بریدههایی از کتاب یک عاشقانه آرام
۴٫۰
(۳۱۴)
عشق، آنگاه که به واژه تبدیل شد، و به نگاه، و به آواز، و به نامه، و به اشک، و به شعر، و در بستهبندیهای کاملاً متشابه به مشتریانِ تشنه، عرضه شد، در هر بازارِ غیرمُسقّفی هم میتوان آن را خرید و به معشوق، هدیه کرد؛ و همین عشق را تحقیر کردهاست.
ali
هیچچیز همچون صدایی که به خانهٔ همسایه میرود، همسایه را از سُستی بِنای خانهٔ ما، و از واماندگیهای طاقتْسوزِ ما آگاه نمیکند. فریاد، مثلِ گَردِ زُغال، روی اشیای خانه مینشیند و زندگی را کِدِر و بَدرنگ میکند.
Mersana
احساسِ بطالت، از کمرکشِ هفته آغاز میشود؛ از سهشنبهها.
سهشنبه، نه مُژدهٔ شروع دارد نه نشاطِ پایان؛ نه سهمی از ابتدا، نه دانگی از انتها. نه راهیست سر بالا، که به امید رسیدن به قُلّهیی بتوان نَفَسزنان و کوفته پیمودش، نه سرازیر است که شادی ترکِ قُلّه را با شوقِ رسیدن به خانه و زمینگذاشتنِ کوله و کندن پوتینهای چسبیده به پا و بازکردنِ دگمههای بادگیر و درازکردنِ آسودهٔ پاها را در خود داشتهباشد. قُلّه هم، امّا، نیست. (یادت باشد که ما، یک هفته را، به میلِ خود، با یکشنبه آغازکردیم؛ امّا همیشه چنین نیست.) پس به دادِ سهشنبهها باید رسید. آن را چنان لبریز کنیم که به درونِ چهارشنبهها سرریز کند و از آنجا، چکّهچکّه، به درونِ کاسهٔ آبیِ پنجشنبهها بچکد
Mersana
مشکلِ ما این است که همانقدر که ویران میکنیم، نمیسازیم؛ همانقدر که کُهنه میکنیم، تازگی نمیبخشیم؛ همانقدر که دور میشویم، باز نمیگردیم؛ همانقدر که آلوده میکنیم، پاک نمیکنیم؛ همانقدر که تعهّدات و پیمانهای نخستین خود را فراموش میکنیم، آنها را بهیاد نمیآوریم؛ همانقدر که از رونق میاندازیم، رونق نمیبخشیم. مشکل این است که از همهٔ رؤیاهای خوشِ آغازْ دور میشویم و این دورشدن به معنای قبولِ سُلطهٔ بیرحمانهٔ زمان است. بر سر قولوقرارهای نخستین نماندن، باورِ پیرشدگی روح است و خواجگی عاطفه. عشق، چاهِ وِیل را هم پر میکند.
Mersana
عادت، اراده را نابود میکند. عشق، اوجِ خواستن است؛ خواستن، اوجِ اقتدارِ اراده. عادت، بازداشتِ کارْکردِ اندیشه است. هرگز چیزی به اندازهٔ عادت نفرتانگیز نبودهاست.
Mersana
گرانی، مرضِ جوامعیست که همهٔ مردمش تن به تولید نمیدهند. انگلی زیستن، با گرانی زیستن است. مصیبتِ مُفتخواری. اگر هر کداممان در هر سال فقط یک درخت میوه بکاریم، بعد از دهسال، هفتصدمیلیون درختِ میوهٔ تازه در سراسر وطن کاشتهییم __ لااقل. آیا باز هم میوه گران خواهدبود؟
Mersana
__ عسل! خجلم که کلامم به قدر کلامِ مولوی، حافظ، عراقی، شاملو و همهٔ آنهای دیگر زیبا نیست. چه کنم که عشق، زندگیام را از صدها جهت، ژرفا بخشید؛ امّا بهتر نوشتن را هنوز به من نیاموختهاست؟
کاربر ۱۵۰۱۶۰۰
یکبار، یکبار، و فقط یکبار میتوان عاشق شد: عاشقِ زن، عاشقِ مرد، عاشقِ اندیشه، عاشقِ وطن، عاشقِ خدا، عاشقِ عشق... یکبار، فقط یکبار. بار دوم، دیگر خبری از جنس اصل نیست. شوقِ تصرّف، جای عشق به انسان را میگیرد؛ خودنُمایی جای عشق به وطن را، ریا جای عشق به خدا را... یکبار، یکبار، و فقط یکبار. در عشق، حرفهییشدن ممکن نیست
Mersana
بیا تا بِرکههای حقیرِ دغدغه را دریا کنیم ای دوست!
چراکه هیچ دریایی، هرگز، از هیچ توفانی نَهَراسیدهاست
و هیچ توفانی، هرگز، دریایی را غرق نکردهاست.
