بریدههایی از کتاب نیمدانگ پیونگیانگ
۴٫۲
(۹۶۷)
آزادی با احساس آزادی متفاوت است؛ همانگونه که استبداد با احساسِ استبداد. در بسیاری از کشورهای استبدادزده مردم در درازمدت احساس نیاز به آزادی را از دست میدهند و به فضای موجود عادت میکنند. (یادم میآید که در میدانی در پیونگیانگ کلی دانشآموز جمع شده بودند و سرودی میخواندند که معناش میشد ما شادترین مردم جهانیم. و به نظرم به این باور داشتند، چون امکان مقایسه نداشتند.)
alraz
سؤال انسان ایرانی تبدیل شده بود به کارآمدی و ناکارآمدی... یعنی فقط کارآمدی که طبیعتاً یک خواستهٔ پاییندستی از مدیریت بود...
دیگر برای انسان ایرانی مهم نبود که مثلاً آیا حکم حجاب میتواند حکومتی باشد یا نه؟ حجاب اجباری است یا اختیاری؟ مسأله پیشینی بود. مهم این بود که حکومت در خواستهٔ خود، یعنی حجاب اجباری، فارغ از درستی یا نادرستی، ناکارآمد بوده است.
این تغییر جنسِ سؤال از «آیندهنگر» به «نگران» و از آیندهساز به مضطرب آشکارکنندهٔ آبستنی است. این انسان ایرانی آبستن تغییراتی است و این تغییرات دوباره سؤالات تازهتر خواهد آفرید...
alraz
به گمانم شناخت تغییرات در سؤالات انسان ایرانی بسیار مهم است. اگر سؤالات در دههٔ شصت شمسی به افق و آینده برمیگشت، دههٔ هفتادِ شمسی هنگامهٔ سؤال اساسیِ حق حکومت بود که به مشروعیت و مقبولیت میانجامید. دههٔ هشتاد ادامهٔ همین تفکر به توسعه برگشت و تقدم و تاخر انواعِ توسعه؛ آیا توسعهٔ سیاسی مقدم است بر توسعهٔ اقتصادی یا توسعهٔ فرهنگی بر هر دو...
دههٔ نود به گمان من به هیچ رو، هیچ نشانهای از پیشرفت در سؤال انسانِ ایرانی دیده نمیشد. سؤال انسان ایرانی نگاهی به آینده نداشت.
alraz
دقیقاً مثال معادلش این است که ایران به عوض برجام از رقمِ خرید تسلیحات امارات و عربستان و قطر از امریکاییها شتیل بگیرد که اگر ما نبودیم تو هرگز نمیتوانستی با آنها معامله کنی!
طبعاً چنین مذاکرهای نه ربطی به سلاح هستهای خواهد داشت، نه به غنیسازی و نه حتا به حقوق بشر.
alraz
در نظر من راهبرد کرهٔ شمالی در مذاکرات و تقربش به موضوعِ از بیخ با نگاه ما متفاوت بود.
هیچکس در کرهٔ شمالی راجع به بود و نبودِ سلاح و توقف آزمایشهای هستهای مذاکره نمیکرد. طرفِ امریکایی هم دنبال این رنگ از مذاکره نبود که بود و نبود سلاح را به بود و نبود تحریم گره بزند...
مذاکره رنگ دیگری داشت. کرهٔ شمالی به امریکا توجه میدهد که این معاملهٔ پرسود حضور نظامی امریکا در شبهجزیره و سرکیسه کردنِ ژاپن و کرهٔ جنوبی، معاملهای دو سویه نیست. فقط ترامپ با سئول و توکیو طرف نیست. سویهٔ سومی هم دارد. اگر نبود قدرت هستهای پیونگیانگ، این معامله هرگز شکل نمیگرفت. ناامن کردن منطقه کارویژهٔ پیونگیانگ است و با حذف قدرت نظامی کرهٔ شمالی، حضورِ ایالات متحده در این گوشه از خاک کاملاً بیمعنی میشود. پس امریکا باید سهم کرهٔ شمالی در این معامله را نیز حساب و کتاب کند!
alraz
سؤال اصلی ما البته روند مذاکرات و دستآوردهای احتمالی آن است. صولی از بدعهدی ایالات متحده و ترامپ در پروندهٔ برجام میگوید.
ری سو یونگ با بیحوصلهگی جواب میدهد که:
ــ ما زودتر از شما وارد ان.پی.تی. شدیم. برای ما کلینتون نامهٔ تضمین نوشت و بعدتر بوش به مفاد آن عمل نکرد. دهم ژانویهٔ ۲۰۰۳ جنابِ کیم جونگ ایل رسماً گفتند که چارهای نداریم غیر از اینکه سلاح هستهای بسازیم. و ما تلاش کردیم و ساختیم. ۹ سال البته طول کشید. در آن مدت ۶ آزمایش هستهای انجام دادیم که آخرینش به مناسبت صدمین سال تولد رهبر کبیر، جناب کیم ایل سونگ بود. حالا داشتن بمبِ هیدروژنی هم چندان مسألهٔ مهمی نیست برای ما. مهم این است که قدرت اول هستهای جهان هستیم.
alraz
آیا وقتی دولتِ مقتدر به جای پول، سبد کالا به کارمندان و کارگران میدهد و مصرف پیِ خوک و ماهی و روغن و برنجشان را به اندازه بینشان تقسیم میکند، کارش، نمونهٔ رفتاری منبعث از عدالت اجتماعی نیست؟
یقین ندارم. تفاوتی در کار است...
