بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیوان شهریار | صفحه ۱۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیوان شهریار

بریده‌هایی از کتاب دیوان شهریار

انتشارات:طاقچه
امتیاز:
۴.۶از ۷۶۹ رأی
۴٫۶
(۷۶۹)
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
"Shfar"
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
"Shfar"
که تشنگان همه در انتظار بارانند
اِیْ اِچْ|
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
_SOMEONE_
شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا
Setayesh
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی منم که جورو جفا دیدم و وفا کردم توئی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی بیا که با همه نامهربانیت ای ماه خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد کس نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی
محدثه
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
Amir
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
K24
در شهر ما گناه بود عشق و شهریار زندانی ابد به سزای گناهش است
ادریس
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی
F313
خنده بیگانگان دیدم نگفتم درد دل آشنایا با تو گویم گریه دارد حال من
ka'mya'b
چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت به گردنبند لعلی داشتی چون چشم من خونین نباشد خون مظلومان؟ که می گیرد گریبانت
حیران
نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را
نگین ارجنه
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
کاربر ۴۹۹۶۵۶۹
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
rezvan
گربه پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید از در آشتیم آن مه بی مهر درآید آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان با دم عیسویم ایندم آخر به سر آید خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب به تماشای من از روزنه کلبه درآید
F.m
فلک همیشه به کام یکی نمیگردد که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست
Baran :)
گروه کودکان سرگشته چرخ و فلک بازی من از بازی این چرخ فلک سر در گریبانم
مبین
شهریارا به گدایی در میکده ناز که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود
سین الف
خاطرم از ماجرای عمر بی حاصل گرفت پیش بینی کو کز او پرسم مآل خویشتن آسمان گو از هلال ابرو چه می تابی که ما رخ نتابیم از مه ابر و هلال خویشتن همچو عمرم بی وفا بگذشت ما هم سالها عمر گو برچین بساط ماه و سال خویشتن شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک شهریار ما غزل خوان غزال خویشتن
Alaa

حجم

۲۷۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۲۷۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان