بریدههایی از کتاب گرگ بیابان
۲٫۹
(۲۵)
از ویژگیهای فرد انتحارکننده، احساس این واقعیت است که نفس خود را، درست یا غلط، همانند نطفهای خطرناک و مشکوک، در معرض خطر طبیعی و خویشتن را در خطر تجاوز تلقی میکند و حالتی مشابه انسانی دارد که بر فراز صخرهای بلند و کمعرض به گونهای ایستاده باشد که یک ضربه کوچک از خارج، یا ضعف درونی، بتواند او را به ژرفای دره نیستی بیندازد. مسیر تقدیر این افراد، با این تصور باور نشانهگذاری میشود که محتملترین شیوه مرگ را انتحار میدانند.
☆Nostalgia☆
هری مورد نفرت عامه نبود و دوستان زیادی داشت که او را دوست داشتند، به خانههای خود دعوت میکردند، به او هدیه میدادند، و نامههای زیبا برای او مینوشتند، ولی کسی بیشتر از این حد، به او نزدیک نمیشد، رابطهای مداوم با او برقرار نمیکرد، و نمیخواست و نمیتوانست شریک زندگی او شود. در فضایی خالی از آرزو و اشتیاق زندگی میکرد و این امر، مهمترین ویژگی زندگی او به حساب میآمد.
☆Nostalgia☆
چگونه انتظار دارید در دنیایی که با اهداف آن هیچ اشتراکی ندارم و شادیها و لذات آن، هرگز به من احساس رضایت نمیبخشد، گرگ بیابان و فردی گوشهگیر نباشم؟ نمیتوانم تماشاخانه و سینما را تحمل کنم. به سختی میتوانم روزنامه بخوانم. به ندرت کتابی تازه و جدید، مرا جلب میکند. نمیتوانم بفهمم انسانها در این قطارهای راهآهن، مهمانخانههای مملو از جمعیت، کافههای شلوغ، موسیقی مزاحم و خفقانآور، میخانهها و کابارههای شهرهای پر زرق و برق، در پی چه لذتی میگردند و در نمایشگاه دنیا، کارناوالها، منابر و مجالس سخنرانی ویژه افراد تشنه دانش، و میدانهای بزرگ ورزش، چه میجویند. هرگز نمیتوانم این لذایذ و شادیها را که همواره در دسترس داشتهام و دارم، و هزاران انسان میکوشند به آنها دست یابند، درک کنم و در آنها سهیم باشم.
☆Nostalgia☆
نیاز او به انزوا و استقلال، داشت از همین امر نشأت میگرفت. هیچ فردی ژرفتر و شدیدتر از او، نیاز به انزوا و تنهایی نداشت. در دوران جوانی و فقر که برای معاش میکوشید، ترجیح میداد گرسنه بماند و لباس ژنده بپوشد تا بتواند اندکی از استقلال خویش را تأمین کند. هرگز خود را با پول و زندگی آسوده، به زنان یا زورمداران معاوضه نکرد و هزار بار در زندگی آنچه را از نظر مردم دنیا سود و خوشبختی به حساب میآمد، دور ریخت و از بین برد تا آزادی را نگهدارد. برای هری، هیچ تصوری منفورتر از اجبار در پذیرش پیشهای نبود که پیآمد آن، پایبندی به تقسیم اوقات روز و سال و اطاعت از سایر افراد باش
کاربر ۱۳۵۶۷۷۷
مشاهده گرگی که ویژگیهای غریزی را به فراموشی سپرده است، برای من رنجی بزرگ محسوب میشد و مرا میآزرد.
yazdaan
بله، این روزها، جمعیت دنیا خیلی زیاد شده. پیشتر کمتر به چنین موضوعاتی توجه میکردند، ولی امروز همه انسانها نه تنها میخواهند هوا برای استنشاق داشته باشند، بلکه همزمان اتومبیل را هم دوست دارند. همه به خوبی متوجه این موضوع شدهاند. البته کاری که ما میکنیم، عاقلانه نیست، بلکه نوعی بازی کودکانه است، درست همانند جنگ که آن هم نوعی بازی کودکانه، ولی مهیب بود. به زودی انسان یاد خواهد گرفت با استفاده از وسایلی معقول برای جلوگیری از تولید نسل، اقدام کند. در این مرحله که اوضاع دنیا دیگر قابل تحمل نیست، کار ما جلوهای غیرعاقلانه دارد، ولی در اصل، کار درستی انجام میدهیم، چون میتوانیم از تعداد جمعیت بکاهیم.
