تنهایی افسردگی بیشتری در پی دارد.
n re
گاه بر رویدادها سرپوش میگذاریم و از رویارویی با آنها میترسیم، پس در پیِ راهی برای پنهان شدن هستیم.
n re
زندگی پیچ و خم زیاد داره.»
n re
«زندگیم بخش بندی شده.»
- «واقعاً یا فقط حرفش رُ میزنی؟»
- «نه، عملی میکنم. زندگیم بخشهای گوناگونی داره. اینجوری کلافه نمیشم. سعی میکنم سختیهام رُ برای مدت کوتاهی فراموش کنم.»
n re
پیدا کردن قاتل برای خونوادۀ قربانی مثِ فویلِ آلومینیمیِ مچالهشدهست، اگه بخوای صافش کنی مثِ اول نمیشه، واسه همین دردی از اونا دوا نمیکنه و یه جورایی نمک پاشیدن به زخمشونه.»
n re
«منم دوسِت دارم. بیشتر از هر چیزی توی دنیا، برای همیشه.»
n re
گفتم: «چه علیخواجه چه خواجهعلی،
n re
بعضی پدر و مادرا هر کاری میکنن تا از بچههاشون پشتیبانی کنن
n re
«نمیخوام گریه کنم، الان نمیخوام.»
n re
آنانی که گمان میکنند انسان وحشی نیست سخت در اشتباهاند. کافی است آدم گرسنه باشد. آنانی که دارند و ناگزیر نیستند با کشتن دیگران شکم خود را سیر کنند، لباسهای شیک میپوشند و خود را از دیگران بالاتر میبینند، اما تا با مشکل روبهرو شوند، همهچیز را فراموش میکنند و درگیر ددمنشیهای ناشی از گرسنگی میشوند.
انسان مانند حیوان، برای بقا دست به کارهای زشت میزند.
n re
انسان حتی میتواند با این شرایط ترسناک خو بگیرد. رنج بردن نیز چون آرامش، میتواند عادی شود.
n re
انسان با محیط زندگی خویش خو میگیرد.
n re
به نظر من، همه رازهای سربهمُهر دارند
n re
از زمانیکه میشناختمش، باشکوه بود، میخواستم به او بگویم؛ بگویم بسیار غمگین است، هنوز زیبا و دلرباست و خیلیها عاشقش هستند، اما میترسیدم گستاخانه باشد.
n re
زندگی فصلهایی گوناگون دارد که باید پشت سر گذاشت.
n re
مرگ مرگ است، ته خط و فرجام است نه چیز دیگر. تابوت باشکوه و گورستان زیبایی چون اینجا، چیزی را عوض نمیکند.
n re
پرسید: «حالش چطوره؟»
با اینکه خانوادهها میدانند حال بیمارشان چگونه است ولی باز میپرسند.
n re
پرسید: «حالش چطوره؟»
با اینکه خانوادهها میدانند حال بیمارشان چگونه است ولی باز میپرسند.
n re
انسان با گذشت زمان تسلیم روزگار میشود و خود را سرگرم میکند.
n re