بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ

بریده‌هایی از کتاب نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۴.۲از ۹۶۷ رأی
۴٫۲
(۹۶۷)
ــ تو کجایی هستی؟! باید مال خاورمیانه باشی. کمی من من می‌کند. بعد گرم می‌گوید: ــ بد آوردم!! باید ایرانی باشی! می‌خندم و می‌گویم: ــ تو هم لهجه‌ات امریکایی‌ست اما باید اروپایی باشی... خیلی گرم می‌زند پشت کمر من و می‌گوید: ــ باختی! من اسراییلی‌م! ــ نباختم! اروپایی هستی دیگر... می‌خندد و می‌گوید: ــ واردی‌ها! شاد است. خنده‌مان گرفته است. می‌گوید: ــ من خبرنگارم. برای مذاکرات آمده‌ام. تو این‌جا چه کار می‌کنی؟ موشک؟!! دوباره قاه‌قاه می‌خندد. من هم. به خنده می‌گویم: ــ برای فاصلهٔ کوتاه ما و شما «مید این ایران» داریم!
aseman
به من اگر بود فتوا می‌دادم که هر ایرانی موظف است با سه نفر خارج از قوم و قبیله و زبان و مذهب، با سه نفر غیرایرانی رفاقت کند، ارتباط فرهنگی بگیرد، مراوده داشته باشد، آن‌ها را به خانهٔ خود دعوت کند... و این ظرف پنج سال برای هشتاد میلیون ایرانی، یعنی رابطه با دویست و چهل میلیون غیرایرانی. یعنی هر نویسنده، سه ناشر و نویسنده می‌شناخت در جهان که در تحریمی‌ترین شرایط پول‌ش را در پاکت برای‌ش می‌فرستاد و هر چوپان با سه چوب‌دار آن‌طرف مرز رفاقت می‌کرد و واکسن دامی را با علوفه طاق می‌زد و هر دانش‌جو با سه استاد و دانش‌جو و این یعنی... و این یعنی بی‌اثر کردن هر تحریمی... این فرهنگ می‌خواست و امنیتی باهوش می‌خواست و دولت غیرتمامیت‌خواه می‌خواست و مهم‌تر از همه اعتماد به مردم می‌خواست...
aseman
تحریم و دیکتاتوری دو روی یک سکه‌اند. کشور تحریم‌شده ناچار به دام‌چالهٔ تک‌صدایی می‌افتد و تک‌صدایی شروعی‌ست برای دیکتاتوری.
S.Abolqasem
در دل‌م می‌گویم تحریم باید انسانِ مقاوم بسازد نه انسانِ دروغ‌گو اما می‌دانم که حرف‌م به شدت آرمانی است...
aseman
آیا آزادی سیاسی وجود دارد؟ نه. اما احساس عدم آزادی هم نیست وقتی هیچ انتخابی در کار نیست...
aseman
مقایسه نشدن، تقدس می‌آورد برای چیزی که مقدس نیست...
Hadis🌸
یحتمل سفر مربوط است به سیدحسن‌آقای خمینی. قاعدتاً باید خوش‌سفر باشد ایشان. حالا فوق‌ش کمی بحث انحراف مطرح است دیگر. یک‌بار دانش‌گاهی بودم و عده‌ای از دانش‌جویانِ مخالف ایشان مدام تأیید می‌خواستند از انحراف بیت امام... در کمال ناباوری با آن‌ها هم‌راهی کردم. گفتم من هم تا آن‌جا که در مورد زنده‌گی مرحوم سیداحمد آقا غور کرده‌ام، در مورد سیدحسن‌آقا قطعاً می‌توانم انحراف را تشخیص بدهم... (نفس از کسی در نمی‌آمد. ادامه دادم.) در نفحات نفت نوشته‌ام، دیدار علی پروین و امام را مرحوم سیداحمدآقا کارسازی کرد که از پرسپولیسی‌های اصیل بود. اما متأسفانه آقازادهٔ محترم ایشان از آبی‌ها حمایت می‌کنند... انحراف از این بالاتر؟!
احمد رضا
بخوانم بیت بی‌پایان بخوانم برای مردم افغان بخوانم برای مردم آوارهٔ خود از ایران تا به پاکستان بخوانم... از احوال‌م خبر داری؟ نداری دل‌بر... به کابل‌جان گذر داری؟ نداری دل‌بر مَ می‌میرم ز دردِ اشتیاق‌ت سر خاک‌م گذر داری؟ نداری دل‌بر... به هندوکش بُرُم قرآن بخوانم برای مردم افغان بخوانم برای مردم آوارهٔ خود دوبیتی‌های بی‌پایان بخوانم...
aseman
وارد شهر می‌شویم. ساخت‌مان‌های بلند کمی تصورم را از پیونگ‌یانگ به هم می‌زند. چیزی که عجیب است ندیدن اتومبیل شخصی است. اتوبوس‌های قدیمی، ترامواهای قدیمی و حتا اتومبیل‌های نظامی و اداری می‌بینیم، اما هیچ خبری از اتومبیل شخصی نیست. تابلوِ لاتین اصلاً نمی‌بینیم. همهٔ تابلوها به خط کره‌ای‌ند. نقشهٔ پیونگ‌یانگ را قبلاً به صورت آف‌لاین ذخیره کرده‌ام. نقشهٔ مبایل را پنهانی باز می‌کنم و گوشی را کنار پنجره می‌گیرم تا جی‌پی‌اس راه بیافتد. نقشهٔ آف‌لاین کامل نیست. اما دست کم جهت حرکت را متوجه می‌شوم. رودخانهٔ تدونگ را رد می‌کنیم و کنار هتل کوریا متوقف می‌شویم. هتل مثل همهٔ هتل‌های دنیاست. لابی مرتبی دارد. اول کاری که می‌کنیم چک کردن اینترنت وایرلس و وای‌فای است. از فرودگاه تا هتل، مدام چک می‌کردم گوشی را. هیچ جا هیچ شبکهٔ وای‌فای و وایرلسی وجود نداشت. جالب این‌جاست که هتل هم وای‌فای ندارد.
احمد رضا
موقع بیرون آمدن، مسؤول میزِ به‌داشت و درمان حزب جلو می‌آید و آرام مرا کنار می‌کشد. به من می‌گوید: ــ درست بنویس... حتماً درست بنویس... این مظلومیت مردم و ظلم جامعهٔ جهانی را درست بنویس... این هم نوعی از نگاه است که در خود حقایقی مستتر دارد. تحریم، ظالمانه‌ترین جنگ ام‌روزین است...
aseman
چه چیز کرهٔ شمالی برای ما، برای مخاطب ایرانی جذاب است؟ مخاطب چه سؤالی دارد؟ قسمتی را حدس می‌زند و قسمتی را شنیده است... پس به خلاف ظاهر و انتظار اولیه، سؤال باید جای دیگری باشد. سؤال اصلی این‌جاست. آیا ما دو کشور به هم شباهت داریم؟ آیا پس از تحریم‌های مهیب و شدید شباهت خواهیم داشت؟
aseman
در فتوای ره‌بر گرامی انقلاب نیز به وضوح بیان شده است. «به اعتقاد ما افزون بر سلاح هسته‌ای، دیگر انواع سلاح‌های کشتار جمعی، نظیر سلاح شیمیایی و سلاح میکروبی نیز تهدیدی جدی علیه بشریت تلقی می‌شوند. ملت ایران که خود قربانی کاربرد سلاح شیمیایی است، بیش از دیگر ملت‌ها خطر تولید و انباشت این گونه سلاح‌ها را حس می‌کند و آماده است همهٔ امکانات خود را در مسیر مقابله با آن قرار دهد. ما کاربرد این سلاح‌ها را حرام، و تلاش برای مصونیت بخشیدن ابناء بشر از این بلای بزرگ را وظیفهٔ همگان می‌دانیم.»
مسافر
همین که قبول دارند ره‌بران‌شان ابتدا بچه بوده‌اند و بعد مثل باقی قد کشیده‌اند و بزرگ شده‌اند به نظرم یک دست‌آورد انسانی باشد.
aseman
وضیح می‌دهد که او باید با ما باشد. می‌خندد و فضا را عوض می‌کند: ــ شما کره‌ای بلد نیستید... بعد خاطره‌ای از ایران می‌گوید که در خیابان‌ها همه تا او را می‌دیده‌اند، می‌پرسیده‌اند: ــ کن یو اسپیک انگلیش؟! و بچهٔ خیابان ظفر با خوش‌حالی می‌گفته است کمی بلدم. می‌گفت اوایل فکر می‌کردم همهٔ ایرانی‌ها انگلیسی بلدند. اما بعدتر به تجربه دریافتم که همه همین سؤال را می‌پرسند و بعد سر تکان می‌دهند و راه‌شان را می‌کشند و می‌روند!
erfan erfan
توضیح می‌دهد که با توجه به این‌که می‌دانیم شما در این ماه غذا نمی‌خورید، در این سفر برای ناهار شما هیچ تدارکی ندیده‌ایم! یک‌هو من و تیم مستندساز شرکت می‌پریم هوا! این همه تلاش کرده‌ایم و از ماه مبارک گریخته‌ایم! معلوم می‌شود که یا از سفارت پرس‌وجو کردند و یا از برخی اهل تسنن که سفر را مبطل روزه نمی‌دانند... برای این‌که خوب حساب کار دست‌شان بیاید، نفری یک آب‌معدنی برمی‌داریم و وسط صحبت‌هاشان می‌نوشیم.
aseman
چه‌جور باید ترجمه کنم آخر... یا علی مدد را چه‌جور می‌توانم به او بفهمانم؟!! شروع کردم به توضیح دادن. از نام مبارک امیرالمومنین پرسید و مانده بودم چه‌طور جواب بدهم به ری... نه دین داری، نه آیین داری ای ری! عاقبت گفتم «یا علی مدد» در نظر ما مثل این است که شما از روح جنابِ کیم ایل سونگ کمک بخواهی... خیلی خوش‌حال شد و یک تعظیمی هم به من کرد
حامد
دست‌ش را می‌گذارد روی شانهٔ من و آرام می‌پرسد: ــ تصاویر از اینترنت است؟ ــ بله دیگر... قبلاً گرفته‌ام و ذخیره کرده‌ام... ری می‌گوید: ــ من به تصاویر اینترنت نگاه نمی‌کنم... سه تایی بلند می‌گوییم نه و یک قدم عقب می‌رویم... اخلاقاً که نه، شرعا او خود را مجاز نمی‌داند که به تصاویر اینترنت ولو آف‌لاین و غیربرخط نگاه بیاندازد...
aseman
به من اگر بود فتوا می‌دادم که هر ایرانی موظف است با سه نفر خارج از قوم و قبیله و زبان و مذهب، با سه نفر غیرایرانی رفاقت کند، ارتباط فرهنگی بگیرد، مراوده داشته باشد، آن‌ها را به خانهٔ خود دعوت کند... و این ظرف پنج سال برای هشتاد میلیون ایرانی، یعنی رابطه با دویست و چهل میلیون غیرایرانی. یعنی هر نویسنده، سه ناشر و نویسنده می‌شناخت در جهان که در تحریمی‌ترین شرایط پول‌ش را در پاکت برای‌ش می‌فرستاد و هر چوپان با سه چوب‌دار آن‌طرف مرز رفاقت می‌کرد و واکسن دامی را با علوفه طاق می‌زد و هر دانش‌جو با سه استاد و دانش‌جو و این یعنی... و این یعنی بی‌اثر کردن هر تحریمی... این فرهنگ می‌خواست و امنیتی باهوش می‌خواست و دولت غیرتمامیت‌خواه می‌خواست و مهم‌تر از همه اعتماد به مردم می‌خواست...
وحید
اسم‌ش را می‌پرسم: ــ کیم سوک چول! آرام به سیدموسوی می‌گویم: ــ اسمِ مترجم هم که همین بود! سیدموسوی می‌خندد و می‌گوید به نظرم اسم ره‌بر کبیرشان هم همین بود.
غوطہ‌ور🪐🌱🌊
بعد برای این‌که ارتباط بگیرم، به کسی که مشغول روزنامه خواندن است، با دست سیدموسوی را نشان می‌دهم و عکس‌ش را در روزنامه مشخص می‌کنم. زبان بین‌المللی. طرف هم به زبان بین‌المللی پشت‌ش را به من می‌کند و می‌رود. اصلاً نمی‌خواهند ارتباط بگیرند.
aseman

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۱۱۲,۵۰۰
۳۳,۷۵۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴۶صفحه بعد