بریدههایی از کتاب پیادهروی؛ و سکوت، در زمانهی هیاهو
۳٫۶
(۱۲۳)
«نعمتهای اینجهانی چون روشناییِ برق بی دوام و ثبات است» و «بباید شناخت که اطرافِ عالم پُربَلا و عذاب است» و «کارهای زمانه میل به ادبار دارد، و عدل ناپیدا و جور ظاهر، و علم متروک و جهل مطلوب.»
Arman ekhlaspour
بگذارید از «باب برزویهٔ طبیب» در کلیله و دمنه نقل کنیم که، هزاروپانصد سال پیش، بعدِ تکاپوهای فراوان نوشت: «نعمتهای اینجهانی چون روشناییِ برق بی دوام و ثبات است» و «بباید شناخت که اطرافِ عالم پُربَلا و عذاب است» و «کارهای زمانه میل به ادبار دارد، و عدل ناپیدا و جور ظاهر، و علم متروک و جهل مطلوب.»
Judy
مجلهٔ نقد کتاب نیویورک (۳) نبرد میان تولیدکنندگان اپ را «جنگ تریاک جدید» نامیده است. این نشریه مدعیست «فروشندهها اعتیاد را استراتژیِ مشخص تجاری» میدانند. تنها تفاوتش آن است که محصول این فروشندگان در پیپ ریخته و در سیگار پیچیده نمیشود، بلکه با اپهای خوشرنگولعاب جذب و هضم میشود.
سکوت یک جورهایی نقطهٔ مقابل تمام اینهاست. رفتن به ذات و درون کارهاییست که میکنیم. تجربه کردن است بهجای زیادی فکر کردن.
sajan
زندگی خیلی کوتاه است و برای آنهایی که گذشته را فراموش میکنند، به زمان حال بیاعتنایند، و از آینده میهراسند پرتنش هم هست. وقتی به آخرش میرسند، طفلکهای بینوا خیلی دیر میفهمند که تمام این مدت مشغول کارهای بیهوده بودهاند.
Ehsan
پیتر وسل زفه، دوست نِس __ در رسالهٔ دکتریاش با عنوان کلاسیکِ درباب امر تراژیک__ از اهمیت میانبر نزدن و کلنجار رفتن با هدف نوشته است. استفادهٔ زیاد از کمکهای فنی «دزدیِ بیمحابا از ذخیرهٔ تجربهٔ انسان است.» ٰبهواقع حرف مهمیست. بالا رفتن از کوه با ماشین یا هلیکوپتر بیمعنیست، چراکه تجربهٔ ایستادن بر قلهٔ کوه مصنوعی میشود اگر با هیچ دردی همراه نباشد. زفه، که فیلسوف هم هست، فهمید که عادت مدام ما به ساده کردن چیزها فرصتهایمان برای تجربهٔ امور را محدود میکند. ایدهٔ بنیادین او، که به اعتقاد من هر کسی عادت به پیادهرویِ طولانی دارد آن را میداند، این است که نایل شدن به چیزی لزوماً همارز نیست با اهمیت آنچه به دست آمده است.
اگر فقط وقتی هوا خوب است قدم بزنید، و در باد و باران و برف از خیرش بگذرید، نیمی از تجربه را از دست میدهید، شاید حتی آن نیمهٔ خوبش را.
amir ebrahimi
علمْ کلمه و عدد کم میآورد. سکوت زیر نور آفتاب هیچگاه قدیمی نمیشود. هر بار حس تازهای دارد. علم یعنی مشاهدات در گذر زمان، برای چیزی که ممکن است ثابت شود. علمْ امور مادی را، یعنی چیزی را که ساخته شده، تبیین میکند. یا، بهتر بگویم، چیزی را که ساخته شده و ما بهراحتی آن را بهجا میآوریم و مشاهده میکنیم. اما با آن شناختی که سکوت به ما میدهد فرق دارد.
همانطور که فوسه میگوید، «آدمی ممکن است خیلی راحت باور کند فقط امر ساختهشده وجود دارد، فقط ماده. در اینصورت، نه شعر وجود دارد، نه فلسفه، و نه موسیقیِ باخ.» تازه تنها شعر، فلسفه، و باخ نیستند که وجودشان باطل میشود. فوسه من و شما را هم در نظر گرفته بوده.
Maryam Gbn
کمکم باورم شد که دنیا آنطور نیست که به نظر میآید؛ دنیا آنطوریست که شما هستید.
