بریدههایی از کتاب دختری که ماه را نوشید
۴٫۳
(۹۲۵)
«صبر بال ندارد.
صبر فرار نمیکند.
نه میوزد، نه میلزرد، نه میلغزد.
صبر موجِ اقیانوس است.
دودِ کوههاست.
خطوط رویِ مرداب است.
همنوایی ستارههاست،
که بیوقفه آواز میخوانند.»
M.Mahdipour
اصلاً اسم چه اهمیتی داشت؟ نمیتوانی بغلش کنی. نمیتوانی او را ببویی. نمیتوانی تکانش بدهی تا خوابش ببرد. نمیتوانی عشقت را مدام و مدام و مدام توی گوشش زمزمه کنی. زمانی اسمی بود که او بیشتر از هر اسمی دوستش داشت. ولی مثل پرندهای پرواز کرد و رفت. و دیگر نمیتوانست برش گرداند.
خیلی چیزها بودند که پرواز کردند: اسمها، خاطرهها و چیزهایی که دربارهٔ خودش میدانست.
M.Mahdipour
معلومه که وجود داره. این چه سؤالیه! یه نگاه به جنگل بنداز! خیلی خطرناکه! دودهای سمی، چاهها، آتشفشانهای جوشان و هزارتا خطر دیگه هر طرفش هست. فکر میکنی اینا اتفاقیه؟ نه! همهٔ اینا به خاطر جادوگره و اگه به چیزی که میخواد عمل نکنیم، میدونی باهامون چیکار میکنه؟
واقعاً میخوای برات توضیح بدم؟
ترجیح میدم نگم.
وای! ساکت! گریه نکن. از انجمن بزرگان کسی دنبال تو نمیآد. تو دیگه بزرگ شدی.
از خونوادهٔ ما؟
آره عزیزترینم. خیلی وقت پیش. قبل از اینکه تو به دنیا بیای. چه پسر قشنگی بود.
حالا دیگه شامت رو بخور و برو کارات رو انجام بده. فردا باید صبح زود بیدار شیم. روز قربانی منتظر کسی نمیمونه. همهمون باید بریم و از بچهای که قراره جونمون رو نجات بده تشکر کنیم.
برادرت؟ چطوری میتونستم ازش دفاع کنم؟ اگه این کارو میکردم، جادوگر همهمون رو میکشت. اونوقت چی؟ یا یکی رو قربانی کن یا همه رو. این قانون دنیاس. ما هر کاری هم که بکنیم نمیتونیم عوضش کنیم.
سؤال دیگه بسه. برو دنبال کارِت بچهجون.
❤Lady Bug❤
از دانههای شن است
نورِ آفرینش
فضای آفرینش
زمان بیانتهای آفرینش
و همهچیز
به دانههای شن بازمیگردد.»
HANNA
«خیلی دوستت دارم مامانبزرگ.»
«میدونم، عزیزم. منم دوستت...»
و از دنیا رفت؛ درحالیکه عاشق بود.
hedgehog
پرستو در پرواز چابک و دقیق و قوی است. بالا و پایین میرود، اوج میگیرد، میچرخد و از مسیرهای سخت رد میشود. مثل نوازندههاست. مثل تیر.
معمولاً.
hedgehog
او بچهٔ روشنی بود، یک بچهٔ کامل. بچهای که آدمها را دوست داشت و آنها هم دوستش داشتند.
hedgehog
آنتین روزی اعتقاد داشت همهٔ عمرش را تنها میگذراند و بعد عشق به او ثابت کرد که اشتباه میکند. حالا دنیا از گذشته برایش روشنتر شده بود. اگر این اعتقاد میتوانست خراب شود، چرا بقیه نتوانند؟
hedgehog
یک آدم ممکن بود سکهای روی زمین بیندازد و نتواند آن را پیدا کند، ولی یک کلاغ از درخشش سکه آن را پیدا میکرد. دانش در ذاتش جواهری درخشان بود و زن مثل کلاغ. او پیدا میکرد، میرسید، برمیداشت و جمع میکرد.
hedgehog
حافظه چیزی بود لغزنده؛ مثل خزه روی یک سطح لیز، و خیلی راحت میتوانست تعادل کسی را به هم بزند و زمین بیندازدش.
hedgehog
با محدود کردن خواستههای مردم میتونیم بهشون بگیم سرنوشتشون همین بوده. این واسه مردم یه هدیهس. یاد میگیرن هر حرکتی بیفایدهس.
hedgehog
با محدود کردن خواستههای مردم میتونیم بهشون بگیم سرنوشتشون همین بوده. این واسه مردم یه هدیهس. یاد میگیرن هر حرکتی بیفایدهس. هیچ هدیهای بالاتر از این نیست.
Fateme Soltani
پروتکتریت که بعضی به آن «پادشاهی علف دُمگربهای» و بعضی «شهر غمها» میگفتند، در محاصرهٔ دو چیز قرار گرفته بود: از یک طرف جنگلی ترسناک و اسرارآمیز و از طرفی دیگر مردابی بزرگ. وسیلهٔ کسب و کار بیشتر مردم پروتکتریت همان مرداب بود. مادرها به فرزندانشان میگفتند آینده در مرداب است.
YAZAIKHRA
«چرا باید به دنیا اهمیت بدم؟ دنیا هیچوقت به من اهمیت نداده. اگه من دلم بخواد بسوزونمش، میسوزونمش.»
Mo0byna
«چون تو نمیبینیش دلیل نمیشه وجود نداشته باشه. بیشتر چیزای خارقالعادهٔ دنیا نامرئیان. اعتماد کردن به چیزای نامرئی تو رو قویتر و شجاعتر میکنه. حالا میبینی.»
مرضیه
«تو شیرینترین معمای منی.»
مرضیه
«ولی همیشه کمتر از اونقدری که واقعاً میتونستی، ممنون بودی.»
مرضیه
نور ماه تمامش جادویی است.
مرضیه
من دلیل نصف کارایی رو که مردم انجام میدن نمیدونم. با نصف دیگهٔ کاراشون هم مخالفم.
مرضیه
«از من نپرس. نمیدونم چرا ولت کردن توی جنگل. من دلیل نصف کارایی رو که مردم انجام میدن نمیدونم. با نصف دیگهٔ کاراشون هم مخالفم. ولی تو رو اینجا ول نمیکنم که غذای حیوونا بشی. زندگی بهتری در پیش داری بچهٔ باارزش.»
Ftm.shf
حجم
۲۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰۵۰%
تومان