بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به‌ خاطر زندگی | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب به‌ خاطر زندگی

بریده‌هایی از کتاب به‌ خاطر زندگی

ویراستار:مهدی خطیبی
امتیاز:
۴.۴از ۱۰۰ رأی
۴٫۴
(۱۰۰)
صبح روز بعد، هانگ‌وی سعی کرد با هدیه دادن و محبت کردن حالم را عوض کند. مرا به فروشگاهی برد. برایم شلوار جین، پالتویی زیبا و یک جفت کفش ورزشی عالی خرید. کفش‌هایی که روزی آرزویم بود که یک جفت از آنها را داشته باشم. حالا رؤیای من به حقیقت پیوسته بود، اما هنوز بدبخت بودم، و آن لحظه متوجه شدم که تمام غذاهایی که در دنیاست و همهٔ کفش‌های ورزشی، توانایی آن را ندارند که شادم کنند. چیزهای مادی بی‌ارزش بود، زیرا خانواده‌ام را از دست داده بودم. عشقی نداشتم، آزاد نبودم و امنیت نداشتم. زنده بودم، ولی تمام چیزهایی که زندگی را ارزشمند می‌کرد، از دست داده بودم.
khanom mohandes
هروقت که بخواهی با من تماس بگیری. تا هفته‌ها بعد، این آخرین‌باری بود که توانست با من تماس بگیرد. خانوادهٔ کشاورزْ تلفن همراه، پول و غذایشان را مخفی کرده بودند. مادرم متوجه شد که نه‌تنها باید همسری برای آن مرد چینی باشد، بلکه برای کل خانواده هم برده محسوب می‌شد. باید همچنان که پخت‌وپز می‌کرد، به نظافت خانه هم می‌رسید و در مزرعه هم سخت کار می‌کرد. مدام به آنها التماس می‌کرد که اجازه دهند دوباره با دخترش تماس بگیرد، اما مهم نبود که چقدر گریه می‌کرد. اهمیتی نمی‌دادند. او برای آنها نه انسان بلکه یکی از حیوانات مزرعه‌شان بود.
khanom mohandes
واسطه‌ها در انتخاب جفت یا شریک به زنان فشار نمی‌آورند، زیرا می‌دانند که ممکن است این فشار موجب فرار آنها شود و این فرار به تجارتشان صدمه می‌زند. البته اگر زنان بی‌دلیل بهانه بیاورند، کتکشان می‌زنند و آنها را تحویل پلیس می‌دهند تا به کره‌شمالی فرستاده شوند
khanom mohandes
قاچاقچیان انسان از پایین‌ترین رده تا بالاترین، همیشه قبل از آنکه زنی را بفروشند از او سوءاستفاده می‌کنند.
khanom mohandes
از کنار مغازه‌ها که رد می‌شدیم با هیجان نگاه‌شان می‌کردم. برای اولین‌بار بود که در زندگی‌ام مانکن می‌دیدم و نمی‌دانستم آیا آدم واقعی است یا الکی.
khanom mohandes
قاچاق انسان و ازدواج‌های اجباری همگی در چین قانونی بودند، ولی بچهٔ حاصل از این ازدواج‌ها از حقوق شهروندی برخوردار نمی‌شد. یعنی نمی‌توانست قانونی به مدرسه برود و حتی زمان بزرگسالی‌اش هم بدون اوراق شناسایی مناسب، هیچ کاری در انتظارش نبود
khanom mohandes
استراتژی کنترل جمعیت دولت برای زوج‌ها، داشتن فقط یک فرزند بود، از طرفی در فرهنگ چینی فرزند پسر خیلی ارزشمندتر بود. متأسفانه بیشتر فرزندان دختر سقط یا مخفیانه در زمان تولد کشته می‌شدند، و سرانجام چین به جایی رسید که تعداد پسران با دختران برابری نکرد و همین نیز به ازدواج لطمه‌های فراوانی زد.
khanom mohandes
آدم خوش‌بین و خون‌گرمی بود. هر بار که می‌دیدمش حس شادی و خوشبختی به من دست می‌داد.
khanom mohandes
او در اوج ناامیدی به من امید و گرما را هدیه داد و من همیشه بابت این هدایا سپاسگزارش خواهم بود.
khanom mohandes