کییرکگور معتقد بود هر انسانی «سرانجام به نقطهٔ عطف میرسد: این یا آن؟» زیادهرویست اگر نگران باشیم هر کاری که میکنیم حتماً خارقالعاده باشد. شروعی تازه لازم است. حتی چیزی ساده و بهنظر مبتذل و سطحی میتواند دنیا را عوض کند
MahSa
وقتی اینهمه آدم گوناگون در چنین بازهٔ کوتاهی میبینم، آن هم با تنوعی که لسآنجلس دارد، فکر میکنم، بهرغم همهٔ تفاوتها، چقدر همگی شبیهیم. همهٔ ما تا حدی از زیبایی، حماقت، هوش، خوبی، خباثت، ضعف، قوت، خوشبینی، و بدبینی بهره داریم. همه در گیرودارِ داستانهای برد و باختیم.
reyhaneh amouie
نمیتوانید صبر کنید همهچیز ساکت و آرام شود. نه در نیویورک، نه در هیچ جای دیگر. باید سکوت خاص خودتان را بسازید.
MahSa
اینکه به چیزی فکر کنیم، در پیاش برویم، و مدام دور خود بچرخیم برایمان راضیکنندهتر است تا اینکه بخواهیم صرفاً قدردان داشتهها و دستاوردهایمان باشیم
MahSa
تو راه میروی، و از یاد میبری که داری راه میروی اما با هر گام که برمیداری داری سقوط میکنی ذره ذره نزدیک میشوی به افتادن و باز جلوِ افتادن خودت را میگیری.
__لائور اندرسون، پیادهروی و سقوط
reyhaneh amouie
استاندال میگوید مشخصهٔ روابط موفق حساس بودنشان است. اما از نظر من اینکه بتوانیم دونفری در سکوت بنشینیم مهمتر است.
reyhaneh amouie
مثلاً وقتی فقط کودکی در بغل دارم بهترین لحظههای زندگیام هستند.
زمان ناگهان متوقف میشود و من در درونْ حیّوحاضر میشوم و بهکلی دور. و ناگهان لحظهای کوتاه میشود ابدیتی مدید.
انگار لحظه و ابدیت یکی میشوند.
reyhaneh amouie
آرنه متفکرانه نگاهش کرد و گفت: «کاملاً امکانپذیر است، اما وقتی با محاسبات مرسوم خودمان میسنجیم بهشدت نامحتمل میشود. از حیث فلسفی، شکاف عمیقیست میان امر ناممکن و امر بسیار نامحتمل.»
شکوفه
یک من راه میرومِ عملی پیشدرآمد همان من فکر میکنمِ دکارتیست.
شکوفه
هرچه بیشتر راه میروم، کمتر مرز میان بدنم، ذهنم، و فضای اطرافم را میفهمم. جهان بیرون و درون در هم میآمیزند. دیگر آن کسی نیستم که به تماشای طبیعت ایستاده، بلکه تمام وجودم لبریز و درگیر آن است.
شکوفه
قدم زدن در طبیعت و پیدا کردن جایی دنج برای دراز کشیدن و رفع خستگی از فرحبخشترین تجربههای آدمیست؛ به درختان برافراشته بالای سرمان خیره شویم و فقط استراحت کنیم. ژاپنیها در سال ۱۹۸۲ برای این کار اسم گذاشتند: shinrin-yoku، به معنیِ «حمام جنگلی.» نوعی درمان __جنگلدرمانی__ برای تمدد اعصاب.
شکوفه
بالا رفتن از کوه با ماشین یا هلیکوپتر بیمعنیست، چراکه تجربهٔ ایستادن بر قلهٔ کوه مصنوعی میشود اگر با هیچ دردی همراه نباشد. زفه، که فیلسوف هم هست، فهمید که عادت مدام ما به ساده کردن چیزها فرصتهایمان برای تجربهٔ امور را محدود میکند. ایدهٔ بنیادین او، که به اعتقاد من هر کسی عادت به پیادهرویِ طولانی دارد آن را میداند، این است که نایل شدن به چیزی لزوماً همارز نیست با اهمیت آنچه به دست آمده است.
اگر فقط وقتی هوا خوب است قدم بزنید، و در باد و باران و برف از خیرش بگذرید، نیمی از تجربه را از دست میدهید، شاید حتی آن نیمهٔ خوبش را.
شکوفه
پند بقراط این بود: «اگر سرحال نیستید، بروید قدم بزنید.» و اگر هنوز پکرید: «بیشتر قدم بزنید.» این رابطه در زبانمان هم بازتاب یافته، در کلمههای motion (جنبش) و emotion (احساس)، یا کلمههای move (حرکت) و moved (انگیخته).
شکوفه
اگر پرندهای پنهان در درخت بخواند، نمیتوانم میان صدایی که میشنوم و پرندهای که برای خودم بر مبنای تجربههای دیگر تصویر کردهام و در بدنم جا خوش کرده فرق بگذارم. برای همین، آواز پرندهای که به گوش شما میرسد با آنچه من میشنوم متفاوت است، حتی اگر هر دو به یک پرنده گوش دهیم. هر کسی گنجینهٔ تجربیات خودش را دارد، و شاید اینطور باشد که اطلاعاتِ بایگانیشدهٔ شما نقش پررنگتری داشته باشد از صِرف آواز پرنده.
شکوفه
حجم
۲۸۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
حجم
۲۸۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان