بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به‌ خاطر زندگی | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب به‌ خاطر زندگی

بریده‌هایی از کتاب به‌ خاطر زندگی

ویراستار:مهدی خطیبی
امتیاز:
۴.۴از ۱۰۰ رأی
۴٫۴
(۱۰۰)
م به خانواده‌ام، و هرکس در هر کجا که برای آزادی می‌کوشد.
سمیرا
حتی یک‌بار خواب کیم جونگ ایل را دیدم. لبخند زد و مرا در آغوش گرفت و آب‌نبات چوبی به من داد. خوشحال از خواب بیدار شدم و مدت زیادی یاد و خاطرهٔ این رؤیا بزرگ‌ترین لذت زندگی‌ام بود.
Seti Maqzian
روزنامه‌ای را از آنجا برداشتم، مدت زیادی طول کشید تا بتوانم چند جملهٔ بلندبالا را بخوانم و تازه فهمیدم فقط خواندن عنوان و لقب رهبرمان را تمام کرده‌ام. «یار و یاور ما، کیم جونگ ایل، دبیرکل حزب کارگران کره‌شمالی، رئیس کمیسیون حمایت ملی، فرمانده ارشد ارتش مردمی کره فرمودند...»
Seti Maqzian
روزنامه‌ای را از آنجا برداشتم، مدت زیادی طول کشید تا بتوانم چند جملهٔ بلندبالا را بخوانم و تازه فهمیدم فقط خواندن عنوان و لقب رهبرمان را تمام کرده‌ام. «یار و یاور ما، کیم جونگ ایل، دبیرکل حزب کارگران کره‌شمالی، رئیس کمیسیون حمایت
Seti Maqzian
من هرگز در کره‌شمالی شیر نخوردم! حتی تا بعد از فرارم نمی‌دانستم شیر را از گاو می‌دوشند.
Seti Maqzian
به من گفت: «روزی سر مزارم بیا و بگو شمال و جنوب دوباره باهم متحد شده‌ند.»
Seti Maqzian
آمریکایی‌ها هر شهر و دهکده‌ای را بمباران کردند و آن‌قدر به این کار ادامه دادند تا دیگر هیچ ساختمان اصلی برای ویران کردن باقی نماند. سپس سدها را ویران کردند تا محصولات کشاورزی روی آب شناور بمانند. ضرر و زیان غیرقابل‌تصور بود. هیچ‌کس نمی‌دانست چند غیرنظامی کشته یا مجروح شده است.
ریحانه
در کره‌شمالی زندگی می‌کردیم، کشوری که قرار بود چیزی برای حسرت خوردن نداشته باشیم و حالا همه‌چیز برایمان حسرت‌بار شده بود. حسرت مردم آن‌طرف رودخانه را می‌خوردیم.
6456
بهار درست موقعی از سال آغاز می‌شود که ذخایر غذایی‌مان به پایان می‌رسد، ولی کشاورزان محصولی برای خوردن تولید نمی‌کنند، زیرا محصولات جدید درست کشت نمی‌شوند. بهار زمانی است که بیشتر مردم از شدت گرسنگی مرده‌اند.
6456
به من گفت: «روزی سر مزارم بیا و بگو شمال و جنوب دوباره باهم متحد شده‌ند.»
6456
. بعضی اوقات بی‌خانمان‌ها به در خانهٔ ما می‌آمدند و برای غذا التماس می‌کردند. یادم می‌آید یک‌بار زن جوانی که دخترش را به خانهٔ ما آورده بود، گفت: «اون‌قدر سرد و گرسنه‌مه که اگه به من غذا بدید اجازه می‌دم بچه‌م رو بخورید.» مادرم دو بچهٔ کوچک داشت و احساسات مادرانه را می‌شناخت، اما فهمید گرسنگی ممکن است تمام احساسات انسان را نابود کند.
6456
اغلب از خودم می‌پرسیدم چرا مردم خطر زندان رفتن را به جان می‌خرند تا آگهی‌های تبلیغاتی چینی یا سریال‌های کره‌جنوبی یا مسابقات کشتی را تماشا کنند؟ و به این نتیجه رسیدم که مردم در کره‌شمالی بسیار رنج‌کشیده هستند، و زندگی روزانه‌شان آن‌قدر خشن و بی‌رنگ است که برای هر نوع فراری از این روزمرگی دست از جان می‌شویند. وقتی به دیدن برنامهٔ مورد علاقهٔ خود مثل مسابقه‌های ورزشی، سریال یا فیلمی می‌نشینند، تصوراتشان برای لحظه‌ای می‌تواند آنها را به دورها ببرد، و از رنج و خستگی روزانه جدا و سرحالشان کند.
6456
دولت با جلوگیری از نفوذ ایده‌های - به تعبیر خودشان - «فاسد خارجی» به مرزهای ما، ظالمانه حکم‌فرمایی می‌کرد. بنابراین استفاده از انواع رسانه‌های خارجی ممنوع بود.
6456
حتی یک‌بار خواب کیم جونگ ایل را دیدم. لبخند زد و مرا در آغوش گرفت و آب‌نبات چوبی به من داد. خوشحال از خواب بیدار شدم و مدت زیادی یاد و خاطرهٔ این رؤیا بزرگ‌ترین لذت زندگی‌ام بود. جانگ جین سانگ فراری مشهور کره‌شمالی و شاعرِ فرهیخته و برجستهٔ سابق که در ادارهٔ تبلیغات کار می‌کرد، این پدیده را «دیکتاتوری احساسی» می‌نامید. در کره‌شمالی برای دولت کافی نیست که کنترل کند کجا می‌روید، چه یاد می‌گیرید، کجا کار می‌کنید یا چه می‌گویید. آنها به این نیاز دارند که شما را از راه احساساتتان کنترل کنند.
6456
به‌جایِ تغییر سیاست‌ها و اجرای برنامه‌های راهگشا، سردمداران کره‌شمالی به بحران با بی‌توجهی و انکار پاسخ دادند، و در عوضِ گشودن راهی برای مساعدت از جامعهٔ جهانی و جذب سرمایه‌گذاری، رژیم به مردم پیام داد که باید روزی دو وعده غذا بخورند
6456
باشد. مادرم پیش از اینها، این درس بزرگ را بلد بود. همیشه به من می‌گفت خوشحال باش و به دیگران شادی ببخش. مهم نیست چقدر فقیر باشی. فکر می‌کرد اگر چیزی برای بخشیدن دارد به این معنی است که قرار است زندگی‌اش ارزشمندتر شود.
Laya Sadegh
بالاخره در این دنیا کسی پیدا شد که مرا باور کند.
Book
در کره‌شمالی پلیس کسی است که پولتان را می‌گیرد و شما را راهی زندان می‌کند.
Book
استادیاران مرا واداشتند تا هر مطلبی از آثار شکسپیر تا مقاله‌های ضدبرده‌داریِ روزنامه‌نگار آمریکایی، فردریک داگلاس، را بخوانم. نامهٔ جسورانهٔ او به استاد سابقش، مرا متعجب کرد، و به این فکر کردم که اگر قدرت داشتم چه نوع نامه‌ای به کیم جونگ اون می‌نوشتم. شاید مثل داگلاس به او می‌گفتم که من یک انسانم و او دیگر مالک من نیست.
khanom mohandes
وای که چقدر نزدیک بودیم، ولی شاید یک دنیا ترس ما را از هم جدا کرده بود. وقتی در فکر مخفی شدن از قانون بودیم، شانس کمی برای روبه‌رو شدن با یکدیگر داشتیم.
khanom mohandes

حجم

۸۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۸۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان