بریدههایی از کتاب تولد در توکیو
۴٫۴
(۱۹۹)
از نظر تربیت بچه، مدارسمان خیلی سختگیرند. توی مدرسه کلاس اولیها باید خودشان مدرسه را تمیز کنند. آبیاری باغچه و نگهداری گلها و درختها با بچههاست. از مهمترین ویژگیهای مدارس ما این است که خود بچهها در نظافت مدرسه مسئولیت دارند، یعنی کارهای نظافت مدرسه تقسیمبندی میشود و زیر نظر معلم کلاس بچهها مسئولیتهاشان را انجام میدهند. مثلاً این هفته شما و شما و شما مسئول دستمال کشیدن هستید، شما و شما و شما مسئول جارو کردن هستید، شما و شما و شما مسئول آب آوردن هستید و...
saqqa
مدارس ما تا قبل از جنگ جهانی دوم، دختر و پسر از همدیگر جدا بودند. از همان ششسالگی که به مدرسه میرفتند تفکیک جنسیتی بود. اما بعد از جنگ جهانی دوم و تأثیرگذاری فرهنگی غرب روی مردم، سنتهای ما ضعیفتر شد و بخشی از سبک زندگی و اجتماعی مردم تغییر کرد. یکی از آنها هم مختلط شدن مدارس دخترانه و پسرانه بود.
saqqa
در اطرافم پر بود از افراد شریف و درستکار. اما همان آدمها که میدانستم آدم خوبیاند، بدون دقت به هدف و مقصد زحمت میکشیدند و نمیدانستند برای چی دارند کار و زندگی میکنند. نمی دانستند ممکن است وجود گستردهتری از این زندگی روزمرهٔ فقط خوردن و خوابیدن و لذت بردن وجود داشته باشد. من اینطور فکر میکردم که اگر با دیدن و فکر کردن دل ما بدون محدودیت بتواند پرواز کند، پس ما باید خیلی بزرگتر از «فقط زندگی روزمره» باشیم.
کاربر ۶۴۷۰۴۰۰
اربعین روضهای است که خود امام حسین (ع) هرساله میگیرد و مردم را از سراسر جهان به آن دعوت میکند. حیف که نمیگذارند مردم جهان اربعین را بشناسند. اربعین معناهایی دارد که هرکس آن را بشناسد نمیتواند از اسلام دل بکند. اربعین معنای فرهنگی دارد، معنای سیاسی دارد، معنای اقتصادی دارد و... اربعین در این زمانه بزرگترین آیهٔ خداوند بر روی زمین است. و نشانهای است از جمع شدن سپاهیان امام موعود زیر پرچم امام حسین (ع).
شکوفه ▪︎
پیرمردی عراقی را دیدم که میخواست گروه ما را به زور به خانهاش ببرد و وقتی قبول نکردیم و گفتیم جای دیگری منتظرمان هستند گریهاش گرفت. پیرمرد به پهنای صورتش اشک میریخت و التماس میکرد که زائر امام حسین (ع) را حتی برای ساعتی در خانهاش مهمان کند. کجای دنیا اینطور است؟ هیچکدام از غربیها چنین چیزی در مخیلهشان نمیگنجد.
در جای دیگری پسران جوانی به زوار خدمت میکردند و میگفتند پدران ما به امام حسین (ع) قول داده بودند که به زائرانشان خدمت کنند و حالا ما داریم راه پدرانمان را ادامه میدهیم.
