بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری که ماه را نوشید | صفحه ۱۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختری که ماه را نوشید

بریده‌هایی از کتاب دختری که ماه را نوشید

۴٫۳
(۹۲۸)
آبی و نقره‌ای. نقره‌ای، آبی.
یـ★ـونا
حافظه چیزی بود لغزنده؛
یـ★ـونا
مثل یک ماهِ صورتی.
یـ★ـونا
یک آبشار بود پر از صدا.
یـ★ـونا
«لونا. اسمت رو می‌ذارم لونا. منم می‌شم مامان‌بزرگت. با هم یه خونواده می‌شیم.»
یـ★ـونا
تو همیشه دیوونه بودی.
یـ★ـونا
کرد: آبی و نقره‌ای و نقره‌ای و آبی. ولی نمی‌دانست چرا. نور ماه خوشمزه بود. آن را کف دستش جمع می‌کرد و می‌نوشید و می‌نوشید. وقتی شروع به این کار کرد، دیگر نمی‌توانست از آن دست بکشد. با هر قلپ مسیر برایش آشکارتر می‌شد. نور سبز گل‌سنگی. مادربزرگش بود. آن پرها. آن‌ها به مادربزرگش وصل بودند.
یـ★ـونا
قدم، قدم، قدم. پرش، پرش، پرش. آبی، آبی، آبی. یک لایه نقره‌ای.
یـ★ـونا
مرد داد زد: «چشمام!» لونا فریاد کشید: «گونه‌م!» زنی که لونا او را نمی‌شناخت ناله کرد: «پوتین‌هام!» کلاغ جیغ کشید: «قار!» یعنی: دخترم! از دخترم دور شید. لونا نفس‌زنان گفت: «پرنده‌ها!»
یـ★ـونا
«تو بزرگ‌ترین قلب رو داری. همون‌طوری که همیشه داشتی.
یـ★ـونا
بعضی وقت‌ها چیزهای شکسته می‌توانند ترمیم شوند. لونا دست مادرش را گرفت و امیدوار بود.
یـ★ـونا
بعضی وقتا حتی خاطره‌ها ذهن خودشون رو دارن.
یـ★ـونا
دانش همیشه از مغز نمی‌آد. بدنت، قلبت و هدفت هم هستن.
یـ★ـونا
وزن چیزهایی که از آن‌ها حرفی نمی‌زدند؛ بیشتر از آن‌هایی شد که حرفش را می‌زدند. هر راز، هر چیز ناگفته، گِرد و سخت و سنگین و سرد، مثل تکه‌سنگی به گردن مادربزرگ و دختر آویزان بود.
Comet_2003
«شاعر می‌گه بی‌صبری مال موجوداتِ کوچیکه. مال کَک و قورباغه و کرمِ میوه. عزیز دلم، تو خیلی خیلی از کرمِ میوه بزرگ‌تری.»
Comet_2003
یک داستان هم می‌تواند راست باشد و هم دروغ. داستان‌ها می‌توانند واقعیت را وارونه کنند یا بچرخانند. کنترل کردن داستان‌ها قدرت است و چه کسی از این قدرت بهره می‌برد؟
Comet_2003
چیزی که نباید اجازهٔ اتفاق افتادنش را می‌دادند، نظر دادن مردم بود. نظر داشتن و نظر دادن در نهایت خطرناک‌ترین اتفاق بود.
zok
وزن چیزهایی که از آن‌ها حرفی نمی‌زدند؛ بیشتر از آن‌هایی شد که حرفش را می‌زدند. هر راز، هر چیز ناگفته، گِرد و سخت و سنگین و سرد، مثل تکه‌سنگی به گردن مادربزرگ و دختر آویزان بود. کمرشان از سنگینی رازها خم شده بود.
zhr.frh
حافظه چیزی بود لغزنده؛ مثل خزه روی یک سطح لیز، و خیلی راحت می‌توانست تعادل کسی را به هم بزند و زمین بیندازدش.
miracle
و ذره‌ها و تکه‌های جادو را در فاصلهٔ بین دو دنیا پیدا می‌کرد و آن‌ها را می‌قاپید. زن دیوانه هدفی داشت
zok

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰
۵۰%
تومان