بریدههایی از کتاب مدرسهی جاسوسی؛ جلد پنجم
۴٫۹
(۶۵)
«عادی بودن واقعاً مزخرفه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
بهترین مهارتش دروغ گفتن دربارهٔ عالی بودن بقیهٔ مهارتهایش بود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
اعتماد دوتا تعریف داره. میتونی اعتماد کنی که طرف خائن نباشه... و میتونی اعتماد کنی که طرف کاربلد باشه و از پس همه چی بربیاد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
اریکا گفت: «تو جاسوسبازی جایی واسه ادب نیست.»
زویی گفت: «پدرت که خیلی مؤدبه.»
اریکا جواب داد: «پدرم بدترین جاسوس روی زمینه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«آدمبدها طبق قانون عمل نمیکنن. ما چرا باید این کار رو بکنیم؟!»
𝐑𝐎𝐒𝐄
به وارن نگاه کردم. «پس تو چرا هنوز تو استتاری؟»
وارن با اخموتَخم گفت: «رنگش پاک نمیشه.» فکر کنم اگر رنگ صورتش قهوهای نبود، قشنگ معلوم میشد که سرخ شده. «با رنگهای گریم صورت نتونستم رنگ چوب بلوط رو دربیارم، واسه همین مجبور شدم از رنگ چوب استفاده کنم. حالا هم هر کاری میکنم پاک نمیشه.»
زویی بیاختیار پوزخند زد.
وارن با اوقاتتلخی گفت: «خنده نداره! امروز سر کلاس دفاع شخصی، پروفسور سایمون من رو با میز اشتباه گرفت و یه کتاب گذاشت روی سرم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
اریکا درِ عقب را باز کرد و به سرنشین ماشین گفت: «اومدش.»
نگاهی به او انداختم بلکه بفهمم چه خبر است، ولی اریکا چیزی بروز نداد. گفت: «خوش بگذره.» ولی به نظر نمیرسید از ته دل بگوید.
سوار ماشین شدم و اریکا در را پشت سرم بست.
فضای داخل ماشین غیرعادی بود؛ طراحیاش بیشتر به لیموزین شباهت داشت. صندلیهای ردیف وسط رو به عقب، یعنی رو به صندلیهای ردیف آخر قرار داشتند، برای همین میتوانستی روبهروی همسفرت بنشینی. دیوارهٔ ضدصدایی بین صندلیهای وسطی و جلویی قرار داشت و در نتیجه اگر نمیخواستی، راننده نمیتوانست حرفهایت را بشنود. داخل هر کدام از دیوارههای کناری، بوفهٔ کوچکی با چند ردیف لیوان و یک سطل یخ کار گذاشته شده بود.
ولی توی این ماشین، از همه عجیبتر دو سرنشین آن بودند.
اولی سایرس هِیل، پدربزرگ اریکا و یکی از بهترین جاسوسهای دستپروردهٔ سیا بود.
و دیگری رئیسجمهور ایالات متحدهٔ آمریکا.
کاربر Amhv313
ظاهر کارت شناساییام کاملاً رسمی بود، فقط عکسم یکی از بدترین عکسهایی بود که تا حالا گرفته بودم. ولی فعلاً نگرانی مهمتری داشتم: روی کارت شناسایی، اسم مدرسه الکی بود ولی اسم خودم که واقعی بود. نوشته بودند: بنجامین ریپلی.
پرسیدم: «بهم اسم مستعار نمیدین؟»
سایرس با اوقاتتلخی پرسید: «چرا باید بهت اسم مستعار بدیم؟»
«دفعهٔ قبلی داده بودین. تو عملیات خرگوش برفی.»
سایرس گفت: «اون فرق میکرد. تو عملیات خرگوش برفی قرار بود یه دختر سیزده ساله رو گول بزنی. ولی واسه وارد شدن به کاخ سفید، سرویس اطلاعاتی آمریکا باید دربارهت تحقیق کنه
پیگیری
حجم
۲۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۲۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۹۶,۰۰۰
۴۸,۰۰۰۵۰%
تومان