بریدههایی از کتاب همه چیز به فنا رفته
نویسنده:مارک منسون
مترجم:محمد خلعتبری، فاطمه بلدی
ویراستار:سارا بحری
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۶از ۳۹ رأی
۳٫۶
(۳۹)
بها دادن بیش از اندازه به احساسات، همانند سرکوب آنها، عامل بروز بحران امید است.
کتابخوان
تعصب خودخدمتی، اغلب باعث خودخواهی شما میشود. در حضور این تعصب، شما باور دارید هر چیزی که حس میکنید درست است، واقعاً درست است. بهراحتی دربارهٔ هر چیز و هر شخصی قضاوت میکنید، قضاوتهایی که اغلب اشتباه و از روی تعصب هستند.
کتابخوان
روانشناس مطرح، جاناتان هایت، دو مغز انسان را به فیل و فرد سوار بر آن تشبیه میکند: فیلسوار میتواند افسار فیل را بکشد و او را بهآرامی هدایت کند، اما درنهایت این فیل است که تصمیم میگیرد به کدام سمت برود و فیلسوار نمیتواند مسیر حرکت او را تغییر دهد.
کتابخوان
تمام مشکلاتی که ما درزمینهٔ خویشتنداری با آنها روبهرو میشویم، ربطی به علم و منطق و برنامهریزی ما ندارند؛ بلکه مربوط به احساسات ما هستند. خویشتنداری یک مشکل احساسی است. تنبلی یک مشکل احساسی است. به تعویق انداختن مسئولیتها یک مشکل احساسی است. نرسیدن به قلههای موفقیت یک مشکل احساسی است. شتابزده و بدون فکر دستبهکار شدن یک مشکل احساسی است.
این افتضاح است؛ زیرا پیدا کردن راهحل برای مشکلات احساسی، بهمراتب سختتر از حل مشکلات منطقی است.
کتابخوان
وقتی به خود و تصمیماتمان فکر میکنیم، تصورمان این است که در ماشین آگاهی ما، مغز متفکر پشت فرمان است و مغز احساسی روی صندلی کمکراننده نشسته و دائماً مقصد موردعلاقهاش را فریاد میزند. فکر میکنیم داریم در مسیر درست حرکت میکنیم، به اهدافمان میرسیم و راه رسیدن به مقصدمان را پیدا میکنیم، که ناگهان مغز احساسی لعنتی، یک فرعی زیبا و جذاب را میبیند و فرمان ماشین را دیوانهوار به آن سمت میچرخاند.
کتابخوان
افرادی که افسرده هستند یا به خودکشی گرایش دارند، به نحو خطرناکی قربانی فرضیهٔ کلاسیک میشوند. به آنها گفته میشود، ناتوانیشان در ایجاد امید و معنی در زندگی، تقصیر خود «لعنتی» شان است.
کتابخوان
این فرضیه (که باید از منطق برای سرکوب احساسات استفاده کنیم) قرنها وجود داشته و بخش عمدهای از فرهنگ امروزهٔ ما را نیز تشکیل میدهد. بیایید نام آن را «فرضیهٔ کلاسیک» بگذاریم. فرضیهٔ کلاسیک بیان میکند، اگر شخصی در زندگیاش نامنظم، سرکش و شرور است، به این دلیل است که نمیتواند احساساتش را سرکوب کند، ارادهای ضعیف دارد یا کلاً به فنا رفته است. فرضیهٔ کلاسیک، داشتن احساسات و اشتیاق را نقص میداند، مثل اختلالی در روان انسان که باید بر آن غلبه شود و از درون اصلاح گردد.
کتابخوان
اینکه او ترجیح میداد با مشکل منگ بودن خود کنار بیاید تا اینکه زندگی بیشوروهیجانی داشته باشد؛ اینکه پیدا کردن امید در شرایط تأسفبار، بهتر از ناامیدی است؛ اینکه ما بدون هیجانهای سرکشمان هیچچیز نیستیم.
کتابخوان
برای ایجاد امید در زندگی، ابتدا باید احساس کنیم روی زندگیمان کنترل داریم. باید احساس کنیم چیزی که در پی آن هستیم، خوب و درست است. اینکه دنبال «چیز بهتری» هستیم. بااینحال بسیاری از ما در کنترل خودمان ناتوان هستیم.
کتابخوان
برای آنکه بفهمیم، ریشهٔ بحران امید که امروزه گریبانمان را گرفته کجاست، لازم است ابتدا مکانیسم امید را بشناسیم، اینکه چگونه ایجاد و حفظ میشود. در سه فصل آینده به گسترش این سه عامل در زندگی میپردازیم: احساس کنترل (فصل ۲)، ارزشهای ما (فصل ۳)، و جوامع ما (فصل ۴).
