بریدههایی از کتاب پادشاهان پیاده
۴٫۷
(۴۶)
اصل این است آدم دلش با امیرالمؤمنین صاف باشد.
اشک انار
من ندیدم اینجا کسی به آنیکی، تو بگوید. خُب مگر این همان صلحی نیست که بشر دنبالش است و بابت رسیدن بهش همهٔ آرامش خودش را خرج کرده تا به این آرامش برسد؟ خُب آن، الآن اینجا هست.
جالبش این است که همهٔ این تصاویر و فضایل اینجا وجود دارد. کسی هم برایش برنامهریزی نکرده. کسی هم برایش بیانیه نداده. شاید اگر برنامهریزی میکردیم و بیانیه میدادیم اینقدر تمیز نمیشد
ريحانه
الآن هم زود برگشتهام که بروم سمت مهران. پیاده رفتم زیارت. میخواهم جا خالی کنم برای بقیه.
ريحانه
امام حسین علیهالسلام عطای مستمری است که پایان ندارد. انقلاب حق علیه باطل و ضد مستکبران است.
اشک انار
اینجا همهچیزش با بقیهٔ جاها فرق دارد. برای همین اول مسیرش هم با آخرش فرق نمیکند؛ یعنی تا شروع میکنی انگار رسیدهای. حتی با حج هم فرق میکند. حج آداب دارد. کلی قاعده و چارچوب دارد. تا همهٔ اصول و قواعدش را تمام نکنی مراسمت تمام نشده. ولی اینجا از وقتی راه میافتی برای هر قدمت چه بریز و بپاشی میکنند! وقتی میگویند فلانقدر میبخشیم، این قدر و اندازهاش همین نیست. این اندازههایی که میگویند نشانهٔ کثرت است. این نیست که یکی قدمهایش را کوتاهتر برداشته یکی بلندتر. این کمتر ببرد، آنیکی بیشتر. تا شروع میکنی یعنی رسیدی.
مقدامة
ما هر کاری که در این عالم انجام میدهیم به قول این مالیچیها، یک ارزشافزودهای دارد. یکسری کارها کاذب است؛ مثلاً راننده تاکسی پول درمیآورد، ولی ارزشافزودهای برایش باقی نمیماند؛ فقط پول درآورده. ولی اگر خدمتی به خلق کند این کار ارزشافزوده دارد. این جریان ادامه پیدا میکند. توی خودش زادوولد میکند. آن لحظهای که رفتم توی کما و آنطرف را دیدم، کل زندگیام مثل یک فیلم با دور تند برایم تداعی شد. آنموقع اصلاً مهم نیست حساب بانکیات چندمیلیاردی است. هیچ کمکی بهت نمیکند. یکجایی دست یکی را گرفتهای، حال خوبی، نالهای، دعایی؛ این حالت را خوب میکند. ارزشافزودهای از این جنس. میبینی این توی آن لحظه بیشتر بهت آرامش میدهد تا حساب چندمیلیاردی.
ما اکثراً توی دنیا دنبال کارهای کاذب میرویم که اصلاً ارزشافزوده ندارد. تهش هم که با خودمان نمیبریم آنطرف
مقدامة
یک نفر در حرم به من گفت حاجآقا التماس دعا. گفتم چه دعایی کنم؟ تو رسیدی به مقصد. مقصود همین است.
کتاب خوان
داشتیم سینه میزدیم که جمعیت شروع کردند به هلهله و دست و سوت. دو تا پرچم امام حسین را آتش زدند. حتی بچهها گفتند توی خیابان پایینی علامت هیئت را زدند. رفتند سمت چاییخانه که آنجا را به آتش بکشند. هیئت امام حسین دیگر خط قرمز ما بود. دیگر از کشور و وطن گذشت. هفدههجده نفر بودیم. خوردیم وسطشان. بیش از دویست نفر عده داشتند. با قمه زدند پشت دست عبدالله.
