بوداییها باور داشتند که خشم نوعی ببر در درونمان است که پنجههایش از داخل بدن میزبانش را پاره میکند
amin azadi
درست مثل شغل خیلی از ما، این شلوغی برای حرفهٔ لئوناردو لازم بود.
به همین خاطر ایجاد این لحظات خلوتگزینی بیشازپیش برایمان ضروری میشود. میتوان از همان روشی که اویگن هریگل به بوداییها نسبت داده برای خود لحظات خلوت پیدا کنیم: «در جاهای دورافتاده و ساکت به دنبالش نمیروند؛ خلوت را از درون خود میسازند و هرجا که باشند آن را دور خود میکشند چون شیفتهاش هستند.»
میثم
قدم دوم درواقع هیچ ربطی به خدا ندارد. دربارهٔ تسلیم است. دربارهٔ ایمان.
به یاد داشته باشید که تنها راه غلبه بر نفس خودکامه ـ همان نیرویی که آوا کنزو باور داشت نهتنها معتادها بلکه همه را از به هدف زدن تیرهایشان بازمیدارد ـ رها کردن است، رها کردن در سطحی عمیق و روحی.
اعتیاد بدون شک بیماری زیستی است، اما از دیدی تجربیتر اعتیاد روند شیفتگی به خود و برتر دانستن هوسها و افکار خود هم است. درنتیجه، اقرار به واقعیت وجود چیزی والاتر از خود برای معتاد دستاوردی مهم است؛ این مفهوم را میرساند که معتاد بالاخره فهمیده که مقام خدایی ندارد، همهچیز در کنترل او نیست و هیچوقت هم نبوده است. درواقع باید گفت نهفقط معتاد، که هیچکداممان در چنین جایگاهی نیستیم.
میثم