بریدههایی از کتاب مسئله اسپینوزا
۴٫۲
(۱۷۱)
شخصیتْ تقدیر است. موج جدیدی از اندیشههای روانکاوانه که فریدریش قبولشان داشت موافق با اندیشهٔ اسپینوزا بود: اینکه آینده با آنچه در گذشته انجام شده است شکل میگیرد، با شکلبندیهای فیزیکی و روانشناختی ما ترسها، علایق و هدفهایمان، فطرتمان، عشق به خودمان و دیدگاهمان دربارهٔ دیگران.
mhzm
ـ «اینکه خدا ما را در ذهنش نساخته، بلکه خودش ساختهٔ تخیل ماست. ما تصور میکنیم که او موجودی شبیه به ماست؛ و عبادتهای ما را میشنود و به آرزوهای ما توجه میکند ...»
mhzm
بزرگترین نگرانی، که عامل همهٔ تشویشهاست، ترس از مرگ و زندگی پس از مرگ است.
mhzm
«جوانان! نیازهای شما بسیار است؛ میتوان به راحتی آنها را از میان برد؛ و هر زجری میتواند به راحتی تحملپذیر شود. زندگیتان را با اهداف ناچیزی مانند ثروت و شهرت پیچیده نکنید که اینها دشمن ataraxia هستند. مثلاً شهرت دربردارندهٔ عقاید دیگران و مستلزم آن است که ما زندگیمان را مطابق امیال دیگران پیش ببریم. برای رسیدن به شهرت، باید آن چیزی را دوست بداریم که دیگران دوست دارند؛ و از آن چیزی دوری کنیم که دیگران دوری میکنند. زندگی برای شهرت زندگی از راه سیاست است. خودتان را از آن رها کنید. و ثروت؟ از آن بپرهیزید! ثروت دام است. هرچه بیشتر به دست آورید، بیشتر طلب میکنید و وقتی اشتیاقمان ارضا نمیشود ناراحتیمان هم بیشتر میشود. ای جوانان! به حرف من گوش کنید: اگر در طلب شادی و سعادتید، وقتتان را صرف جنگیدن برای چیزهایی نکنید که نیازی به آنها ندارید.»
mhzm
نه به واسطهٔ هماهنگی نفس افلاطون و نه حتی به واسطهٔ رسیدن به تعقل مد نظر ارسطو، بلکه فقط با زدودن تشویش و اضطراب. اگر اپیکور الان اینجا بود، به شما اصرار میکرد تا زندگی را آسان بگیرید.
mhzm
اسپینوزا بدون لحظهای تأمل گفت: «به نظر من توانایی منحصر به فرد ما در تعقل است.»
ـ «دقیقاً. از این رو ارسطو معتقد است که سعادتمندترین مردم کسی است که بتواند این کار را به بهترین نحو انجام دهد.»
mhzm
«در بخشهایی از اخلاق نیکوماخوس که این هفته خواهیم خواند، میبینید که ارسطو هم دیدگاهی قرص و محکم دربارهٔ زندگی خوب دارد. او میگوید که زندگی خوب شامل لذتهای احساسی یا شهرت و ثروت نیست. از نظر ارسطو هدف ما در زندگی چیست؟ تحقق عملکرد منحصر به فرد درونیمان. او میپرسد: "چه چیزی ما را از دیگر اشکال زندگی متمایز میکند؟"
mhzm
«حالا، به خاطر بسپارید که کارهای اولیهٔ افلاطون بازتاب اندیشههای معلمش، سقراط، بوده است، در حالی که در آثار بعدی افلاطون، مانند جمهوری، با ظهور اندیشههای خود افلاطون مواجه میشویم که بر استانداردهای مطلق برای عدالت و ویژگیهای دیگر در حوزهٔ متافیزیک تأکید دارد. از نظر افلاطون، هدف بنیادین در زندگی چیست؟ رسیدن به بالاترین صورت معرفت؛ و در این دیدگاه همهٔ ارزشها از ایدهٔ خیر ناشی میشوند. افلاطون میگوید فقط به سبب هماهنگی نفس است که میتوان به eudaimonia رسید. اجازه بدهید عبارت را تکرار کنم: "هماهنگی نفس." به خاطر سپردن این مسئله ارزشمند است و میتواند در زندگی برایتان مفید باشد.
mhzm
هرچند ما حالا همهٔ آنچه را که باید به دست میآوردیم به دست آوردیم. نگاهی به چیزهایی که به دست آوردیم، بینداز. یهودیان مردم منتخب خدا نیستند؛ آنها هیچ تفاوتی با دیگران ندارند. خدا هیچ احساسی به ما ندارد. پیامبران فقط چیزهایی تصور میکردند. متون مقدسْ مقدس نیستند و فقط ساختهٔ دست بشرند. اراده و کلام خدا وجود خارجی ندارد. کتاب پیدایش و بقیهٔ تورات داستان یا استعاره است. خاخامها، و حتی بزرگترین آنها، هیچ معرفت خاصی ندارند و در عوض با توجه به منافعشان رفتار میکنند.»
mhzm
بنتو از مشارکت فرانکو استقبال کرد و پاسخ داد: «به نظر من، پیامبران انسانهایی هستند که موهبت تخیلات نامعمول و واضح به آنان عطا شده است، ولی ضرورتاً قدرت تعقل گستردهای نداشتهاند.»
فرانکو گفت: «بنابراین، شما معتقدید که نبوت معجزهآسا چیزی بیش از مفاهیم تخیلشدهٔ پیامبران نیست؟»
ـ «دقیقاً.»
فرانکو ادامه داد: «بنابراین، چیز ماوراءالطبیعیای وجود ندارد. شما معتقدید که همه چیز توجیهپذیر است.»
ـ «این دقیقاً همان چیزی است که من باور دارم. همه چیز ـ و منظورم همه چیز است ـ علتی طبیعی دارد.»
mhzm
حجم
۴۳۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۶۰ صفحه
حجم
۴۳۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۶۰ صفحه
قیمت:
۶۲,۵۰۰
۳۱,۲۵۰۵۰%
تومان