بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حرکت در سکون | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب حرکت در سکون اثر رایان هالیدی

بریده‌هایی از کتاب حرکت در سکون

انتشارات:انتشارات خوب
امتیاز:
۴.۰از ۹ رأی
۴٫۰
(۹)
آبراموویچ دربارهٔ پرفورمنسش می‌گوید: «مردم متوجه نیستند که سخت‌ترین کار ممکن این است که هیچ کاری نکنید. این کار حضور بی‌قیدوشرط شما را می‌طلبد. هیچ‌چیزی وجود ندارد که پشت آن پنهان شوید، فقط و فقط خودتان هستید.» باید با تمام وجود در لحظه حاضر باشیم. نمی‌توان آن را «هیچ» تلقی کرد، احتمالاً سخت‌ترین کار دنیاست.
☆Nostalgia☆
مارتین لوتر کینگ جونیور می‌گفت جنگ داخلی شدیدی درون هر فرد می‌خروشد ـ جنگی بین تمایلات خوب و بدمان، بین آرزوها و اصولمان، بین آنچه می‌توانیم باشیم و دشواری‌های رسیدن به آن. در آن جنگ و در آن نبردها، آرامش آن رودخانه و خط‌آهن است که همه‌چیز به آن بستگی دارد. آرامش کلیدِ... درست فکر کردن دیدن تمام ابعاد پدیده‌ها گرفتن تصمیمات دشوار مدیریت احساسات شناسایی اهداف درست کنترل شرایط پرفشار حفظ روابط ایجاد عادات خوب برتری جسمی احساس موفقیت به دست آوردن لحظات شادی و خنده است. درواقع، آرامش راه‌حل همه‌چیز است.
☆Nostalgia☆
پولتان را برای خرید تنهایی و سردرد و اضطراب موقعیت دور نریزید.
amin azadi
در خاموشی، حتی برای زمانی کوتاه، سرانجام می‌توانیم بشنویم که دنیا در تلاش است به ما چه بگوید. یا چیزی را که خودمان سعی داشتیم به خود بگوییم.
Sav
آرامشی در آینده وجود ندارد. تنها این لحظه است که حقیقت دارد.
Sav
از نگاه ارسطو، فضیلت نه چیزی صرفاً محدود به روح، بلکه رویهٔ زندگی‌مان است. همان کارهایی که می‌کنیم. او آن را شکوفایی انسان می‌خواند. کسی که تصمیمات خودخواهانه می‌گیرد یا برخلاف وجدانش عمل می‌کند هیچ‌گاه آرام نخواهد بود. کسی که دست روی دست می‌گذارد و رنج و سختی دیگران را تماشا می‌کند هیچ‌وقت حس خوب یا رضایت نخواهد کرد؛ ولو دستاوردهای بی‌شمار و آوازه و شهرتی خیره‌کننده داشته باشد. کسی که مرتباً خوبی می‌کند، احساس خوبی هم خواهد داشت. کسی که در اجتماع خودش همکاری دارد، احساس می‌کند بخشی از یک کالبد است. کسی که از جسمش به‌خوبی برای کار داوطلبانه، حفاظت، خدمت، یا پشتیبانی از کسی استفاده می‌کند دیگر نیاز ندارد مثل شهربازی با آن رفتار کند تا به هیجان برسد.
☆Nostalgia☆
در آخرین رمان کامو، سقوط، راوی داستان، کلمنس، تنها در خیابانی در آمستردام قدم می‌زند که صدایی شبیه افتادن زنی به درون آب می‌شنود. کاملاً اطمینان ندارد که چه شنیده است، اما بیشتر به‌خاطر سرمستی شبی به‌یادماندنی با معشوقه‌اش است که نمی‌خواهد چیزی مزاحم حال خوبش شود و به مسیرش ادامه می‌دهد. کلمنس که در جامعه‌اش وکیلی محترم شناخته می‌شود، روز بعد به زندگی عادی خود بازمی‌گردد و سعی می‌کند آن صدا را به فراموشی بسپارد. او مثل همیشه به وکالت و سرگرم کردن دوستانش با بحث‌های سیاسی قانع‌کننده ادامه می‌دهد. اما کم‌کم احساس می‌کند چیزی درست نیست. یک روز پس از حضوری موفق در دادگاه برای دفاع از موکلی نابینا، احساس می‌کند گروهی غریبه که نمی‌توانست دقیق پیدایشان کند، دارند او را به سخره می‌گیرند و قهقهه می‌زنند. کمی بعد، سر تقاطعی به موتورسواری بی‌حرکت نزدیک می‌شود که ناگهان به او توهین و بعد حمله می‌کند. این برخوردها به هم مرتبط نبودند اما به تضعیف تصوراتی دامن می‌زنند که مدت‌ها دربارهٔ خود داشته.
