بریدههایی از کتاب یک عاشقانه آرام
۴٫۰
(۳۱۴)
هیچ تعهّدی__ جز به وِجدانت __ نسپار!
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
ظالم نمیمانَد. به خدایی خدا نمیمانَد...
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
حکومتهایی که معنی دوستداشتن را نمیفهمند، نفرتانگیزند،
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
عشق، مطلقاً چیزی اشرافی نیست تا بتوانی آن را به دلیل آنکه از رفاهْ برمیآید، محکومکنی. عشق، فقط رُشدِ روح میخواهد.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
پویشِ عشق، در خودِ عشق است نه در گُلِ عطرآگینی که به سینهٔ عشق میزنی، یا گردنبندِ مرواریدی که به گردنش میاندازی.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
عشق، یک قطارِ مسافربری نیست تا تو اگر کمی دیر رسیدی، قطار رفتهباشد و تو ماندهباشی__ با چمدانهای سنگین، با تأسّف، با قطرههای اشکی در چشمانِ حسرت.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
مگر میشود بِنای کوچکِ خُوشبختی را با خشتهای خامِ اعانه برپاکرد و به فرونریختنش ایمان داشت؟
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
و مردم ما میدانند که در تَنِ سکوت، چگونه زهری جاریست.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
عادت، رَدِّ تفکّر است و ردِّ تفکّر، آغازِ بلاهت است و ابتدای دَدیزیستن. انسان، هرچه دارد، محصولِ تمامی هستی خویش را به اندیشه سپردناست؛ و من، پیوسته میاندیشم که کدام راه، کدام مکتب، کدام اقدام، در فروریختنِ این بِنا میتواند تأثیرِ بیشتری داشتهباشد.
__ مغزت را با این کار، لِه میکنی، مرد! آوارگیِ اندیشه، دیوانهات میکند. به چیزی ایمان بیاور، وَ مؤمن بمان! دیگر نیندیش تا شککنی. فقط بندهٔ آن ایمان باش؛ بندهٔ آنچه که با قلبت قبولکردهیی. همین.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
میگویم: تو هرگز بهخاطر وطنی که به عادتِ دوستداشتنش مُبتلا شدهیی، بهجان نخواهیجنگید.
هرگز بهخاطر مردمی که به مهرورزیِ به ایشان، عادتکردهیی، زندگی نخواهیداد.
نمازی که از روی عادتْ خواندهشود، نماز نیست، تکرار یک عادت است: نوعی اعتیاد.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
شعرآفریدن، بسیار کم از آن است که شعر را زندگیکنیم. یک پردهٔ نقّاشیِ بسیار زیبا، سوای آن است که زندگی را به یک پردهٔ نقّاشیِ زیبا تبدیلکنیم.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
عاشق، به نان خالی و ظرف پُر از مَحَبّت راضیست.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
سِن، مشکلِ عشق نیست. زمان نمیتواند بلورِ اصل را کِدِر کند__ مگر آنکه تو پیوسته برقانداختنِ آن را از یاد بُردهباشی.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
عشقِ به دیگری ضرورت نیست، حادثه است.
عشقِ به وطن، ضرورت است، نه حادثه.
عشقِ به خدا ترکیبیست از ضرورت و حادثه
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
یک روز، خُلواره، یک دستهگُلِ کوچکِ کوتاهْقد بَرایت آوردم. پدرت، ناگهان و پیش از تو سررسید. دستهٔ گُل را دید. آذری خندید.
__ هاه! این را باش! در ساوالانِ من، گُل، بالاتر از قامتِ توست، گیلهمَردِ کوچک! تو در دریای گُل، برای دخترم، یک قطره گُلک آوردهیی مردک؟
__ این قطره، پُر از ارادت است آقا؛ امّا در آن دریای شما بهجُز گل هیچچیزنیست.
آنوقت، تو از دور پیدا شدی و پدرت در آنی گُمشد؛ و من دانستم که او، گرچه بسیار تنومند است و عامیانه سخن میگوید و با دست غذا میخورَد، عشق را امّا میداند.
متینه
عاشق، زمزمه میکند، فریاد نمیکشد.
فارقلیط
__ سختْخواستن، میتواند عشق باشد.
__ گفتهاند: «به شرط آنکه سخت بماند، و نَرم».
Fatemah Moshref
عشق، نَفْسِ نخستین است، و درد: دردِ جاری، نخستینِ همیشه.
Fatemah Moshref
اینقدر عکسنگیر! پیش از تو عکسهایی بهمراتب بهتر از اینها که تو میگیری، از اینجاها گرفتهاند.
shariaty
انسان، کار را انتخاب میکند، نه کارْ انسان را. برایشان مقدور نیست که به عادتْ تسلیمشوند.
shariaty
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان