بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همه ‌چیز به فنا رفته | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همه ‌چیز به فنا رفته

بریده‌هایی از کتاب همه ‌چیز به فنا رفته

نویسنده:مارک منسون
ویراستار:سارا بحری
امتیاز:
۳.۶از ۳۹ رأی
۳٫۶
(۳۹)
البته این دربارهٔ شکاف اخلاقی برعکس هم صدق می‌کند. اگر بدون اینکه شایسته باشیم، پاداشی دریافت کنیم (جایزه برای شرکت در یک مسابقه، افزایش نمره، مدال طلا برای کسب رتبهٔ نهم)، خود را (به اشتباه) برتر از آنچه در واقعیت هستیم، تصور می‌کنیم. درنتیجه، دچار توهم زیاد بودن ارزش نفس می‌شویم. یا به بیان عامیانه‌تر، عوضی می‌شویم.
کتابخوان
تسلیم شدن در برابر شکاف‌های اخلاقی پایدار، از اساسی‌ترین بخش‌های طبیعت مغز احساسی است. دومین قانون احساسات نیوتن نیز همین را بیان می‌کند: ارزش‌هایی که ما در زندگی برای خود قائل می‌شویم، برآیند احساساتی هستند که در طول زمان تجربه کرده‌ایم.
کتابخوان
درحقیقت، مغز متفکر بین وقایعْ رابطهٔ هم‌سطح (تشابه، تفاوت، علت/ معلول و...) و مغز احساسی، بین وقایع رابطهٔ سلسله‌مراتبی (بهتر/ بدتر، مطلوب‌تر/ نامطلوب‌تر، اخلاقی‌تر/ غیراخلاقی‌تر) برقرار می‌کند. مغز متفکر افقی فکر می‌کند (اینها چطور باهم مرتبط‌اند؟) درحالی‌که مغز احساسی عمودی می‌اندیشد (کدام‌یک از اینها بهتر/ بدتر است؟). مغز متفکر تشخیص می‌دهد اوضاع چگونه است و مغز احساسی تصمیم می‌گیرد اوضاع باید چگونه باشد.
کتابخوان
مغز متفکر ما، دانسته‌های خود را بر پایهٔ مشاهدات و منطق خود کسب می‌کند، درحالی‌که مغز احساسی، ارزش‌های خود را از تجارب دردناک به دست می‌آورد.
کتابخوان
قانون اول نیوتن، سرمنشأ اخلاقیات ماست. فهم ما از مقولهٔ انصاف است. سنگ‌بنای تمامی فرهنگ‌های بشر است و... این قانون سیستم‌عامل مغز احساسی است.
کتابخوان
تمایل به برقراری تعادل، ریشه در نیاز ما به عدالت دارد. این تمایل به مرور زمان به شکل قانون نیز درآمده است، مثل قانون حمورابی پادشاه بابل که می‌گوید «چشم در ازای چشم، دندان در ازای دندان» یا قانون طلایی انجیل که می‌گوید: «با دیگران همان‌طور رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند». در علم زیست‌شناسی مدرن، این تمایل را «نوع‌دوستی متقابل» می‌نامند و در نظریهٔ بازی، آن را به نام استراتژی «این‌به‌آن‌در» می‌شناسند.
کتابخوان
نیاز به برقراری تعادل در هر تجربه‌ای وجود دارد؛ زیرا این نیاز، در واقع همان احساس ماست. ناراحتی، احساس ناتوانی در جبران چیزی است که از دست رفته. خشم، احساس تمایل به برقراری تعادل از راه خشونت و پرخاشگری است. خوشحالی، احساس رهایی از درد است. احساس گناه، احساسی است که به شما می‌گوید سزاوار دردی هستید که هرگز متحمل آن نشده‌اید.
کتابخوان
قانون اول احساسات نیوتن هر عملی، یک عکس‌العمل احساسی معادل و مخالف خود دارد تصور کنید من به صورت شما مشت بزنم. بی‌دلیل. بی‌منطق. فقط خشونت محض. به‌احتمال‌قوی، واکنش غریزی شما انتقام‌گیری خواهد بود. شاید این انتقام، فیزیکی باشد و مشت را با مشت پاسخ دهید. شاید لفظی باشد و من را به رگبار الفاظ رکیک ببندید. شاید هم با قوانین اجتماعی انتقام بگیرید، مثلاً با پلیس تماس بگیرید و از آنها بخواهید من را به‌خاطر حمله به شما مجازات کنند.
کتابخوان
علی‌رغم علمی که در مغز متفکر وجود دارد، مغز احساسی این احساسات رنج‌آور و نامطلوب را برایمان تکرار می‌کند. مشکل اساسی خویشتن‌داری، همین است. مشکل اساسی امید، همین است. مشکل این نیست که مغز متفکر نادان باشد. مشکل اساسی، نادانی مغز احساسی است، مغزی که ارزش‌های نادرست را درمورد خود و دنیای اطرافش پذیرفته است. هرگونه تلاش برای روان‌درمانی باید در همین راستا باشد: ارزش‌های صحیح خود را بشناسیم تا بتوانیم با ارزش‌های صحیح دنیای اطراف ارتباط سالم برقرار کنیم.
کتابخوان
همهٔ ما می‌دانیم باید مصرف قند خود را کاهش دهیم، سحرخیز باشیم و سیگار را ترک کنیم. اما جایی درون مغز احساسی خود، تصمیم گرفته‌ایم که لایق این تغییرات مثبت نیستیم. به همین خاطر است احساس گناه می‌کنیم. این احساس بی‌لیاقتی، غالباً حاصل اتفاقات بدی است که در طول زندگی برایمان افتاده است. مغز احساسی ما طوری عمل می‌کند که باور کنیم سزاوار تجربه‌های بد زندگی بوده‌ایم.