چان گوئن اعتراف کرد که همه‌چیز را دربارهٔ خانواده‌ام می‌داند. بعضی از دختران حسود ساختمانشان که فهمیده بودند به ملاقات من در بیمارستان می‌آید، وضعیت پدر و شرایط ما را به او گفته بودند، اما چان گوئن گفت که اهمیتی به این چیزها نمی‌دهد و همچنان قصد دارد که با من ازدواج کند.
khanom mohandes
به‌دلیلِ تزریق کم آنتی‌بیوتیک، در حین عمل به هوش آمدم. حتی نمی‌توانم شرح دهم که چه دردی کشیدم. پرستارها مرتب تکرار می‌کردند: «الان تموم می‌شه، آروم باش.» خیلی جیغ زدم تا اینکه مرا محکم گرفتند و بالاخره عمل را تمام کردند. بعد مادرم چند قرص مسکن آورد تا کمی آرام شدم.
khanom mohandes
گفت: «یئان‌می! هشت سال برام صبر کن. می‌دونم خیلی زیاده،‌ اما می‌خوام باهات ازدواج کنم.»
khanom mohandes
به‌دلیلِ آنکه ساختمان آسانسور نداشت، باید هشت طبقه پله را در تاریکی بالا می‌رفتیم تا به آپارتمان می‌رسیدیم. به همین دلیل در کره‌شمالی آپارتمان‌های طبقهٔ پایین دلخواه‌تر و مطلوب‌تر است
khanom mohandes
بعد باید اضافه می‌کردم. «در این هفته جدیت نداشتم و به وظایفم در راه خدمت به کیم‌ها خوب عمل نکردم و باید از همگی عذرخواهی کنم که...» این آخرین مورد خیلی مهم بود، زیرا همگی در این راه باهم شریک بودیم تا بر علیه آمریکایی‌های حرام‌زاده یا گرگ‌های وحشی غربی مبارزه کنیم، و بعد باید نتیجه‌گیری و تشکر می‌کردم. «رهبر کبیر! مرا ببخش به‌خاطرِ خیرخواهی‌ات، مرا ببخش.»
khanom mohandes
در سانگ‌نام دکترها باید کشاورز هم باشند. گیاهان دارویی هم کشت کنند و مسلماً پنبه هم بکارند تا از آن باند درست کنند. همیشه کمبود تجهیزات و دارو و مشکلات درمانی وجود دارد، حتی در شهرهای بزرگ هم چیزهایی مثل لوازم یک‌بارمصرف وجود ندارد. باندها را می‌شستند و دوباره استفاده می‌کردند. پرستارها از این اتاق به آن اتاق می‌رفتند و از یک سرنگ برای بیشتر بیماران استفاده می‌کردند. البته می‌دانستند خطرناک است، اما چاره‌ای نداشتند
khanom mohandes
کند. در ۲۰۰۲، میانگین حقوق کارگران حدود دو دلار بود. با این پول حتی نمی‌شد ده کیلو غلات ارزان‌قیمت خرید. تورم هم به‌سرعت بالا می‌رفت
khanom mohandes
پس از آن زمستان بلند و تاریک و گرسنگی در سال ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳، روی صورتم جوش‌های دردناکی ظاهر شد که وقتی بیرون می‌رفتم در آفتاب ترک می‌خورد و خونریزی می‌کرد. خیلی سرگیجه داشتم، همچنین دل‌دردهای شدیدی نیز گرفته بودم. خیلی از بچه‌های دیگر هم از چنین بیماری‌ای رنج می‌بردند. بعدها فهمیدم همهٔ ما دچار بیماری پلاگر شده بودیم. بیماری‌ای که در اثرِ فقدان نیاسین و دیگر مواد معدنی به‌وجود می‌آید. گرسنگی، و خوردن مدام ذرت و نخوردن گوشت این بیماری را به ارمغان می‌آورد!
khanom mohandes
البته به ما آموخته بودند که رنج کشیدن در راه خدمت به رهبرانمان افتخار است
khanom mohandes
«زمانی‌که از بیابان گُبی می‌گذشتم، آن‌قدر که از فراموش شدن می‌ترسیدم از منجمد شدن در آن سرمای استخوان‌سوز نمی‌ترسیدم.
حامد
نمی‌دانم شوری اشک صورتم را می‌سوزاند یا داغی درد.
حامد

حجم

۸۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۸۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان