من از آغاز در خاکم نمی از عشق میبینم
مرا میساختند ای کاش، از آب و گلی دیگر
هدی✌
من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگیست
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ
یک روز، دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دلزدهای! من ز تو دلتنگ
~▪︎{بریده خوان}▪︎~
از جور روزگار کسی بینصیب نیست
دیوانهای گرفته به کف تازیانهای
هدی✌
تلخ است روزگار، مگر با بهانهای
پیدا کنیم دلخوشی کودکانهای
هدی✌
ناامیدم مکن از صبر و بگو میآید
عادل ظلمستیزی، ملک دادرسی
هدی✌
بیاعتنا به سنگ زدنها در این مسیر
همچون قطار در تب و تاب عبور باش
هدی✌
از لهیب مکر حسودان به دور باش
یا مثل من بسوز و بساز و صبور باش
هدی✌
سرمایه شکستهدلان چیست؟ آرزوست
هدی✌
زمستان گرچه طولانیست، آخر نوبهاری هست
هدی✌
فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همهٔ سنگریزهها
هدی✌
بهلولوار فارغ از اندوه روزگار
خندیدهایم! ما به جهان یا جهان به ما
هدی✌
نظر بلند عقابی که آسمان با اوست
چگونه در قفس مرغ خانگی باشد
عجیب نیست اگر سر به صخره میکوبم
که موج را عطش بیکرانگی باشد
هدی✌
از تهیدستی خود شرم ندارم چون سرو
شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر
هدی✌
زندگی پیش من ای مرگ! حقیر است حقیر
منتی بر سر من نیست اگر عمری هست
هدی✌
مگذار ما هم ای دل بیزار و بیقرار
چون خلق بیملاحظه باشیم و بیحواس
هدی✌
مگذار ما هم ای دل بیزار و بیقرار
چون خلق بیملاحظه باشیم و بیحواس
هدی✌
مگذار ما هم ای دل بیزار و بیقرار
چون خلق بیملاحظه باشیم و بیحواس
هدی✌
دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!
روزی به امر کردن و روزی به التماس
مگذار ما هم ای دل بیزار و بیقرار
چون خلق بیملاحظه باشیم و بیحواس
هدی✌
قافلهٔ عمر هست و حوصلهاش نیست
کیست که با زندگی کنار نیامد؟
هدی✌
هرچه پریدند پلکهای تمنا
مژده پایان انتظار نیامد
هدی✌