بریدههایی از کتاب حرف بزن
۴٫۰
(۱۶۳)
ریچل بروین بهترین دوست سابق من. به چیزی بالای گوش چپم خیره میشود. کلمهها از گلویم بالا میآید. او دختری بود که در دورهٔ پیشاهنگی همراه من زجر کشید، شنا کردن را یادم داد، وضعیت والدینم را میدانست و اتاق خوابم را مسخره نمیکرد. اگر در کل دنیا فقط یک نفر باشد که با همهٔ وجود بخواهم به او بگویم واقعاً چه اتفاقی افتاده، همین ریچل است. گلویم میسوزد.
برای یک ثانیه نگاههایمان با هم تلاقی میکند. آهسته میگوید: «ازت متنفرم.»
setare:|
حالا میخواهی دوستیات را با من به هم بزنی، فقط چون کمی افسردهام؟ مگر دوستی برای همین چیزها نیست؟ اینکه مواقع سختی به هم کمک کنیم؟»
hedgehog
ریاضی آسان است، چون جای بحث کردن ندارد؛ یا جوابت درست است یا غلط.
ناهید
«یک دوست. اولین کسی بود که باعث شد اینجا را خانهٔ خودم بدانم.»
جو مارچ
غیرمستقیم چند سؤال هم دربارهٔ والدینم میپرسد. میخواهد بفهمد من از آنجور دوستهایی هستم که او برای دخترش میپسندد یا نه. برایم مهم نیست. فکر میکنم خوب است که او به این چیزها اهمیت میدهد.
جو مارچ
در حالی که مکالمه را توی ذهنش مرور میکند و در تلاش است بفهمد کجای کار اشتباه بوده.
جو مارچ
«نه نه، تو دیگر سرنوشتت را انتخاب کردی، نمیتوانی عوضش کنی.»
جو مارچ
وقتی آدمها برونریزی نکنند، اعضای بدنشان یکی یکی شروع میکند به مردن. اگر بدانی چند نفر از آدم بزرگها از درون مردهاند، شوکه میشوی. روزهایشان را میگذرانند، بدون اینکه بدانند که هستند. فقط منتظرند تا یک حملهٔ قلبی یا سرطان یا یک کامیون از راه برسد و کارشان را تمام کند. این غمانگیزترین چیزی است که میدانم.»
amirabt77
دبیرستان یکجور بیگاری طولانی است. اگر آنقدر سرسخت باشی که از آن جان به در ببری، به تو اجازه میدهند که بزرگسال شوی. امیدوارم ارزشش را داشته باشد.
jk
من بازیگر خوبی هستم. همهجور لبخندی بلدم بزنم. پیش کارمندان مدرسه از لبخند خجالتی با نگاه دزدکی از لای موهای چتری استفاده میکنم. اگر معلمی از من سؤال بپرسد، به او با چشمهای تنگ و حرکت سریع سرم لبخند میزنم. اگر پدر و مادرم بپرسند که مدرسه چطور بوده، ابروها و شانههایم را بالا میاندازم. وقتی موقع رد شدن، با انگشت نشانم میدهند و آهسته به هم چیزی میگویند، برای دوستان خیالیام در انتهای راهرو دست تکان میدهم و عجله میکنم که به آنها برسم. اگر از دبیرستان ترک تحصیل کنم، میتوانم هنرمند پانتومیم شوم.
آرامش
چشمهایم را میبندم. نفس بکش، نفس بکش، نفس بکش. هیچی نگو. فقط نفس بکش.
جو مارچ
دیوید: «اما تو کل داستان را اشتباه برداشت کردهای. همهٔ بحث زنان خواهان حق رأی، دربارهٔ حرف زدن بود؛ فریاد کشیدن برای گرفتن حق و حقوقشان. مسئله اینجاست که تو نمیتوانی حرف بزنی تا حق ساکت بودن را برای خودت بگیری. با این کارت اجازه میدهی که آدم بدها برنده شوند. اگر زنان خواهان حق رأی هم همین کار را کرده بودند، زنها هنوز هم نمیتوانستند رأی بدهند.»
setare:|
بدون اینکه یک کلمه حرف بزند، یک میلیون کلمه حرف زده.
setare:|
«هیچکس ما را نمیبیند.»
setare:|
. فکر کنم سر و کله زدن با شیطانی که میشناسی، بهتر از خرابکار و جنگجویی باشد که نمیشناسی.
-؟!.شبح.!؟-
کاش امروز خورشید همهٔ دنیا را آتش بزند و بعد بخوابد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
من فقط دوست دارم یک نفر دوستم داشته باشد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
نه نه، تو دیگر سرنوشتت را انتخاب کردی، نمیتوانی عوضش کنی.
نویسندهکوچك.
«بدون شناختن هدفهایمان به هیچجا نمیرسیم. همه همیشه این جمله را میگویند و خیلی هم درست است.»
جو مارچ
چند تا از دوستانم را میبینم؛ البته کسانی که قبلاً فکر میکردم دوستانم هستند.
آهو:)
حجم
۲۴۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۴۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
تومان