Mersana
دوستِ انسان، انسان است نه کتاب. کتابها، تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند، مُعتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلماتِ مُرده، تو را در خود غرقکنند و فروببرند.
Mersana
مشکل، زندگی را زندگی میکند.
مشکل، به زندگی، معنی میدهد.
شیرینیِ زندگی از آنجا سرچشمه میگیرد که تو، بر مشکلات، غلبهکنی. بدونِ این غلبه، زندگیمان خالیِ خالیست. گُلها، حتّی اگر بیآب بمانند، احساسِ هیچ مشکلی نمیکنند، و به همین دلیل هم گُلِ خوشبخت وجودندارد.
Mersana
ما جُز «گفتن»، هیچچیز نیستیم. عشق، نوعی گفتن است و عالیترین نوعِ گفتن. جنگ هم گفتن است. ایمان هم گفتن است. نگاهکردن، یک واژهٔ نرم است. خدا، کلمه بود__
Mersana
عشق، آنگاه که به واژه تبدیل شد، و به نگاه، و به آواز، و به نامه، و به اشک، و به شعر، و در بستهبندیهای کاملاً متشابه به مشتریانِ تشنه، عرضه شد، در هر بازارِ غیرمُسقّفی هم میتوان آن را خرید و به معشوق، هدیه کرد؛ و همین عشق را تحقیر کردهاست.
عزیز من!
kosar.313.
عادت، رَدِّ تفکّر است و ردِّ تفکّر، آغازِ بلاهت است و ابتدای دَدیزیستن. انسان، هرچه دارد، محصولِ تمامی هستی خویش را به اندیشه سپردناست؛ و من، پیوسته میاندیشم که کدام راه، کدام مکتب، کدام اقدام، در فروریختنِ این بِنا میتواند تأثیرِ بیشتری داشتهباشد.
hani.s
باز، روزی نو در راه است
و تو باید که مُسلّح باشی __ با عشق، اندیشه، ایمان، شادی...
Mahsa Sadooghi
زندگی، در معمولیترین شکلش میتواند زیبا باشد. دیگر معجزهیی در کار نیست. سُفرهٔ قشنگ، بخش قشنگی از زندگیست. سفرهٔ قشنگ؛ امّا نه مملو از غذاهای گوناگون، که طعمِ همهچیز را لکّهدار میکند و طعمِ حیثیتِ انسانی را نیز.
Mahsa Sadooghi
عسل! این عشق نیست که نرمنرمک عقب مینشیند؛ این بیکارگیست که پیوسته هجوم میآورد: بیکارگی، کاهلی، بیقیدی، خستگی، بهانهجویی، کهنگی، وقتکُشی، وادادگی، نقزدن، بههمریختن، بیاعتناشدن، به شکلی جبرانناپذیر تخریبکردن و به صورتی خوفآور به عادتِ زیستن تسلیمشدن.
Mahsa Sadooghi
این اَشکدانها را نگاهکُن! میگویند، آنوقتها، اگر عاشقی به سفر میرفت، محبوبِ او، گریههای فراق را چکّهچکّه در این اشکدانها میریخت تا به هنگامِ بازآمدنِ دوست، به او بنُماید که تا چه حد از دوریاش در عذاب بودهاست. مادربزرگم میگفت: خیلیها آبنمک را بهجای اشک در این بلورهای خلوص میریختند و پیشِ رویِ مردِ خستهٔ از سفرْ بازگشته میگذاشتند.
Mahsa Sadooghi
صبر کنید مطلبی را هم به عرضتان برسانم و بعد خدانگهدار بگوییم: سازمان امنیت را مصدّق بُنیاننهاد، مادّهٔ پنج حکومتْ نظامی هم در دورهٔ او تثبیت شد؛ و مصدّق، یک آزادیخواهِ به تمام معنی بود. این تنها زمان بود که آن سازمان و مادّه را به چیزی یکپارچه جهنّمی تبدیلکرد و مردم را به قیام علیه ابلیس برانگیخت. حالا شما مردانِ جوانِ باایمان، مراقب باشید در ساقطکردنِ حکومتی که بهراستی مردُمیست __ یا ما اینطور اعتقاد داریم __ سهیم نشوید، برادرها!
__ سعی میکنیم خواهر!
__ خدا نگهدارتان باشد.
Mahsa Sadooghi
__ ولی ما چنین قصدی نداریم خواهر! قصدِ بیاحترامی به شما و همسرتان را هم نداریم. ما فقط وظیفهمان را انجام میدهیم.
__ احتیاطکنید برادرها، احتیاطکنید! این نوع وظایف، معمولاً، از نقطهٔ خیر آغاز میشود، به شَرِّ شیطانی، ختم. از آغازش بترسید تا به ختمش نرسید. از کناره بروید تا فرونروید __ برادرها!
Mahsa Sadooghi
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان