اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان میجوید از من تا نیاید اشتباه اینجا
هدی✌
غرض رنجیدن ما بود ـ از دنیا ـ که حاصل شد
مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا
هدی✌
کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من
صدای پر زدن مرغهای دریاییست
هدی✌
ای عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
هدی✌
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی
که آنچه «کاخ» تو را «خاک» میکند ستم است
هدی✌
لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو
از ما به دل مگیر، همین است زندگی
هدی✌
چون زخم، لب گشودن و چون شمع سوختن
«لبخند» ناگریز، همین است زندگی
هدی✌
بر گِرد خویش پیلهتنیدن به صد امید
این «رنج» دلپذیر همین است زندگی
پرواز در حصار، فروبسته حیات
آزاد یا اسیر، همین است زندگی
هدی✌
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیلهای پیچیده از غمهای عالم برتنم
هدی✌
خون میخوریم در غم و حرفی نمیزنیم
هدی✌
قافلهٔ عمر هست و حوصلهاش نیست
کیست که با زندگی کنار نیامد؟
هدی✌
دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!
روزی به امر کردن و روزی به التماس
مگذار ما هم ای دل بیزار و بیقرار
چون خلق بیملاحظه باشیم و بیحواس
هدی✌
فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همهٔ سنگریزهها
هدی✌
اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی
بدان ای رود! در پایان راهت آبشاری هست
هدی✌
با اینکه فکر میکنم انسان مخیّر است
راضی شدن به بازی تقدیر بهتر است
هدی✌
بیچاره ما که گرچه عزیزیم نزد خلق
چیزی که پیش دوست نداریم آبروست
هدی✌
این خانه جای زندگی جاودانه نیست
آمادهٔ شکستن تنگ بلور باش
هدی✌
روشن نمیشود به چراغی جهان؛ ولی
یادآور حقیقت پیدای نور باش
هدی✌
از جور روزگار کسی بینصیب نیست
دیوانهای گرفته به کف تازیانهای
هدی✌
ای عشق! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
Mary