کتابخوان
مغز متفکر، واقع‌گرا و مطلق است. مغز احساسی، سلیقه‌ای و نسبی است. هرقدر تلاش کنیم، نمی‌توانیم دانسته‌های متفاوت این دو مغز را به یکدیگر تبدیل کنیم. مشکل اصلی امید، همین است.
کتابخوان
تمام چیزهای دیگر (قضاوت‌ها، فرضیه‌ها و خودبزرگ‌بینی‌ها) فقط توهم هستند. همیشه توهم بوده‌اند. تو کنترلی نداری، مغز متفکر! هرگز کنترل نداشته‌ای و هرگز هم نخواهی داشت. بااین‌حال، نباید امیدت را از دست بدهی.
کتابخوان
بحران امید، غالباً زمانی آغاز می‌شود که حس کنیم روی خود و سرنوشتمان کنترل نداریم. خود را قربانی دنیای اطراف، یا بدتر از آن، قربانی ذهن خودمان می‌دانیم
کتابخوان
. در واقع، همین «به مغز متفکر خود یاد بده مغز احساسی را بشناسد و با او همکاری کند، نه اینکه او را قضاوت و نهی کند»، اساس روش‌های رفتاردرمانی شناختی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و تعدادی دیگر از مخفف‌های جالب‌توجه است که روان‌شناسان ساخته‌اند تا کیفیت زندگی ما را بهبود ببخشند.
کتابخوان
این‌گونه می‌توانی امید ایجاد کنی. این‌گونه می‌توانی این باور را ایجاد کنی که آینده‌ای روشن و دلپذیر در انتظار تو است: با ترجمهٔ مزخرفاتی که مغز احساسی به خوردت می‌دهد، به‌نحوی‌که مفید و معنادار به‌نظر برسند. به‌جای اینکه احساسات را توجیه کنی و در برابرشان تسلیم شوی، آنها را تحلیل کن و به چالش بکش. ظاهر و باطن آنها را تغییر بده.
کتابخوان
ببین مغز متفکر، شاید تو کنترلی روی ماشین آگاهی نداشته باشی، اما درعوض، کنترل معنایی داری. این قدرت خارق‌العادهٔ تو است. این استعداد تو است. می‌توانی معنای احساسات و هیجان‌هایت را کنترل کنی. می‌توانی وقایع را هرطور دوست داری معنا کنی. می‌توانی نقشه بکشی. این قدرتی خارق‌العاده است، زیرا می‌توانی احساسات را دست‌کاری کنی و واکنش مغز احساسی را به آنها تغییر دهی. این‌گونه می‌توانی امید ایجاد کنی. این‌گونه می‌توانی این باور را ایجاد کنی که آینده‌ای روشن و دلپذیر در انتظار تو است
کتابخوان
وقتی مغز متفکر با مغز احساسی هم‌راستا نباشد، انسان احساس ناتوانی می‌کند و امید از جهان اطراف او دور می‌شود. تنها راه زنده نگه داشتن توهم خویشتن‌داری این است که دو مغز دائماً باهم در ارتباط باشند و اتحاد خود را حفظ کنند. این یک مهارت است، درست مثل مهارت در ورزش واترپلو یا تردستی کردن با چاقو. باید روی آن کار کنید. به‌طورقطع در این راه نیز با شکست‌هایی مواجه می‌شوید؛ مثلاً ممکن است دستتان را ببرید و همه‌جا را خونی کنید.
کتابخوان
در علم روان‌شناسی، به این تغییرات، «تنظیم احساسات» می‌گویند. کلیت تنظیم احساسات، مطرح‌کنندهٔ این است که ما باید یاد بگیریم در جادهٔ زندگی خود گاردریل بکشیم و با نصب تابلوهای راهنمایی‌ورانندگی، مانع انحراف مغز احساسی از مسیر درست شویم. این کار بسیار دشوار است، اما شاید بتوان گفت ارزشمندترین کاری است که می‌توانیم انجام دهیم.
کتابخوان
در علم روان‌شناسی، به این تغییرات، «تنظیم احساسات» می‌گویند. کلیت تنظیم احساسات، مطرح‌کنندهٔ این است که ما باید یاد بگیریم در جادهٔ زندگی خود گاردریل بکشیم و با نصب تابلوهای راهنمایی‌ورانندگی، مانع انحراف مغز احساسی از مسیر درست شویم. این کار بسیار دشوار است، اما شاید بتوان گفت ارزشمندترین کاری است که می‌توانیم انجام دهیم.
کتابخوان
. باید از خود بپرسند: اگر مغز احساسی در اشتباه باشد چه؟ و سپس روش‌های جایگزین را در نظر بگیرند. این تغییرات ابتدا دشوار خواهند بود، اما هرچه بگذرد دو مغز یاد می‌گیرند به یکدیگر احترام بگذارند و حرف یکدیگر را گوش کنند. مغز احساسی، احساسات متفاوتی را بروز می‌دهد و مغز متفکر یاد می‌گیرد بیش‌ازپیش این احساسات را درک کند و به مغز احساسی در یافتن بهترین مسیر برای رسیدن به مقصد کمک کند.
کتابخوان

حجم

۲۹۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۲۹۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
۳۶,۴۰۰
۳۰%
تومان