کسی را نمیکشد، و در نتیجه به نظر میرسد که این استعارهٔ فراگیر صرفاً از مقولهٔ لافوگزاف باشدــــ چیزی از جنس خیالپردازیِ مردی که دوست دارد یک اسلحه، چاقو یا ابزار در پایینتنهاش داشته باشد. با اینهمه، کماکان چیزی شکارگرانه در کنش عکس گرفتن وجود دارد. عکس گرفتن از آدمها در حکمِ تعدی به آنهاست؛ دیدن آنهاست بهگونهای که هرگز خود را آنگونه نمیبینند؛ شناختن آنهاست به گونهای که هرگز نمیتوانند خود را بدانگونه بشناسند؛ دوربین آدمها را به ابژههایی بدل میکند که میتوان آنها را بهنحوی نمادین تصاحب کرد. درست همانطور که دوربین شکل والایشیافتهٔ اسلحه است، عکس گرفتن از یک شخص نیز شکل والایشیافتهٔ قتل اوست ــــ نوعی قتل نرم، متناسب با دورانی غمزده و ترسخورده.
شهرام صفاری زاده
عکاسی بیش از هر چیز نوعی مناسک اجتماعی است، واکنشی علیه اضطراب است، و همچنین ابزاری برای کسب قدرت.
شهرام صفاری زاده
من همیشه بهعنوان تمرین بهصورت ذهنی سرگرم عکس گرفتن از چیزهای مختلف هستم.
ماینور وایت
mobina
حضور سرتاسری عکاسان چیز شگفتانگیزی است. همهٔ ما کوهستان آلپ را دیدهایم و (درهٔ) شامونی و (رودخانهٔ یخیِ) مردوگلاس را قلباً میشناسیم، هر چند که بههیچوجه شجاعت از سر گذراندن مخاطراتِ این تنگه را نداشته بوده باشیم... ما از آند گذشتهایم، از تِنِریف بالا رفتهایم، به ژاپن پا گذاردهایم، و «از عهدهٔ» نیاگارا و هزارجزیره برآمدهایم، لذت مبارزه با همتایانمان را چشیدهایم (جلوی ویترین مغازهها)، در مجمع قدرتمندان نشستهایم، با شاهان، امپراطوران، ملکهها، ستارگان اپرا، سوگلیهای باله، و «بازیگران با لطف و متانت» آشنا شدهایم. چه روح و شبحها که دیده اما به خود نلرزیدهایم؛ در برابر قلمرو سلطنتی ایستاده اما دور شو و کور شو نشنیدهایم؛ و خلاصه کنم، از طریق لنزی چند سانتی به هر نقشونگار و بیهودگیِ این جهان بیرحم اما زیبا نگریستهایم
mobina
میتوانی راهورسم دیگران را ببینی و تحتتأثیر آن قرار بگیری، حتی میتوانی از آنها برای یافتن مسیر خودت استفاده کنی، اما نهایتاً ناگزیر خواهی بود که خود را از آنها رها کنی. منظور نیچه همین بود هنگامی که گفت، «تازه شوپنهاور خواندهام و حالا باید از شرش خلاص شوم.» او میدانست که چگونه ممکن است، اگر غفلت کنی، راهورسم دیگران میان تو و شیوهٔ دیدنت قرار گیرد، بهویژه شیوهٔ کسانی که از نیرومندیِ تجاربی ژرف برخوردارند.
پل استرند
mobina
زخمهای زمان اشیاء را در نظر عکاسان وسوسهانگیزتر میکنند
mobina
ما در یک مجلهٔ عکاسی صفحه را ورق میزنیم؛ در یک فیلم سکانس تازهای آغاز میشود؛ و اینها تضادی ایجاد میکنند که تیزتر از تضاد میان رخدادهای متوالی در بستر زمان واقعی است.
mobina
دوربین میتواند مداراگر باشد؛ و درعینحال میتواند در بیرحمی تخصص یابد.
mobina
زمانیکه درمییابیم چیزی که مانند نوعی نیمتاج زینتی لُخت بود ــــ عکس مشهوری که هارولد اجرتون در سال ۱۹۳۶ گرفت ــــ در واقع ناشی از چکیدن قطرهای شیر است، این تصویر در نظرمان بسیار جالبتر میشود.
mobina
ایدئولوگ اعلایِ واقعگرایی در ادبیات یعنی زولا، در سال ۱۹۰۱ پس از پانزده سال عکاسیِ آماتور اعلام کرد: «به نظر من تا زمانی که از چیزی عکس نگرفتهایم نمیتوانیم واقعاً ادعا کنیم که آن را دیدهایم.»
mobina
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
قیمت:
۱۲۸,۰۰۰
تومان