راستی گلِ بازی چهگونه زده شد؟!
گرفتاری جای دیگری است... من حتا فریفتهٔ لنز آخرین مدل کانن که تصویر دانشآموز اروپایی و امریکایی را ضبط میکند نخواهم شد. کفشهای نوع به نوع بچهها و لباسهای رنگارنگشان مرا گول نمیزند... اتومبیلهای متالیک دورِ زمین شرفی به دوچرخههای پیونگیانگ ندارد. اما تفاوتی در کار است. تفاوت کجاست؟!
تفاوت در چهرهٔ بچههاست...
تفاوت در شادی است...
شادی، آزادی است...
alraz
اما در سادهترین خودرو نیز هزاران تخصص در کنار یکدیگر باید کار جمعی کنند.
پراید از متخصص ارگونومی برای طراحی صندلی میخواهد تا طراح صنعتی برای رنگ داشبورد تا طراحان فنی، حال آنکه طراحی موشک هیچ ارتباطی با مشتریمداری و افکار عمومی ندارد!
سومی را اشاره کردم، مسألهٔ افکار عمومی است. پراید کالا است و باید به دست مشتری برسد. یک پراید اگر چپ کند، فقط یک خبر نیست در رسانه، یک اتفاق است در بازار و میتواند خط تولید را دچار نوسان کند. اما اگر هزار موشک هم در همان لانچر منفجر شود، کسی متوجه نمیشود و خط تولید باز هم میتواند کار کند. (با توجه به همان مسألهٔ اول که شما با هزینهٔ نامحدود قرار است به هدف برسی.) از پنجاه جت جنگنده، یکیش هدف را بزند کار انجام شده است،
alraz
اما بازار خودرو بسیار بزرگ است و نمیتوان تزریقی نمونهٔ گرانتر ساخت. چون در تیراژ بالا گندش در میآید و از آن مهمتر اینکه این بازار در جهان نیز مثل بازار تسلیحات گم نیست و قیمت تمامشدهٔ تو با قیمت تمامشدهٔ جهانی مقایسه میشود.
در ثانی تخصصهای درگیر در کالای همهگانی، فراگیر است و نظام آموزشی کارآمد باید پشتش باشد. در صنایع موشکی با چهار ـ پنج تخصص جدی سر و ته یک موشک بسته میشود. متخصص انفجار و ارتباط و پیشران و آیرودینامیک و کنترلوپایداری و سازه...
alraz
این گرفتاری را در پیونگیانگ متوجه میشوم. صنعت هستهای مخرب و نظامی در کرهٔ شمالی، یک پیشرفت ناقصالخلقه و موضعی است. به شکل انکیباتوری و بسته رشد کرده است. رشد در ساخت سلاح هستهای مجموعاً به معنای توسعه نیست.
اولاً این رشد با تزریق غیراقتصادی پول صورت میگیرد. شما تصمیم میگیری به هر قیمتی به این تکنولوژی دست پیدا کنی. چون نمونهات بزرگ نیست، میتوانی به آن برسی. در عین حال چون بازار جهانی برای سلاح هستهای بزرگ نیست، قیمت آن روشن نیست. پس هر چه خرج کنی توجیه داری.
alraz
تا پیش از آمدن تصور من این بود که دستآوردهای پیونگیانگ در انرژی هستهای به جایی رسیده باشد که انرژی برق حاصل از نیروگاه هستهای یکی از اقلام عمدهٔ صادراتیشان باشد. حالا با شگفتی تمام میبینم که حتا از تأمین برق داخلی هم برنمیآیند و نیروگاه زغالسنگی دارند.
alraz
باید به این نکته اشاره کرد که در پیشبرد صنعت هستهای و مذاکرات آن، آنها جلوتر از ما هستند. عِدلِ بدعهدی امریکا در توافق برجام را (که مسألهٔ امروزِ ماست) آنها در زمان بوش و خروج امریکا از مذاکرات ان.پی.تی تجربه کرده بودند در دههٔ نود و در همان دوران به این نتیجه رسیده بودند که باید آزمایشهای هستهای را ادامه دهند. البته آزمایشهای مخرب هستهای را...
alraz
نگینِ موزه هم دو مجسمه در ابعاد واقعی از رهبران کبیر است که اینها واقعاً پوست دست و صورتشان طبیعی است. به اینجای موزه که میرسیم دیگر همهٔ توصیفها از رهبران کبیر مضارع میشود. اول خیال میکنم اشتباه از ترجمهٔ کیم میونگ چول است اما بعدتر راهنمای موزه که انگلیسی را مسلط حرف میزند توضیح میدهد که اینجا دیگر رهبران کبیر حاضرند و افعال، همه باید زمان حال باشند!
ــ جناب کیم ایل سونگ میگویند باید شما برای کشور کار کنید. به ما میگویند ایدهٔ جوچه را باید پیش برد... جناب کیم ایل سونگ به شما دارند میگویند که باید جوچه را در فضای بینالمللی مطرح کنید...
اشهد انکم ترون مقامی و تسمعون کلامی و تردون سلامی! تا به حال اینجور با حضور قلب زیارت نکرده بودم!!
alraz
همین که قبول دارند رهبرانشان ابتدا بچه بودهاند و بعد مثل باقی قد کشیدهاند و بزرگ شدهاند به نظرم یک دستآورد انسانی باشد.
alraz
تحریم و دیکتاتوری دو روی یک سکهاند. کشور تحریمشده ناچار به دامچالهٔ تکصدایی میافتد و تکصدایی شروعیست برای دیکتاتوری.
عدم مراوده در سطح حاکمیت، امکان مقایسه را از بین میبرد. مقایسه نشدن، تقدس میآورد برای چیزی که مقدس نیست... تقدیس، جناب رفیق میسازد، جناب ژنرال میسازد و...
در ایران منتقد برخی نهادها هستیم که از وظایف حاکمیتی خود خارج شدهاند و مثلاً وارد فرهنگ و اقتصاد شدهاند. با دیدن وضعیت کرهٔ شمالی میتوان فهمید که اتفاقاً این تحریم ایالات متحدهٔ امریکا است که این نهادها را مجبور میکند به ورود به فضاهای غیرتخصصی. اگر تحریم نبود احتمالاً آنها دلایلی برای ورود به اقتصاد نداشتند.
alraz
ــ پات را جمع کن مجتبا! جلوِ رهبرانِ کبیریها!
مجتبا واقعاً زل میزند به بج و پاش را جمع میکند. بعد سیدموسوی دوباره با تحکم با دست به مجتبا اشاره میکند که بلند شود:
ــ سریع یک فنجان چای برای مدیریت و من آماده کن.
کاربر ۲۸۲۱۸۳۳
در کارخانهٔ بعدی سؤالی فنی میپرسم. متوجه میشوم که زباندان، صولی را کنار میکشد و مؤدبانه چیزهایی میگوید که احتمالاً او هم سر در نمیآورد. بعدتر مؤتلفهایها بروز میدهند که کیم میونگ چول از کرهای ترجمه کرده بود که این مستندساز چهقدر سؤال میپرسد! تاریخ تولید خمیردندان، دهان رابطهٔ ما و زباندان را مسواک کرد، اما این همهٔ ماجرا نبود.
در کارخانهٔ آخری، سر و صدای ماشینِ تبلیغات مرا از گروه جدا کرد. با سیدموسوی
alraz
به صولی نشان میدهم. میبیند اما مثل یک دیپلمات کارکشته هیچ واکنشی نشان نمیدهد و در دفتر یادبود کارخانه مینویسد که این خودکفایی محصول ایدهٔ درخشان جوچه و استقلال... میفهمم. او کار دیگری دارد و وظیفهٔ دیگری...
تقریباً یقین دارم که کرهٔ شمالی خمیردندان تولید میکند و دلیلی ندارد برای محصول نه چندان هایتک خمیردندان هم به چین وابسته باشد. حتماً کارخانه و خط تولید دارند اما دوست ندارند آن خطِ احتمالاً معمولی را من خارجی ببینم. میخواهند خط مرتبتری را ببینم... و همین باعث میشود که ساختاری دروغ بگویند...
alraz
به صولی نشان میدهم. میبیند اما مثل یک دیپلمات کارکشته هیچ واکنشی نشان نمیدهد و در دفتر یادبود کارخانه مینویسد که این خودکفایی محصول ایدهٔ درخشان جوچه و استقلال... میفهمم. او کار دیگری دارد و وظیفهٔ دیگری...
تقریباً یقین دارم که کرهٔ شمالی خمیردندان تولید میکند و دلیلی ندارد برای محصول نه چندان هایتک خمیردندان هم به چین وابسته باشد. حتماً کارخانه و خط تولید دارند اما دوست ندارند آن خطِ احتمالاً معمولی را من خارجی ببینم. میخواهند خط مرتبتری را ببینم... و همین باعث میشود که ساختاری دروغ بگویند...
alraz
به صولی نشان میدهم. میبیند اما مثل یک دیپلمات کارکشته هیچ واکنشی نشان نمیدهد و در دفتر یادبود کارخانه مینویسد که این خودکفایی محصول ایدهٔ درخشان جوچه و استقلال... میفهمم. او کار دیگری دارد و وظیفهٔ دیگری...
تقریباً یقین دارم که کرهٔ شمالی خمیردندان تولید میکند و دلیلی ندارد برای محصول نه چندان هایتک خمیردندان هم به چین وابسته باشد. حتماً کارخانه و خط تولید دارند اما دوست ندارند آن خطِ احتمالاً معمولی را من خارجی ببینم. میخواهند خط مرتبتری را ببینم... و همین باعث میشود که ساختاری دروغ بگویند...
alraz
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۱۱۲,۵۰۰
۳۳,۷۵۰۷۰%
تومان