بریدههایی از کتاب عکاسی بالونسواری عشق و اندوه
۳٫۸
(۵۲)
ما روی زمینِ صاف زندگی میکنیم، روی سطح، اگرچه همچنان بلندپروازیم. ما قعرنشینان گاهی به بلندای خدایان میرسیم. بعضی با بالِ هنر پر میکشند، بعضی با مذهب عروج میکنند؛ ولی بیشتریها را عشق پرواز میدهد. وقتی بالا میرویم، خُب ممکن است سقوط هم بکنیم. فرودهای راحت و بیدردسر انگشتشمارند.
نسترن
هر داستان عاشقانه، بالقوه، داستانِ اندوه نیز هست؛ اگر نه در اوایل، اما در ادامهاش؛ برای این یکیشان نه، برای دیگری؛ بعضیوقتها هم برای هر دویشان.
Ghasedaksheno podcast
وقتی بالا میرویم، خُب ممکن است سقوط هم بکنیم. فرودهای راحت و بیدردسر انگشتشمارند. ممکن است یکهو ببینیم با شدتی استخوانشکن مثل توپ داریم به زمین میخوریم و تا خط راهآهنِ کشوری خارجی کشیده شدهایم.
Ghasedaksheno podcast
دو تا آدم را که تا حالا کنار هم قرار نگرفتهاند، کنار هم میگذارید و دنیا تغییر میکند بعضی وقتها؛ بعضی وقتها هم هیچ. ممکن است آتش بگیرند و بسوزند و زمین بیفتند، یا اینکه عشق زمینشان بزند و در آتشِ عشقِ هم بسوزند. اما بعضی وقتها این وسط یک چیزِ تازه درست میشود و بعد دیگر دنیا عوض شده است. در آن شوق آغازین، در آن شور طوفانیِ برخاستن، آن دو با هم، بهتر از هر کدام بهتنهایی هستند. آنها، با هم، دورترها را میبینند و روشنتر میبینند.
Ghasedaksheno podcast
عکس دروغیست در برابر زمان. درست مثل عشق که همیشه کسی درِ گوشَت به دروغ همهٔ جملات بدون قیدش را بیقیدوبند میکند: «برای همیشه»؛ قید همیشه. عشق ابدیت است؛ درست مثل عکاسی، بدونِ زمان. و «خوشبختی در پناهِ عشق» چیزی نیست جز فراموشیِ زمان. زمان چیست بهجز احساس ما از زمان؟ هیچکس تاب آن ندارد که به صدای ثانیهها گوش دهد. بعدِ چند ثانیه میفهمی بطالت محض است زندگی و به عبث میگذرانی و این طنینِ مرگ است که در سکوتِ خانه هر تیکتیکش میپیچد به سرسراهای خالی. تقدیر محتوم است و حکمی ازلی بر فنا: باطلِ اباطیل. اما کافیست شعبدهای در میان باشد. همین ثانیههاست که مثل عسل کش میآیند و بر هم میافتند و فرو میروند و برمیآیند و میگیرند به لب آن و این و به هم میپیچند و به صرافت این میافتیم که ابدیت، باید، مکانزمانی باشد در مکثِ میان دو ثانیهٔ بیخودی؛ جا برای «خوشبختی» ــــ که گونهای عدم درک است از زمان و مکان پس لاجرم زمانمند و مکانمند و کرانمند در بین دو تقّهٔ ساعت؛ دقیقاً همینقدر ـراستی کیست که این همه بر در میکوبد پشت ثانیهها و ما در را باز نمیکنیم؟
پویا پانا
بازیِ روزگار است دیگر؛ ما هم بازیچهاش.
پویا پانا
دلسوزیبرایخودِ افراطی، تحقیر کردن عالم و آدم و بعد تارکِ دنیا شدن، و این احساس که خیلی تافتهٔ جدابافتهای هستیم: انواع و اقسامِ غرور توخالی. ببین من چقدر در عذابم و بقیه چقدر نمیفهمند: یعنی همین نشان نمیدهد که چقدر عاشق بودهام؟ شاید، شاید هم نه. مردم را دیدهام که چطور توی مراسم ختم «اندوه بهجا میآورند» و هیچ صحنهای پوچتر از این نیست. سوگواری بدل به مسابقه هم میتواند بشود: ببین من چقدر دوستش داشتم و حالا با این اشکها دارم ثابت میکنم (و جام قهرمانی را میبرم).
پویا پانا
تلهها و خطرات فراوانی در اندوه هست که زمان برطرفشان نمیکند.
پویا پانا
ماریان مور چنین توصیه میکند: «علاج بیکسی تنهایی است.» در حالی که پیتر گریمز (که الگویی کامل نیست) میخواند: «تنها زندگی میکنم. عادت خودش پا میگیرد.» تعادلی در این کلمات هست، یک هماهنگیِ تسلابخش.
پویا پانا
کلمهای آلمانی هست، Sehnsucht، که معادل انگلیسی ندارد؛ یعنی «اشتیاق چیزی را داشتن». دلالتهای رمانتیک و اسطورهای دارد.
پویا پانا
به نظر جانسن فقط کار و زمان از اندوه میکاهند. «اندوه، یکجورهایی، زنگار روح است و هر فکر جدید راهی است به زدودن آن زنگار.»
پویا پانا
آهنگ مخصوص جوانی (اجراشده توسط گروه سوپرمس): عشق زورکی نمیشود. آهنگ مخصوص کهولت (تنظیمشده برای هر سازی): اندوه زورزورکی نمیرود
پویا پانا
اندوه تصویرِ نگاتیوِ عشق است؛ و اگر انبوهیدنِ عشق در سالیان ممکن است، چرا اندوه نتواند تلنبار شود؟
پویا پانا
اندوه زمان را از نو بازمیسازد؛ طولش را، جنسش را، کارکردش را: هر روز که میگذرد با فرداش یکیست، پس چرا روزهای هفته را از هم سوا کردهاند و برای هرکدام اسمی جدا گذاشتهاند؟ اندوه مکان را هم از نو بازمیسازد. به جغرافیای جدیدی وارد میشوید که علم نقشهبرداریِ جدیدی نقشهاش را کشیده است. و موقعیتتان را از روی یکی از آن نقشههای تخیلیِ قرن هفدهمی تشخیص میدهید که پُر است از مکانهایی چون: «شورهزارِ فقدان»، «برکهٔ (ساکنِ) بیتفاوتی»، «رودخانهٔ (خشکشدهٔ) فلاکت»، «باتلاقِ بیچارگی» و «مغارههای (زیرزمینیِ) خاطره». (۴۵)
در این سرزمینِ تازه مکشوف انگار هیچ سلسلهمراتبی نیست جز سلسلهٔ احساسات و رنج: چه کسی از ارتفاع بلندتری سقوط کرده، چه کسی دلورودهاش بیشتر پخشِ زمین شده؟ مشکل اینجاست که همیشه قضیه به این سادگی نیست ـکه همینجوری صرفاً غمانگیز باشد. اندوهْ غرابتِ بیمعنایی (۴۶) هم دارد، خاص خودش. وجودِ شما معنایش را از دست میدهد و دیگر نه عقلانیست و نه موجّه. احساس پوچی میکنید درست عین یکی از همان مانکنهایی که نادار لباس تنشان کرد و در میان جمجمهها در گوردخمههای زیرزمینی ازشان عکس گرفت.
پویا پانا
از کسانی که با قربانیان شکنجه سروکار دارند بپرسید. از مشاورانی بپرسید که درگیرِ قربانیانِ تجاوز و خشونتهای خانگی هستند. به دوروبر نگاه کنید، به آنها که همین زندگیِ روزمره از حیثِ عاطفی ویرانشان کرده.
پویا پانا
آشنایی ـدر حضور بقیه از من پرسید «خُب، چطوری؟» سری تکان دادم که یعنی الآن اینجا جایش نیست (آنور میزِ پرسروصدای ناهار بود). پا پِی شد، انگار با مهربانی سؤالش را اینبار بهتر پرسید: «نه! میگویم که اصل حالت چطور است؟» با دست اشاره کردم ول کند؛ بهعلاوه، اصل حالی برایم نمانده بود، اصلاً راه به حال خودم نمیبردم. میشد قضیه را فیصله دهم با گفتن یک چیزی توی این مایهها که «اِی! میگذرد». این میشد یک جواب درستوحسابی و انگلیسی. جز اینکه اندوهزدگان بهندرت احساس درستوحسابی و حتا انگلیسی بودن دارند.
پویا پانا
اندوه برای بعضیها گونهای دلسوزیبرایخودِ شدید است ـاگرچه موجه؛ برای بعضی دیگر صرفاً بازتاب خودشان در چشمانِ مرگ است؛ بعضی هم میگویند برای بازماندهها دلشان میسوزد چرا که آنها باید طاقت بیاورند در حالی که محبوب فقید دیگر زجری نمیکشد.
پویا پانا
بهزودی فهمیدم که اندوه چطور اطرافیانِ اندوهزدگان را غربال میکند و از نو فراهم میآورد، چطور دوستان محک میخورند، چطور بعضیها قبول میشوند و بعضی رد. دوستیهای قدیمی ممکن است با غصههای مشترک قوام یابد؛ یا ناگهان خفیف به نظر برسد. جوانها بهتر از میانسالها عمل میکنند و زنان بهتر از مردان. جای تعجب ندارد اما گاهی تعجببرانگیز میشود. هرچه باشد احتمالاً انتظار دارید هر که در سنوسال و جنسیت و وضع تأهل به شما نزدیکتر است شما را بهتر بفهمد. زهی خیال باطل!
پویا پانا
اندوه وضعیتی انسانیست نه پزشکی؛ قرصهایی هست که کمکمان کنند فراموشش کنیم ـاو و همهچیز راــــ اما قرصی برای درمانش وجود ندارد. اندوهزدگان افسرده نیستند، آنها فقط، بهدرستی، بهتناسب، از نظر ریاضی («رنجِ هر چیزی دقیقاً همسنگِ ارزشِ آن است») غمگین هستند.
پویا پانا
هر کدام از ما به شیوهٔ خاص خود به اندوه مینشیند. خُب اینکه مثل روز روشن است، اما گاهِ اندوه هیچچیز روشن نمینماید.
پویا پانا
حجم
۲۸۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۲۸۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان