بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تولد در توکیو | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تولد در توکیو

بریده‌هایی از کتاب تولد در توکیو

گردآورنده:آتسوکو هوشینو
انتشارات:عهد مانا
امتیاز:
۴.۴از ۱۹۹ رأی
۴٫۴
(۱۹۹)
مردم‌مان قبل از این خیلی غیرت داشتند، برای خانواده‌شان، برای کشورشان. آن‌موقع جوان‌ها خیلی راحت می‌رفتند برای کشور و ناموسشان می‌جنگیدند. ولی الآن دیگر این‌طور نیست. مثلاً در ماجرای هیروشیما یا ناکازاکی، همه می‌دانند امریکایی‌ها با مردم بی‌گناه چه کردند، ولی الآن هیچ‌کس ضد آنها ابراز نظر نمی‌کند. اصلاً ایستادگی نمی‌کنند، بعضی‌ها حتی اقرار می‌کنند که این حقمان بود، یعنی کشور ما بوده که اشتباه کرده. حقمان بود که مردم این‌طور شوند.
شهید زهره بنیانیان
توی ژاپن خرید لوازم غیرژاپنی کار جِلفی است. حتی قبل‌ترها هم که محصولات ژاپنی این‌قدر معروف نبودند هم مردم از محصولات کشور خودشان خرید می‌کردند. آن‌قدر خریدند و تولید کردند و رقابت کردند تا بالاخره این روزها در خیلی از محصولات یکی از مهم‌ترین برندهای تولید را دارند. این روزها هم که خانواده‌های پولدار خیلی در ژاپن زیاد شده‌اند خریدن لوازم غیرژاپنی کار خانواده‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده محسوب می‌شود. آدم‌هایی که با خریدن محصولات اروپایی یا امریکایی می‌خواهند وانمود کنند با بقیه فرق دارند.
شهید زهره بنیانیان
پدر و مادرم خیلی اذیت می‌شدند. همه‌اش می‌گفتم: چرا؟ چرا؟ چرا؟. چرا نباید دروغ بگوییم؟... چرا نباید وسایل بقیه را برداریم؟... چرا بعضی آدم‌ها مردند و بعضی‌ها زن؟ ژاپنی‌ها چندان به فکر کردن و چرا گفتن علاقه ندارند. حتی کمی هم از این کار بدشان می‌آید. یک اصطلاحی داریم که: «پاشو برو به کارت برس.» یعنی به‌جای این‌قدر سؤال کردن و چرا چرا کردن بلند شو برو کاری انجام بده.
Tara
فکر می‌کنم انسان غیر از بدن جسمی، یک بدن معنوی هم دارد. این بدن معنوی مثل بدن جسمی جریان خون دارد و این‌چنین مراسم‌هایی باعث به جریان افتادن خون در رگ‌هایش می‌شود. وقتی خون به جریان بیفتد، قلب معنوی هم به تپش می‌افتد و زنده می‌شود.
همچنان خواهم خواند...
اسلام دین آزادی است؛ به این دلیل که انسان را از خودش و امیالش آزاد می‌کند. از بند این جهان مادی آزاد می‌کند. هرچیزی که در این دنیای مادی است محدود است. هرچیزی که حتی به ظاهر آزاد هم باشد. مثلا ممکن است کسی بگوید من آزادم هرکاری دلم بخواهد بکنم. ولی من می‌گویم هرکاری را نمی‌شود کرد. تو آزادی بین چند مورد محدود انتخاب کنی. ما در این جهان دایرهٔ بی‌نهایت برای انتخاب‌هایمان نداریم. مثلاً ما همیشه در عین اینکه آزادی حرکت داریم، ولی محدود به جاذبه هم هستیم. هیچ‌وقت نمی‌توانیم بیشتر از یک حد محدودی از روی زمین به بالا بپریم. حالا شما بگو من اختیار دارم پس می‌خواهم بدون هیچ وسیلهٔ کمکی از روی زمین بالا بپرم و ابرها را لمس کنم. نمی‌شود. چون پریدن ما محدود به جاذبه است. مابقی آزادی‌ها و اختیارهای ما هم شبیه همین است. در نهایت به یک محدودیتی می‌رسد.
همچنان خواهم خواند...
این‌طور که یادم می‌آید از بچگی دنبال آزادی بوده‌ام و هستم. اصلاً یکی از دلایل اسلام آوردنم هم میل به آزادی بود. اصلی‌ترین دلیلم برای گرایش به اسلام این بوده که اسلام را دین آزادی دیده‌ام. اما از وقتی مسلمان شدم دیگر فقط با نظر دینم خودم را تنظیم می‌کنم.
همچنان خواهم خواند...
بعضی‌ها می‌گویند حجاب محدودیت است. می‌گویند ما آزادی می‌خواهیم. نمی‌خواهیم محدود باشیم. می‌خواهیم جسممان آزاد باشد و آزادانه لباس بپوشیم. ولی نظر من این است که حجاب در اسلام عین آزادی است. من سبک زندگی بعد از اسلام و قبل از اسلامم خیلی متفاوت است. زمین تا آسمان تغییر کردم، ولی چیزی که با همهٔ این تغییرات در من تغییر نکرد حس آزادی‌خواهی بود.
همچنان خواهم خواند...
یک‌بار هم بالای تهران یک خانم آمد جلو و گفت: شما که خارجی هستی چرا گول اینها را می‌خوری و چادر سر می‌کنی؟ گفتم: ممنون از محبتتان که بهم تذکر دادید، ولی من این چادر را دوست دارم
همچنان خواهم خواند...
برای حجاب خیلی سختی کشیدم و بی‌احترامی‌های زیادی بهم شد. اما با تمام وجودم سعی کردم حجابم را حفظ کنم. در کشور خودم به خاطر حجاب چندباری من را بازخواست کردند با این حال حجابم را نگه داشتم. برای همین فکر می‌کردم چقدر خوشبختند زن‌هایی که توی کشوری زندگی می‌کنند که راحت می‌توانند حجاب داشته باشند.
همچنان خواهم خواند...
بعدها توی ژاپن هرکسی ازم می‌پرسید اولین چیزی که توی ایران دیدی و با خودت گفتی چه زیباست چه چیزی بود؟ می‌گفتم: چادر. با اینکه مشکی یک دست است ولی زیبایی‌ای دارد که انسان را محو خودش می‌کند. مطمئناً زیبایی‌اش ظاهری نیست. یک زیبایی معنوی است که انسان با قلب درکش می‌کند. زیبایی ظاهری بعد از مدتی خسته‌کننده می‌شود، ولی زیبایی معنوی تا ابد پا برجاست.
همچنان خواهم خواند...
قبل از این دربارهٔ ایران خیلی تحقیق کرده بودم. به سایت‌های زیادی سر زده بودم و کتاب‌های زیادی درباره‌اش خوانده بودم، ولی با این‌همه به‌خاطر سیاه‌نمایی رسانه‌ها فکر می‌کردم ایران کشوری عقب‌افتاده است. فکر می‌کردم مردم ایران خیلی فقیرند و آب و هوای ایران مثل عربستان است. از ایران تصوری عربی توی ذهنم بود. فکر می‌کردم مثل کشورهای عربی است. فکر می‌کردم کشوری بیابانی است و مردم به‌جای استفاده از ماشین، از شتر استفاده می‌کنند. بعدها فهمیدم ایران فرق چندانی با ژاپن ندارد. ماشین‌های مدل بالا. ساختمان‌های زیبا. برج‌های بلند و آب و هوای خوب. فهمیدم بیشتر اطلاعاتی که رسانه‌ها دربارهٔ ایران می‌داده‌اند دروغ بوده. فرهنگ ایران خیلی شبیه ژاپن بود.
همچنان خواهم خواند...
بعد از اینکه خوب دربارهٔ شیعه مطالعه کردم، دلم برای شیعه سوخت. این‌که چقدر مطالب عمیق زیبایی در شیعه هست و هیچ‌کدامشان به مردم دنیا نمی‌رسد. داشتم می‌فهمیدم دست‌هایی هست که نمی‌گذارند این معارف به مردم برسد. اگر هم کسی بخواهد خودش دربارهٔ شیعه تحقیق کند حتماً باید زبان انگلیسی بلد باشد. برای همین بود که تصمیم گرفتم مقالاتی را که دربارهٔ شیعه می‌خواندم به زبان ژاپنی ترجمه کنم و روی وبلاگم قرار دهم.
همچنان خواهم خواند...
غیر از دعا خواندن، هر روز به اهل‌بیت (ع) سلام می‌دادم. می‌دانستم جواب سلام واجب است و معصوم به انجام دادن واجباتش مقید است. می‌دانستم وقتی سلام می‌دهم اهل‌بیت جوابم را می‌دهند برای همین هر روز به‌شان سلام می‌دادم. به امام زمان سلام مخصوص می‌دادم. هر روز صبح بعد از دعای «عهد» به امام زمان سلام می‌دادم و با ایشان درد و دل می‌کردم.
همچنان خواهم خواند...
خدایی که در عهد عتیق معرفی شده خدای وحشتنتاکی است؛ درصورتی که خدای اسلام خیلی مهربان است. تمام سوره‌های قرآن به جز سورهٔ توبه که دلیل خاصی دارد، با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع می‌شوند که مهربانی و رحمانیت خدا را نشان می‌دهد. در اکثر سوره‌های قرآن واژهٔ «لعلکم» به چشم می‌خورد که خیرخواهی خداوند به بنده‌اش را می‌رساند.
همچنان خواهم خواند...
رسانه‌ها همیشه ادعا می‌کردند اسلام دین عقب‌افتاده‌ای است. می‌گفتند مسلمان‌ها هنوز در صد سال پیش سیر می‌کنند. فرهنگ ندارند و چیزی از علم روز سرشان نمی‌شود. در سیر تحقیقاتم متوجه شدم مسلمان‌ها نه‌تنها از علم روز عقب نیستند، بلکه قرآن شامل آیاتی است که اشاره به علوم روز دارد.
همچنان خواهم خواند...
ژاپنی‌ها همیشه به بچه‌هایشان می‌گفتند: مواظب باش کار بد انجام ندهی که آسمان تو را می‌بیند. با این‌که به بودا اعتقاد داشتند، ولی می‌گفتند آسمان تو را می‌بیند. این آسمان با بودا فرق داشت. انگار فطرتاً می‌دانستند خدایی هست که نظاره‌گر اعمال انسان است. برای همین، زمانی که از طریق مسیحیت با خدای یکتا آشنا شدم، ذهنم این‌دو را به هم ربط داد و متوجه شدم آن آسمانی که ژاپنی‌ها می‌گفتند همان خدای یکتا بوده. چون مسیحی‌ها به خدای یکتا اعتقاد داشتند با کلیسا رفتن مشکلی نداشتم و از فضای آن لذت می‌بردم.
همچنان خواهم خواند...
ژاپنی‌ها چندان به فکر کردن و چرا گفتن علاقه ندارند. حتی کمی هم از این کار بدشان می‌آید. یک اصطلاحی داریم که: «پاشو برو به کارت برس.» یعنی به‌جای این‌قدر سؤال کردن و چرا چرا کردن بلند شو برو کاری انجام بده. فکر کردن و سؤال داشتن با آن طرز فکر و با آن فرهنگ خیلی سازگاری نداشت.
همچنان خواهم خواند...
ژاپنی‌ها به تربیت کودک خیلی اهمیت می‌دهند. خانواده‌ها از سن خیلی کم، مسئولیت‌پذیری را به کودکان آموزش می‌دهند. مثلاً در خانوادهٔ ما قبل از اینکه ورودی را تمیز نکرده بودم، نمی‌توانستم صبحانه بخورم. از چهارپنج‌سالگی این مسئولیت من بود و باید انجامش می‌دادم. چهار سال بعد از به‌دنیا آمدن من، برادرم به دنیا آمد و چهار سال بعدش هم خواهرم. یعنی وقتی من هشت‌سالم بود بیشتر کارهای رسیدگی به امورات خواهر نوزادم به عهدهٔ من بود. بعدها که خواهرم بزرگ‌تر شد، وظیفه‌اش این بود که قبل از صبحانه به گل‌ها آب بدهد، وگرنه نمی‌توانست سر سفره بنشیند. برادرم هم باید آشغال‌ها را از خانه بیرون می‌گذاشت و صبح‌ها قبل از رفتن پدر، کفش‌هایش را واکس می‌زد. ما از اینکه این‌کارها را انجام می‌دادیم احساس خوبی داشتیم، حس می‌کردیم بزرگ شده‌ایم که این مسئولیت را به ما داده‌اند. ممکن است بعضی‌ها بگویند این کارها برای بچه سخت است، ولی من وقتی به آن ایام فکر می‌کنم بیشتر احساس لذت می‌کنم.
همچنان خواهم خواند...
پدرم از نسل ژاپنی‌های قدیمی بود. اقتدار داشت. سفت و سخت بود. خیلی به بچه‌هایش ابراز محبت نمی‌کرد. آن‌موقع این‌جور محبت کردن‌ها را برای مرد مایهٔ ننگ می‌دانستند. «دوستت دارم» و «عزیزم» گفتن و ابراز محبت بیش از حد برای یک مرد آبروریزی بود. مردهای آن نسل، اکثراً احساس‌شان را پنهان می‌کردند. پدرم چون در بچگی پدرش را از دست داده بود، از دیگران خشک‌تر و محکم‌تر بود.
همچنان خواهم خواند...
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم خدا سرور و یاور کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ آنان را از تاریکی‌ها به‌سوی نور می‌برد
همچنان خواهم خواند...

حجم

۸۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۸۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰
۵۰%
تومان