کتابخوان
بههیچوجه نمیشود پیشرفتهای عظیمی را که درزمینهٔ سلامت، امنیت و ثروت مادی در چند سدهٔ اخیر ایجاد شده، نادیده گرفت. اما این آمار مربوط به گذشته هستند، نه آینده. و ما ناچار هستیم امید را در آنجا پیدا کنیم: در تصورات خود از آینده.
کتابخوان
بیایید در کنار حقایق مثبتی که خواندید، با چند حقیقت منفی دنیای امروز هم آشنا شوید: در ایالات متحدهٔ آمریکا، شیوع علائم اضطراب و افسردگی میان جوانان، در طول هشتاد سال گذشته و میان بزرگسالان، در طول بیست سال گذشته دائماً در حال افزایش بوده است. علاوهبراین، سن بروز این اختلالات نیز بهشدت پایین آمده است. طبق گزارشها، از سال ۱۹۸۵ میزان رضایت مردان و زنان از زندگی خود، کاهش یافته است.
کتابخوان
پوچگرایان امروزی، قدرت را صرفاً برای قدرت، موفقیت را صرفاً برای موفقیت و لذت را صرفاً برای لذت میخواهند. برای این افراد، سؤال «چرا؟» بیمعنی است؛ زیرا اعمالشان بیهدف و بدون دلیل خاصی صورت میگیرد. کارهایشان را صرفاً به این علت انجام میدهند که «حس خوبی ایجاد میکند.» همانطور که در ادامه خواهیم دید، همین رفتارها باعث میشوند همهچیز اینقدر بد بهنظر برسد.
کتابخوان
«شما و همهٔ آدمهایی که دوستشان دارید، روزی خواهید مرد. پس از مرگ شما، فقط گروه کوچکی از افراد، مدتی بسیار کوتاه، از شما و کارها و حرفهایتان یاد میکنند. این حقیقت تلخ زندگی است. افکار و کارهای شما، چیزی بهجز فراری ماهرانه از این حقیقت نیست. ما مثل ذرات گردوخاکی هستیم که روی توپ آبیرنگ وسط کهکشانی بینهایت، پرسه میزنیم. تصور میکنیم مهم هستیم. برای خودمان هدف اختراع میکنیم، ولی هیچی نیستیم. از قهوهٔ لعنتیتان لذت ببرید.»
cedar
«من تلاش کردم بهگونهای زندگی کنم که هنگام مرگ بهجای اینکه بترسم، احساس خوشبختی کنم.»
cedar
قهرمانی فقط به شجاعت و شهامت و مانورهای زیرکانه نیست. این خصلتها، رایج هستند و در راههای غیرقهرمانانه هم به کار میروند. خیر، قهرمانی در توانایی ایجاد امید است، آنهم در شرایطی که هیچ امیدی نمانده است. قهرمانی، روشن کردن چراغی در دل تاریکی است. قهرمانی، احتمال وجود دنیایی بهتر را نوید میدهد، نه دنیای بهتری که ما میخواهیم وجود داشته باشد؛ بلکه دنیای بهتری که ما حتی نمیدانستیم میتواند وجود داشته باشد. قهرمان کسی است که وضعیت را در جایی که همهچیز به فنا رفته است، کنترل کند و آن را هرطورشده بهبود ببخشد.
cedar
وقتی از بیرون و از منظری دیگر به موضوع نگاه کنیم، متوجه میشویم در دنیایی که قهرمانانی مانند پیلتسکی کارهای خارقالعاده انجام میدهند، ما با مگسکش مشغول کشتن حشرات هستیم و به اینکه چرا کولر به اندازهٔ کافی خنک نمیکند، اعتراض میکنیم.
cedar
امروزه بیشتر چیزهایی که در دنیای ما وجود دارند، به فنا رفتهاند. نه در حد هولوکاست و نازیها (نه حتی نزدیک به آن)، اما بههرحال بازهم به فنا رفتهاند.
cedar
این جنگ اصلاً منصفانه نبود: زمانی که نازیها به غرب کشور حمله کردند، شوروی به شرق حمله کرد. این جنگ، برای لهستانیها مثل این بود که بین یک سنگ و یک سطح سخت فشرده شوند. ازیکطرف قاتلی روانی که رؤیای تسخیر جهان را در سر داشت و ازطرفدیگر، گروهی که عدهٔ بیشماری را بدون ذرهای عذابوجدان به کام مرگ کشانده بودند. به عقیدهٔ من، هر دو طرف ماجرا، به یک اندازه بد بودند.
cedar
امید به شرایط بهتر نداشته باشید. خودتان بهتر باشید.
خودتان چیزی بهتر باشید. دلسوزتر، بردبارتر، متواضعتر و منظمتر باشید.
اشخاص زیادی، «انسانتر باشید» را هم به این موارد اضافه میکنند - اما نه، من میگویم انسان بهتری باشید. و شاید، اگر خوششانس باشیم روزی بتوانیم فراتر از انسان باشیم.
Dexter
حجم
۲۹۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۲۹۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۲,۰۰۰
۳۶,۴۰۰۳۰%
تومان