بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد پنجم | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد پنجم اثر استوارت گیبز

بریده‌هایی از کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد پنجم

۴٫۹
(۶۱)
لابد روال همیشگی تورهای کاخ سفید همین بود. مهمان‌ها را توی ساختمان این طرف و آن طرف می‌بردند و کاملاً منطقی بود که دربارهٔ رنگ دیوارها و چیدمان گل‌ها حرف بزنند، نه این‌که بگویند: توی اتاق پشت سرمون رئیس‌جمهور با مشاوران نظامی‌ش جلسه داره و دارن دربارهٔ سرنگونی یه گروهک فوق محرمانه حرف می‌زنن که خیال داره جنگ جهانی سوم رو راه بندازه...
پیگیری
دیوید اِسترن شیشهٔ پنجره‌اش را پایین داد و پرسید: «اگه به خاطر امنیت ملی باشه چی؟ می‌دونین، من رئیس‌جمهور آمریکام.» پارکبان با تمسخر گفت: «من هم ملکهٔ سوئدم.» او که نمی‌دانست واقعاً با رئیس‌جمهور روبه‌روست، با جدیت و آب‌وتاب قبض را جدا کرد و داد دست کورتنی. کورتنی سرش داد زد: «نفهم!» و برگشت کنار بقیهٔ ماشین‌ها.
پیگیری
«هیچی کاملاً غیرممکن نیست. ولی بعضی چیزها خیلی نزدیک غیرممکن‌ان. واسه همین هر کاری می‌تونستم کردم.
mobina
«چه جوری به همچین آتش‌پارهٔ لجبازِ جسور کله‌شقی تبدیل شدی؟» اریکا جواب داد: «از مادرم یاد گرفتم.» لبخند کمرنگی روی لب‌های کاترین نشست. «آره، فکر کنم راست می‌گی.»
maneli1388
کاترین آه کشید. «خیلی خوش‌قیافه و جذاب بود. یه دل نه صد دل عاشقش شدم.» اریکا زیر لب گفت: «ایش.»
maneli1388
ولی یه جور سِرُم حقیقت‌گو بهم دادن و به‌زور جواب‌ها رو از زیر زبونم بیرون کشیدن.
𝐑𝐎𝐒𝐄
همیشه بهم می‌گفت نذارم احساساتم روی تصمیم‌گیری‌هام تأثیر بذاره. حالا خودش داره این کار رو می‌کنه.
𝐑𝐎𝐒𝐄
سایرس گفت: «اینکه یه نفر معمولاً بی‌کفایته، به این معنی نیست که کاملاً بی‌کفایته. یه نمونه‌ش پسر خودم!» الکساندر با دلخوری فریاد زد: «هی!»
پیگیری
مایک گیج و سردرگم بهم نگاه کرد. «اَحوَضی‌ها؟» توضیح دادم: «اشلی عادت داره دوتا کلمه رو با هم قاطی کنه و یه کلمهٔ جدید بسازه. احمق‌ها به‌علاوهٔ عوضی‌ها می‌شه اَحوَضی‌ها.» مایک گفت: «اوه.» و بعد یادش افتاد باید از این توهین ناراحت شود. «هی! ما هیچ‌کدومشون نیستیم!»
پیگیری
دستور صریح دادم که از میدان موانع رد شن.» مایک با نکته‌سنجی توضیح داد: «خب، دستورتون بحث‌برانگیز بود. اگه این یه مأموریت واقعی بود و مأمور ارشدمون بهمون می‌گفت از یه مسیر خیلی خطرناک به مقصد برسیم، در حالی که یه مسیر کاملاً امن دیگه وجود داشت، اون مأمور احتمالاً به خاطر بی‌فکری و به خطر انداختن جونمون از سازمان اخراج می‌شد. اگه قرار باشه پیروی از دستور، همه‌مون رو به کشتن بده، اصلاً به نفعمون نیست. من فهمیدم راه دیگه‌ای واسه رسیدن به هدف وجود داره که جونم رو به خطر نمی‌ندازه. تصمیم گرفتم دست‌به‌کار شم و با موفقیت مأموریت رو به پایان رسوندم.» مربی گفت: «آره، ولی...» بعد ظاهراً نمی‌دانست چه‌طور بحث را ادامه دهد. «تو نمی‌تونی... منظورم اینه که... هدف اصلی این کلاس اینه که یه کم ورزش کنین!» مایک گفت: «خب کردم. مجبور شدم با سرعت زیادی بدوم تا بتونم کل میدون رو دور بزنم. ضربان قلبم رفت بالا و اِندورفین تو تمام بدنم پخش شد. آفرین.»
پیگیری

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۶۸,۰۰۰
۳۴,۰۰۰
۵۰%
تومان