yazdaan
نفس ما زمستانی و سرد است،
اژدهای آسمان را میبینیم،
وجود ابدی ما،
سرد و بیتغییر،
و خنده ابدی ما،
سرد و روشن، همچون ستارگان است.»
yazdaan
همه کارهای درست و قدرتهای مبتنی بر احساس پاک و مناسب، حتی اگر کسی آنها را نشناسد، نبیند، به ثبت نرساند و برای دنیای آینده بر جای نگذارد، جایگاهی در ابدیت دارند. در ابدیت، دنیای آینده وجود ندارد و تنها دنیای معاصر و کنونی در نظر گرفته میشود.
yazdaan
بیشتر از این میخواهم. به خوشبخت بودن قانع نیستم. برای رسیدن به خوشبختی آفریده نشدهام و سرنوشت من هم این نیست، آنچه مقدر شده، عکس این است.
yazdaan
ظاهری حاکی از توجه و در عین حال، بیتفاوتی مادرانهای که زنان هوشیار برای آگاهی از ویژگیهای مردان نشان میدهند، به حرفهای من گوش داد.
yazdaan
دختری به من دستور داد بخورم، بنوشم و بخوابم. سخنانی سرشار از محبت بر زبان آورد. مرا مورد استهزا قرار داد. مرا پسر کوچولوی بیشعور لقب داد. آن دوست قابل ستایش، از قدیسان برایم حرف زد و به من نشان داد که حتی در هنگام مواجهه با هیجانات مبالغهآمیز، تنها و در زمره استثنائات ناسالم طبیعت نیستم.
yazdaan
بله، اوقات زیادی را تلف کردم تا این واقعیت را دریابم که دیگر بازی کردن، کافی است.
yazdaan
روشنایی سپیدهدم از پشت شیشه پنجره به درون آمد و در آن بامداد بارانی و سرد، به بستر رفتم. نتایج تفکرات خود را هم به بستر بردم.
yazdaan
انسانی که میتواند مفهوم سخنان بودا را دریابد و آسمانها، مغاکها و پرتگهاههای انسانیت را بشناسد، نباید در دنیایی که افکار عمومی، مردمسالاری و آموزش و پرورش بورژوایی بر آن مسلط است زندگی کند، زیرا ادامه این نوع زندگی، دلیلی جز هراس و جبن ندارد.
yazdaan
نبوغ به اندازهای که تصور میکنیم نادر باشد، کم نیست و به اندازهای که تاریخ ادبیات، تاریخ عمومی و روزنامه القا میکنند، نمیتواند زیاد باشد. به گمان ما، گرگ بیابان، یعنی هری، به اندازه کافی نبوغ داشت که بتواند برای انسان شدن بکوشد و دیگر در مواجهه با مشکلات، دچار رنجش نشود و به هر بهانهای به گرگ بیابان ابله خود متوسل نشود.
yazdaan
گرگ بیابان ما، همه این واقعیتها را میداند، ولی آنچه را او برخلاف «گرگ» وجود خویش، «انسان» مینامد، در نهایت جز همان «انسان» طبقه متوسط و مورد مصالحه بورژوازی نیست.
yazdaan
امروز فرد بورژوا کسی را به اتهام الحاد و کفر میسوزاند، فردا کسی دیگر را به اتهام قتل نفس به دار مجازات آویزان میکند، و روز بعد از آن، برای آنها بنای یادبود میسازد.
yazdaan
هری هرچند مردی بامطالعه و اندیشمند محسوب میشود، ولی در محاسبه خود همچون بومیانی که فراتر از دو را نمیتوانند بشمارند،
yazdaan
هری متشکل از دو وجود نیست، بلکه صدها و هزاران وجود در موجودیت او نقش داشتهاند.
yazdaan
اغلب افراد روشنفکر و هنرمند نیز چنین وضعیتی دارند. تنها افراد بسیار مقتدر در این عرصه، میتوانند فضای این دنیای بورژوایی را بشکافند و به جهان هستی دست یابند. سایر افراد، مبارزه را کنار میگذارند، به سازش روی میآورند و بورژوازی را تحقیر میکنند، ولی همچنان به آن عرصه تعلق دارند و حتی برای ادامه حیات، آن را مورد تأیید و تکریم قرار میدهند.
yazdaan
حجم
۲۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۱,۵۰۰۳۰%
تومان