•متکلم وحده•
داییام پاش را با تیر زد، جوری که الآن هم پاش میلنگد، فقط برای اینکه بتواند از جبهه دربرود. خیلیها این کار را کردند چون مجبور بودند. توی جبهههای جنگ هم در خط اول، شیعیان را میگذاشتند که اینها با ایران در گیر بشوند. شیعیان را به جان هم میانداختند. ولی از مردم ایران هنوز هستند کسانی که از ما دل چرکیناند که ما بچههایشان را کشتیم. چندتایی به خود من گفتند. من هم باهاشان صحبت کردم. گفتم نگویید شما. ما نبودیم. اینهایی که بودند یا مجبور بودند یا بعثی بودند
ريحانه
دو تا قبیلهٔ عشایر با هم درگیری داشتند، حدود ده سال قبل. یکی از قبیلهها سهنفر از آن قبیله را کشته بودند. اینها ازشان دیه نمیگرفتند. میگفتند ما حق بچههایمان را ازتان میگیریم. باید سهتا از شما را بکشیم. تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیهالسلام شد. هر دو عشیره موکب داشتند. یک شب عشیرهای که خون جوانهایش را طلبکار بود مهمان نداشت. پیغام فرستادند برای آن عشیرهٔ دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوانهایتان را میبخشیم و از خون جوانهایمان میگذریم؛ یعنی به عشق امام حسین یک اختلاف و انتقام عشیرهای که میتوانست باعث جنگ بشود، تمام شد.
ريحانه
پسر خیلی تنومند بود. قدبلند و هیکلی. گفت: حاجآقا مینشستی توی روستای خودتان، همانجا سلام میدادی به امام حسین، قبول بود دیگر. خودت و حاج خانم با این کمر خمیده بلند شدید پیاده هم دارید میآید، سوار ماشین هم نشدید. پیرمرد گفت: جوان، صاحبخانه که من را دعوت کرده حواسش به من هست. خودش میداند من کمرم درد میکند. میداند من ناتوانم. کسی که ما را دعوت کرده خودش هم میداند ما را چه جوری ببرد. شما نگران نباش.
ريحانه
بعد همینطور که داشتم قول میدادم و بابا میگفت نمیشود، یکهو گریهام گرفت. تندتند اشکهایم را پاک میکردم که بابا فکر نکند من بچهام و توی راه کربلا هم هی گریه میکنم. بد موقعی گریهام گرفته بود. دلم میخواست گریه سر داشت و میشد سرش را بکنم. بابا بغلم کرد. گفت: یک مشکل دیگر هم هست. تو پاستور یا یک همچین چیزی نداری. تازه آن را هم داشته باشی ویزا نداری.
ريحانه
پول خرج کردن در راه حسین که هیچ قابلی ندارد. خانهٔ کوچک و بزرگ هم ندارد. اینطور نیست که اگر کسی خانهٔ بزرگتری داشته باشد به امام حسین علیهالسلام نزدیکتر است. برای من فرقی ندارد خانهٔ بزرگ داشته باشم یا خانهٔ کوچک. نیّت مهم است. بزرگی و کوچکی برای امام حسین علیهالسلام هیچ معنایی ندارد.
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
تازه کربلا که میآیی اول خرابیات است. دهسال نشستهای پای منبر و روضه گوش کردهای. وقتیکه میآیی کربلا همهٔ آن روضهها از ذهنت میگذرد و داغان میشوی. دیگر نیازی به روضهخوان هم نیست، همهچیز توی ذهنت هست.
مقدامة
هافینگتونپست نوشته بود: «اگر میخواهید اسلام واقعی را بشناسید بروید اربعین را ببینید.»
نسرین مختاری
جالبش این است که همهٔ این تصاویر و فضایل اینجا وجود دارد. کسی هم برایش برنامهریزی نکرده. کسی هم برایش بیانیه نداده. شاید اگر برنامهریزی میکردیم و بیانیه میدادیم اینقدر تمیز نمیشد. اینجا یکی از جاهایی است که دولتها تویش هیچکارهاند. سیاست تویش نیست. اینجا زخمهای مشترک آدمهاست که آنها را به هم نزدیک میکند. درد مشترک همه اینجا داغی است که از سال ۶۱ هجری به دل بشر مانده و به دل عالم مانده. مگر نفرمودهاند در دلهای مؤمنین حرارتی برای حسین بنعلی است که هرگز خاموش نمیشود؟ خب این حرارت به یک معنا داغ به دل ماندن است. داغ مشترک، هدف مشترک هم بهوجود میآورد.
نسرین مختاری
آقای لوییس فراخوان توی آمریکا بیش از هفتاد تا مسجد دارد. روی سنگنوشتهای در ورودی مسجدشان نوشته «اینجا مکانی است برای آمادهشدن مردم جهت ظهور مسیح و مهدی تا بیایند حکومت عدل و صلح جهانی را برپا کنند.» او باید بیاید و ببیند که منتظران ظهور مهدی اینجا هستند.
مسیر پیادهروی اربعین باید تبدیل شود به تجمع بزرگ عدالتخواهان جهان. باید آن کشوری که دنبال استقلالطلبی خودش از آمریکاست با پرچمش در این راهپیمایی شرکت کند تا دیده شود. اینجا بشود سازمان ملل مستضعفین جهان.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
در روایات ما فراوان آمده که امام زمان بعد از ظهور خودشان را به نام مبارک «ابی عبدالله» معرفی میکنند. پس وقتی حضرت خودشان را با نام مبارک ابی عبدالله معرفی میکنند لازمهاش این است که در زمان ظهور، جماعت بشری، امام حسین را شناخته باشند.
امام زمان برای تشکیل حکومت دینی حرکت را از کنار کعبه شروع میکنند؛ اما مسیر و مقصد کوفه است. قرار است پایههای حکومت امام زمان در کوفه به زمین بنشیند. کما اینکه پایههای امامت و حاکمیت و خلافت علیابنابیطالب در کوفه بود؛ امام حسن علیهالسلام نیز چند ماه حکومت رسمی خود را در کوفه تشکیل دادند...
انگار در کرهٔ زمین هیچ زمینی صلاحیت این را ندارد که مقر حکومت ولیالله معصوم باشد، الا شهر کوفه.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
بچههای زیادی با یکبار عزاداری به حسی رسیدهاند که خودشان هم نمیدانند آن چیست؟ احساس میکنند پر شدهاند. جوانها در اروپا هویت ندارند. دنبال پر کردن این خلاء هستند. امام حسین این خلاء را پر میکند.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
یکبار بیرون سالن دعوا شد. پلیس فکر کرد از بچههای ما هستند. میخواست مراسم را جمع کند. مانده بودیم اجازه بدهیم داخل را ببینند یا نه. میترسیدیم سینهزنی را ببینند بگویند اینجا دارید خودزنی میکنید. با ترس و لرز پلیس را بردیم داخل. سر و گوشی به آب دادند و خدا را شکر گفتند مشکلی نیست. حتی زنجیرزنی را کلاً تعطیل کردهایم. یک عکس از زنجیرزنی میتواند نظر یک هلندی که میخواسته شیعه شود را عوض کند.
مورد داشتیم روز عاشورا دیسکو ایرانی زدند. مسئول هیئت زنگ زد «روز عاشوراست خوبیت نداره» طرف گفت «دلم میخواد. پنج هزار یورو خرج کردم» مسئول هیئت گفت «از جیب میدم بهت، شما بذار کنار» کوتاه نیامد. دو روز بعد یکدفعه خبر داد «کنسل کردم؛ پولم نمیخوام.»
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
حجم
۲۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۵۷,۶۰۰
تومان