☆Nostalgia☆
باید آن‌قدر آرام باشید تا بتوانید دریابید قضیه از چه قرار است. باید بگذارید گل‌ولای ته‌نشین شود. وقتی مدام در حال سفر از نقطه‌ای به نقطهٔ دیگر هستید، وقتی برنامه‌تان را با هر فعالیتی که به ذهنتان می‌آید پر می‌کنید تا حتی فکر لحظه‌ای تنهایی با افکارتان به ذهنتان خطور نکند، این اتفاق نمی‌تواند بیفتد. منگزی در قرن چهارم پیش از میلاد دراین‌باره صحبت کرده است که سلوک نزدیک است اما مردم در دوردست‌ها به دنبالش می‌روند. چند نسل بعد از او، مارکوس اورلیوس هم خاطرنشان کرد که لازم نیست «از همه‌چیز دور شویم.» فقط کافی است به درون خود بنگریم. او می‌گفت: «هیچ‌جایی آرامش‌بخش‌تر و بی‌مزاحمت‌تر از روح خودتان نیست.» دفعهٔ بعد که وسوسه شدیم فرار کنیم، که بزنیم به دل جاده یا خودمان را در کار و فعالیت غرق کنیم، باید به خود بیاییم. بلیت هواپیما نخرید، قدم بزنید. نشئه نکنید، دنبال خلوت و سکوت بروید. این کارها به‌مراتب رویکردهای آسان‌تر، دردسترس‌تر، و پایدارتری برای رسیدن به آرامشی هستند که با آن متولد شدیم.
☆Nostalgia☆
آلکساندر سولژنیتسین در سخنرانی فارغ‌التحصیلی دانشجویان هاروارد در سال ۱۹۷۸ از دنیای مدرنی حرف زد که در آن نوعی «آگاهی انسان‌باورانهٔ بی‌دین و بی‌روح‌شده» به تمام کشورها، چه سرمایه‌داری و چه کمونیستی، نفوذ کرده است. از دید چنین آگاهی‌ای، انسان سنگ‌ِ محک قضاوت تمام چیزهای روی زمین است. همان انسان ناقصی که هیچ‌وقت از غرور، خویش‌کامی، حسادت، خودبینی، و ده‌ها عیب دیگر بری نیست. ما در حال تجربهٔ پیامدهایی هستیم ماحصل اشتباهاتی که در آغاز مسیر دیده نشده بودند. در مسیر رنسانس تا حال حاضر، تجربه‌های بسیاری اندوخته‌ایم اما مفهوم موجودیتی کامل و برتر را از یاد برده‌ایم؛ موجودی که هوس‌ها و بی‌مسئولیتی‌هایمان را مهار می‌کرد. به اصلاحات سیاسی و اجتماعی امید زیادی بستیم و تنها با این حقیقت روبه‌رو شدیم که از باارزش‌ترین داشته‌مان، یعنی زندگی معنوی، محروم شده‌ایم.
☆Nostalgia☆
چگونه کاستی‌های کوچک و بزرگ دوران کودکی‌مان به رفتارهایی آزاردهنده و خطرناک در بزرگسالی تبدیل می‌شوند و چقدر این پدیده شایع است. چون در خانواده‌ای نه‌چندان پولدار به دنیا آمدیم، چون آن‌قدر خوشگل نبودیم، زیاد بااستعداد نبودیم، به اندازهٔ بقیهٔ بچه‌های کلاس به ما توجه نمی‌شد، یا شاید چون باید عینک می‌گذاشتیم، زیاد مریض می‌شدیم، پولمان به لباس‌های دست‌وحسابی نمی‌رسید و به‌خاطر کلی چون‌های دیگر است که عقده در وجودمان نهادینه شده است.
☆Nostalgia☆

حجم

۲۳۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۳۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۲۹,۵۰۰
۵۰%
تومان