بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به‌ خاطر زندگی | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب به‌ خاطر زندگی

بریده‌هایی از کتاب به‌ خاطر زندگی

ویراستار:مهدی خطیبی
امتیاز:
۴.۴از ۱۰۰ رأی
۴٫۴
(۱۰۰)
در تعجب بودم که اگر به‌خاطرِ گرسنگی و فقر نبود، بهتر نبود در کره‌شمالی می‌ماندم تا بابت فکر کردن به زحمت نمی‌افتادم و دیگران به‌جای من انتخاب می‌کردند؟ از مسئولیت‌پذیری خسته شده بودم. در چین نان‌آور خانواده بودم، و مراقب مادرم. حالا نمی‌دانستم چطور قرار بود به عقب برگردم و دوباره کودک شوم
khanom mohandes
این حقایق مرا می‌ترساند و امید را از من می‌گرفت؛ حس می‌کردم قبل از شروع باید تسلیم شوم.
khanom mohandes
بعد از پنج سال تلاش برای آزادی تازه فهمیدم، رنگ مورد علاقه‌ام سبز بهاری و سرگرمی‌ام خواندن کتاب و تماشای فیلم‌های مستند است، و اینکه دیگر جواب‌های دیگران را کپی نمی‌کردم و برای هر سؤال شخصی، جواب مخصوص و ویژهٔ خودم را داشتم.
khanom mohandes
در پایان بازجویی از من سؤال کرد: «تتو داری؟» می‌دانستم که سؤال واقعی‌اش این است: «آیا فاحشه بودی؟» اغلب روسپیان در چین، با تتو روی بازوها یا پشت کمرشان شناخته می‌شوند.
khanom mohandes
شبیه فیلتری که ورود فراری‌ها به کره‌جنوبی را رصد می‌کند. این یک دلواپسی قانونی است، زیرا سالانه تعداد زیادی از فراری‌ها به جرم جاسوسی دستگیر می‌شوند. البته این میزان در برابرِ تعداد بیست‌وشش‌هزار کره‌شمالی که از طریق این مرکز گذر می‌کنند و هم‌اکنون در کره‌جنوبی زندگی می‌کنند بسیار ناچیز است.
khanom mohandes
سعی می‌کردم خودم را تصورم کنم که در هرکدام از آنها به‌سویِ آزادی می‌روم، اما این تصورْ سریع در آسمانِ خیالم ناپدید می‌شد، انگار تصور آزادی هم برایم غیرممکن بود.
khanom mohandes
در ۲۰۰۵، تقریباً، ماهیانه پانصد تن از اهالی کره‌شمالی به مرز می‌آمدند تا آنکه در ۲۰۰۹، وقتی ما از مرز گذشتیم، این تعداد تدریجاً با افزایش گشت‌های مرزی چین و رابطهٔ دوستانهٔ مغولستان با پیونگ‌یانگ کمتر و کمتر شد.
khanom mohandes
آن شب از کیم جونگ ایلِ دیکتاتور متنفر شدم. قبلاً این‌قدر درموردِ او فکر نکرده بودم، اما حالا به‌خاطرِ همهٔ رنج‌هایمان سرزنشش می‌کردم.
khanom mohandes
فقط اجازه می‌دادم صورتم را ببینند و اگر خیلی پافشاری یا بی‌ادبی می‌کردند، سریع ارتباط را قطع می‌کردم، و این روش بهتر جواب داد، زیرا باعث شد که ارتباط را مؤدبانه نگه دارند و کنجکاو شوند تا بیشتر درموردِ من اطلاع کسب کنند.
khanom mohandes
حالا فهمیدی نباید زود به کسی اعتماد کنی. می‌بینی دنیا چه کارها می‌تونه بکنه
khanom mohandes
تو خیلی قوی‌تر از اونی چرا باید باهاش معامله کنی؟ اون چیزی واسه از دست دادن نداره، ولی تو همه‌چیزت به خطر می‌افته. بهش می‌گم که دیگه نمی‌خوام ببینمش.»
khanom mohandes
من از کره‌شمالی فرار نکرده بودم که بردهٔ این مرد بشوم و مثل یک یادگاری در کلکسیون جواهراتش قرار بگیرم. هانگ‌وی بد بود، اما دست‌کم قلبی انسانی داشت. این مرد رگ‌هایش یخ‌زده بود. مثل خزنده‌ای موذی بود. هیچ‌وقت آدم رذلی به این وحشتناکی ندیده بودم
khanom mohandes
باید راهی برای بیرون آمدن از این وضعیت پیدا می‌کردم.
khanom mohandes
زنانی که هانگ‌وی می‌فروخت، ضمانت یک‌ساله داشتند، درست مثل ماشین.
khanom mohandes
هانگ‌وی از هتل‌هایی در پکن و شانگهای گفت که دخترانی را که قصد فرار داشتند، معتاد می‌کردند. به آنها مواد مخدر تزریق می‌کردند تا در دام اعتیاد بمانند و هرگز نتوانند فرار کنند.
khanom mohandes
در ماه‌های بعد، چند سفر دیگر هم به هولودائو داشتم، و فهمیدم درصورتی‌که آنجا می‌ماندم، ممکن بود چه بلایی بر سرم بیاید. مشتری‌ها مبلغی در حدود پنج دلار برای خوابیدن با زنان می‌پرداختند، و زنان فقط یک دلار کسب می‌کردند
khanom mohandes
اگر دولت چین به این سیاست سنگدلانهٔ اخراج پناه‌جویان به کره‌شمالی پایان می‌داد، قدرت دلال‌ها و واسطه‌گران برای سوءاستفاده و برده‌کشی از این زن‌ها کاهش می‌یافت. البته اگر کره‌شمالی همچون جهنمی روی این کرهٔ خاکی نبود، دیگر نیازی نبود زنان به هر قیمتی به اولین مکان ممکن فرار کنند.
khanom mohandes
او گفت: «اگه می‌دونستم این‌قدر سنت کمه هیچ‌وقت با تو این کار رو نمی‌کردم.» نمی‌دانم آیا این حقیقت داشت یا نه؟ به‌هرحال بعد از اینکه رفتارش با من مؤدبانه شد، تقریباً او را به چشم یک انسان می‌دیدم
khanom mohandes
گاهی هانگ‌وی درِ حمام را کمی باز می‌کرد تا ببیند چرا این‌قدر دوش گرفتن من طول کشیده است که مرا کفِ حمام وارفته و بی‌حال می‌یافت. زانو می‌زد و نزدیک می‌شد به صورتم تا ببیند زنده‌ام یا نه، بعد مرا به تختم برمی‌گرداند. می‌توانستم ببینم که اشک از صورتش سرازیر است.
khanom mohandes
پس از ترک کره‌شمالی، هرچیزی که به من گفته شده بود، دروغ بود، اما چیزی در رفتار هانگ‌وی بود که مرا متقاعد می‌کرد که باور کنم این بار صادق است. تلاش او برای یافتن من پس از فرارم، و رفتار بعد از آن، و اینکه می‌دانست اگر سرِ حرفش نماند، خودکشی می‌کنم و از همه مهم‌تر احساس می‌کردم علاقه‌ای به من پیدا کرده است.
khanom mohandes

حجم

۸۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۸۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان