بریده‌هایی از کتاب کودک ۴۴

چیزی در این زنان وجود داشت که آنها را دست‌نیافتنی می‌کرد؛ قدرت لئو برای آنها بی‌معنی بود.

نیشخند ظریفی که اگر می‌دانستید چگونه تفسیرش کنید، به افکار سیاهی که زیر ظاهر خوبش آرمیده بود، اشاره می‌کرد.

دشمنان حزب صرفاً خرابکاران، جاسوسان و خرابکاران صنعتی نبودند، بلکه شکاکین به خط حزب و شکاکین به جامعه‌ای که منتظرش بودند هم جزو دشمنان حزب محسوب می‌شدند.

چگونگی پرورش جهالت را از دل سکوت و ترس نشان می‌دهد: ناتوانی در بیان حقیقت، تمام سلول‌های هستی انسان را می‌خورد و آن زمان است که عشق تیره می‌شود.

لئو با تعجب فکر می‌کرد آیا میان این صدها هزار آدمی که در این سوگ مشترک جمع شده‌اند کسی هست، که عضوی از خانواده یا دوستی را به‌خاطر این مرد که برایش سوگواری می‌کنند، از دست نداده باشد. جو حاکم آکنده از غمی تحمل‌ناپذیر بود، که شاید به بت‌سازی از این مرد مرده مربوط می‌شد. لئو صدای فریاد انسان‌های زیادی را، حتی در وحشیانه‌ترین بازپرسی‌ها، شنیده بود.

لئو با تعجب فکر می‌کرد آیا میان این صدها هزار آدمی که در این سوگ مشترک جمع شده‌اند کسی هست، که عضوی از خانواده یا دوستی را به‌خاطر این مرد که برایش سوگواری می‌کنند، از دست نداده باشد. جو حاکم آکنده از غمی تحمل‌ناپذیر بود، که شاید به بت‌سازی از این مرد مرده مربوط می‌شد. لئو صدای فریاد انسان‌های زیادی را، حتی در وحشیانه‌ترین بازپرسی‌ها، شنیده بود

از وقتی اسم این دو به‌عنوان زن و شوهر وارد دفتر شده بود، حتی پیش از آن؛ از وقتی ملاقات‌های‌شان شروع شد، رایسا آگاه بود که اگر لئو را دلگیر کند، لئو می‌تواند او را بکشد. این حقیقت بی‌پردهٔ زندگی‌اش شد. باید او را شاد نگه می‌داشت.

دوازده‌سالگی سنی بود که در آن، کودکی برای جرم خود یا جرم پدرش با گلوله کشته می‌شد. این درسی بود که رایسا اجازه نداشت تعلیم دهد.

چه کسی شما را از همه بیشتر دوست دارد؟ پاسخ صحیح: استالین شما چه کسی را از همه بیشتر دوست دارید؟ پاسخ صحیح: پاسخ بالا را ببینید (پاسخ‌های اشتباه ثبت شوند)

محافظت از یک ملت بزرگ‌تر از محافظت از یک شخص، بزرگ‌تر از محافظت از هزاران نفر بود.