بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری که ماه را نوشید | صفحه ۲۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختری که ماه را نوشید

بریده‌هایی از کتاب دختری که ماه را نوشید

۴٫۳
(۹۲۳)
هیچ عشقی بدون از دست دادن وجود نداره.
hedgehog
توی دست‌هایش نور جمع کرد. لایه‌های نور را به هم چسباند و آن‌ها را روی پتوی نازکی ریخت.
hedgehog
اندوه‌خوار خیلی پیر شده بود و پوستش مثل کاغذی چروکیده روی استخوان‌هایش چسبیده بود.
hedgehog
درون مادرش جادویی بود. لونا می‌توانست حسش کند. ولی شبیه جادوی لونا نبود. جادوی لونا توی تمام استخوان‌ها، بافت‌ها و سلول‌هایش جریان داشت. جادوی مادرش بیشتر شبیه خرده‌نان‌هایی بود که در طول سفر توی سبد می‌ماند. بااین‌حال می‌توانست جادوی مادرش را احساس کند و همین‌طور عشق و علاقه‌اش را که از زیر پوستش پیدا بود. عشق نیروی درونش را بیشتر و جادویش را هدایت می‌کرد. لونا دست مادرش را کمی بیشتر فشرد.
hedgehog
بعضی وقت‌ها چیزهای شکسته می‌توانند ترمیم شوند.
hedgehog
به مادربزرگش نگاه کرد. به مادرش. به مردی که سعی می‌کرد از خانواده‌اش محافظت کند. لونا با خودش فکر کرد: بی‌نهایت. همون‌طور که جهان بی‌نهایته. روشنی و تاریکی و حرکات بی‌پایان؛ مکان و زمان، مکان در مکان و زمان در زمان؛ و او می‌دانست: هیچ محدودیتی واسه احساساتی که قلب می‌تونه توُ خودش نگه داره وجود نداره.
hedgehog
«هر شب توی برج از این سلول به اون سلول می‌رفتی و دنبال اندوه می‌گشتی. وقتی من یاد گرفتم اندوه نداشته باشم، هر شب ناله می‌کردی و جیغ می‌زدی.»
hedgehog
حالا که از شهر اومدی بیرون، اون مه اندوه هم از بالاسر شهر رفته. مردم پروتکتریت حالا می‌دونن آزادی یعنی چی.
hedgehog
حس کرد که قلبش بال درآورد.
hedgehog
و دنیا پر از پرنده شد.
hedgehog
«خب، شاید هم خمیر نشه. ولی خصلتش تغییر می‌کنه. مثل خصلت ستاره‌ها. خصلت نور. خصلت سیاره‌ها. خصلت بچه قبل از دنیا اومدن. خصلت دونه توُ دل خاک. همهٔ چیزایی که می‌بینی مدام درست می‌شن و خراب می‌شن یا می‌میرن و زنده می‌شن. همه‌چیز در موقعیت تغییره.»
hedgehog
مادربزرگش گفته بود کرم پیله‌ساز می‌رود توی شفیره و بعد تغییر می‌کند. پوستش تغییر می‌کند، چشم‌هایش و همین‌طور دهانش. پاهایش محو می‌شود. هر تکه‌اش، حتی آگاهی‌اش به خودش هم خمیر می‌شود.
hedgehog
قشنگ‌ترین آبی‌ای که دیدم، با یه‌کمی موج نقره‌ای
hedgehog
«بعضی وقتا واقعیت... اِم‌م‌م... واقعیت کج می‌شه. مثل نور.»
hedgehog
آیا عشق هم قطب‌نما بود؟
hedgehog
او بهتر از هر کسی می‌دانست که اندوه چقدر می‌تواند خطرناک باشد، مخصوصاً وقتی دست آدم‌های اشتباهی بیفتد.
hedgehog
«اون بی‌نظیره. همه‌چی رو قشنگ می‌کنه. حتی منو با این‌همه زشتی. می‌دونی وقتی بچه بودیم من دوستش داشتم، ولی خجالتی بودم. اونم رفت توی گروه خواهران ستاره. بعدش هم من این‌شکلی شدم و رفتم سراغ تنهایی و گوشه‌گیری.»
hedgehog
بوی عشق به مشامش رسید. بوی عشق خیلی زیاد. حتی قبل از اینکه مرد کیفش را باز کند آن بو می‌آمد. زان با خودش فکر کرد: یکی اینو واسه‌ش درست کرده. یکی که این پسرو خیلی دوست داره. چه آدم خوشبختی.
hedgehog
در خوب کردن حال آدم‌ها خیلی مهارت داشت. پانصد سال این کار را انجام داده بود. آرام کردن اندوه دیگران. شنیدن غم‌ها و کم کردن دردها.
hedgehog
همه‌چیزِ آن خانه روشن بود. با اینکه تمام شهر در مه فرو رفته بود، خانهٔ آن‌ها کاملاً روشن و پر از نور بود. نور خورشید از پنجره‌ها می‌تابید توُ. تمام سطوح نورانی بود. حتی اتاین مثل یک ستارهٔ بزرگ می‌درخشید.
hedgehog

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰
۵۰%
تومان