اربعین روضهای است که خود امام حسین (ع) هرساله میگیرد و مردم را از سراسر جهان به آن دعوت میکند. حیف که نمیگذارند مردم جهان اربعین را بشناسند. اربعین معناهایی دارد که هرکس آن را بشناسد نمیتواند از اسلام دل بکند
شکوفه ▪︎
جمله معروفی از حضرت زینب (س) هست که میفرمایند: من چیزی جز زیبایی ندیدم. همیشه برایم سؤال بود که این جمله یعنی چه؟ آن روز روی تل زینبیه فهمیدم منظور حضرت چه بوده. ما توی تشهد هر نماز شهادت میدهیم که: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله. بالاترین و بهترین صفت هر انسانی عبد بودن است و اباعبدالله در کربلا بالاترین و بهترین روش بندگی و عبد بودن را به جهانیان نشان داد. چه چیزی زیباتر از اینکه یکی از بندگان خدا، بندگی را به حد اعلای خود برساند و از همه چیزش در راه خدا بگذرد؟
ما به حضرت زینب (س) خیلی مدیونیم. اگر کربلا را میشناسیم، اگر امام حسین و عاشورا را میشناسیم به خاطر زحمات عمهٔ سادات است. اولین برپاکنندهٔ روضههای عزاداری حضرت زینب (س) است.
شکوفه ▪︎
خیلی حیفم میآمد که نمیتوانم روضههای اباعبدالله (ع) را بفهمم. خیلی حیفم میآمد که نمیتوانستم سخنرانیها را متوجه شوم. میدیدم مردم با روضهها ضجه میزنند ولی من چیزی ازشان نمیفهمیدم. آن سال تمام تلاشم را کردم تا فارسی را خوب یادبگیرم. من به عشق روضههای مولایم فارسی یاد گرفتم.
شکوفه ▪︎
من فکر میکنم انسان غیر از بدن جسمی، یک بدن معنوی هم دارد. این بدن معنوی مثل بدن جسمی جریان خون دارد و اینچنین مراسمهایی باعث به جریان افتادن خون در رگهایش میشود. وقتی خون به جریان بیفتد، قلب معنوی هم به تپش میافتد و زنده میشود. اگر شیعه عزاداری نکند بدن معنویاش از کار میافتد و در آخر قلبش هم میمیرد. من وقتی در مراسمهای عزاداری شرکت میکنم قشنگ متوجه میشوم که خون در بدن معنویم به جریان میافتد و قلبم را سرزنده میکند.
همان سال اولی که به ایران آمدم و مراسمهای عزاداری را دیدم تصمیم گرفتم زبان فارسی را یاد بگیرم. خیلی حیفم میآمد که نمیتوانم روضههای اباعبدالله (ع) را بفهمم.
شکوفه ▪︎
اولین «یا حسین» را که میشنیدم ارتباط قلبیام با اباعبدالله برقرار میشد. مهم نبود که بفهمم چه میگویند یا نفهمم. همین که میدانستم اسم مولایم را به لب میآورند برایم کافی بود. من قبل از این دربارهٔ امام حسین (ع) زیاد خوانده بودم، ولی اینکه میدیدم با گذشت اینهمه سال مردم برایشان جوری عزاداری میکنند که انگار همین دیروز در صحرای کربلا آن اتفاق افتاده، خیلی زیبا و شگفتانگیز بود. تا به حال برای هیچکدام از نزدیکانم اینطوری عزاداری نکرده بودم.
از وقتی توی ژاپن شیعه شده بودم و امام حسین (ع) را شناخته بودم فهمیده بودم محرمی هست و عزاداری
شکوفه ▪︎
من عکس سربازان جنگهای مختلفی را دیده بودم. از عکسهای سیاه و سفید سربازان جنگهای جهانی تا عکسهای رنگی سربازان جنگهای عراق و افغانستان. وجه مشترک همهشان افسردگی و خستگی چهرهها بود. ناامیدی توی چهرههایشان موج میزد. همهشان غصهدار به نظر میرسیدند. ولی اولین چیزی که توجه من را در دفاع مقدس جلب کرد عکس شهدایی بود که قبل از شهادتشان همه شاد و خوشحال بودند. توی چهرهٔ همهشان امید را میدیدی. انگار وسط جشن ازشان عکس گرفته باشند.
شکوفه ▪︎
در این مدت که با محسن زندگی میکردم به سخنرانیهای آقا خیلی علاقهمند شده بودم. ایشان تاکید داشتند برای رونق تولید ملی، جنس ایرانی بخرید، برای همین به محسن گفتم باید دنبال یخچالی ایرانی باشیم. در ژاپن با چشمان خودم دیده بودم که حمایت مردم از تولید کشورمان چقدر به گسترش و رونق اقتصاد کمک کرده بود. کشوری که در جنگ جهانی با خاک یکسان شد و بعد از جنگ جهانی هم سیل و زلزله امانش نداد، بهخاطر حمایت مردم، امروز روی پای خودش ایستاده بود و حرف اول را در دنیا میزد. توی ژاپن خرید لوازم غیرژاپنی کار جِلفی است. حتی قبلترها هم که محصولات ژاپنی اینقدر معروف نبودند هم مردم از محصولات کشور خودشان خرید میکردند. آنقدر خریدند و تولید کردند و رقابت کردند تا بالاخره این روزها در خیلی از محصولات یکی از مهمترین برندهای تولید را دارند.
شکوفه ▪︎
توی ژاپن اصلاً اینچنین چیزی نداریم. همه سرشان به کار خودشان است. هیچکس برای دیگری دل نمیسوزاند. همه میگویند: به من چه دیگران چهکار میکنند. ولی توی ایران یک اتحاد خاصی هست. همه هوای هم را دارند. این برایم خیلی ارزشمند بود. فکر میکنم علت اینهمه همدلی و اتحاد هم این است که بهخاطر عقاید مشترکی که دارند دلهایشان به هم نزدیک است. هرچند ممکن است در ظاهر باهم تفاوتهایی داشته باشند، ولی اکثراً محبت اهل بیت (ع) را در دلهایشان دارند.
شکوفه ▪︎
گفتم: روزهای اولی که رفته بودم ایران، مردم تا میدیدنم میگفتند: از اوشین چه خبر؟ پدرم گفت: باید میگفتی ما هم سالهاست ازش خبر نداریم. و خندید.
شکوفه ▪︎
من قبل از مسلمان شدنم به لباس و ظاهرم خیلی اهمیت میدادم. بهترین لباسها را میپوشیدم. اگر چند روز پشت سر هم جایی میرفتم سعی میکردم هر روزش یک چیز متفاوت بپوشم که در چشم مردم تازگی داشته باشم. فکر میکردم هرچه خودم را زیباتر کنم و زیباییهایم را بیشتر به مردم نشان دهم در بینشان جایگاه بهتری دارم و در شغلم موفقترم. همهاش دنبال این بودم که خودم را در دل اینوآن جا کنم. این از من انرژی زیادی میگرفت. وقت زیادی میگرفت. فکرم همیشه مشغول بود که حالا فلانی دربارهٔ لباسم چه فکری میکند. نکند فلانی از لباسم خوشش نیاید. نکند جایی بروم و کسی لباس یا آرایشش بهتر از من باشد. فکر و ذکرم همهاش این چیزها بود. ولی وقتی مسلمان شدم فهمیدم که من فقط باید دنبال نگاه یک نفر باشم و او خداست. فهمیدم لازم ندارم اینقدر به فکر نگاه دیگران باشم. همین که خدا نگاهم میکند برایم بس است.
شکوفه ▪︎
تمام آزادیهایی که میشناسیم نسبی است. اما به هرحال انسان کمالگراست و کمالات را دوست دارد. خدا انسان را جوری آفریده که به کمالات عشق میورزد. آزادی هم یکی از کمالات است. بزرگترین آزادیها پیش خداوند است. خدواند که کمال مطلق است، مظهر آزادی است. کمال آزادی است. انسان اگر میخواهد به آزادی برسد باید به خدا برسد و برای رسیدن به خدا هم اسلام دستوراتی دارد. دستورات اسلام شاید در ظاهر محدودیتهایی ایجاد کند ولی باطن انسان را آزاد میکند. حجاب شاید در ظاهر انسان را کمی محدود کند ولی در باطن به روح انسان آزادی میدهد. به نظر من آزادی حقیقی در اطاعت از خداست.
شکوفه ▪︎
اینطور که یادم میآید از بچگی دنبال آزادی بودهام و هستم. اصلاً یکی از دلایل اسلام آوردنم هم میل به آزادی بود. اصلیترین دلیلم برای گرایش به اسلام این بوده که اسلام را دین آزادی دیدهام. اما از وقتی مسلمان شدم دیگر فقط با نظر دینم خودم را تنظیم میکنم.
اسلام دین آزادی است؛ به این دلیل که انسان را از خودش و امیالش آزاد میکند. از بند این جهان مادی آزاد میکند. هرچیزی که در این دنیای مادی است محدود است. هرچیزی که حتی به ظاهر آزاد هم باشد. مثلا ممکن است کسی بگوید من آزادم هرکاری دلم بخواهد بکنم. ولی من میگویم هرکاری را نمیشود کرد. تو آزادی بین چند مورد محدود انتخاب کنی. ما در این جهان دایرهٔ بینهایت برای انتخابهایمان نداریم. مثلاً ما همیشه در عین اینکه آزادی حرکت داریم، ولی محدود به جاذبه هم هستیم.
شکوفه ▪︎
بعدها توی ژاپن هرکسی ازم میپرسید اولین چیزی که توی ایران دیدی و با خودت گفتی چه زیباست چه چیزی بود؟ میگفتم: چادر.
شکوفه ▪︎
اول رفتیم قم. اولینبار بود که حرم حضرت معصومه (س) را از نزدیک میدیدم. حس آرامش غریبی داشتم. انگار به عالم دیگری آمده بودم. تا به حال چنین فضایی را تجربه نکرده بودم. اینکه آمده بودم زیارتگاه زن جوانی که شاید همسنوسال من محسوب میشد برایم جالب بود. این نشان میداد برخلاف تبلیغات رسانهها دربارهٔ زنستیزی در اسلام، یک زن میتواند در اسلام به چه جایگاه والایی دست پیدا کند. جایگاهی که بسیاری از مردان و نه حتی مردان معمولی، بلکه مردانی که عالمان دین بودند میآمدند زیارت این بانوی جوان و از ایشان درخواست میکردند به آنها توجه کند. بعدها حتی فهمیدم به اعتقاد شیعیان، مقام این بانو آنقدر بلند و ارجمند است که حتی در خود بهشت هم میتواند برای زیارتکنندگانشان شفاعت کنند و آنها را به مراتب بالاتری ببرند.
شکوفه ▪︎
بهشان گفتم: این فقط یکی از تغییراتم است، من دیگر گوشت خوک و شراب هم نمیخورم.
گفتند: پس خودت باید برای خودت غذا درست کنی.
من هم با کمال میل قبول کردم. چاشنی خیلی از غذاهای ژاپنی، شراب است. غذا با شراب پخته میشود. بعد از پخت غذا هم اصلاً معلوم نیست با شراب پخته شده. برای همین نمیتوانستم از همان غذایی که خانواده میخوردند بخورم. معلوم نبود در پختش از شراب استفاده شده یا نه؟ بعضی از غذاها با ماهیهایی پخته میشد که در اسلام خوردنش حرام بود. از آن به بعد برای خودم جداگانه غذا درست میکردم. مشکل غذا فقط به همینجا ختم نمیشد. گوشتهای آنجا ذبح شرعی نبود. توی شهرمان هم جایی نبود که گوشت حلال بفروشد. به خاطر همین در آن ششهفت سالی که آنجا بودم گیاهخوار شدم.
شکوفه ▪︎
از دیگر چیزهایی که مجذوبم کرد درود فرستادن مسلمانها بود. اینکه هروقت همدیگر را میبینند به هم درود میفرستند و میگویند: سلام علیکم. این برایم خیلی قشنگ بود. اینکه دو انسان وقتی بههم میرسند برای یکدیگر طلب سلامتی و رحمت میکنند.
شکوفه ▪︎
حجم
۸۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۸۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰۵۰%
تومان