بریدههایی از کتاب حرکت در سکون
۴٫۰
(۹)
وظیفهٔ ما این نیست که «بیپروا» عمل کنیم یا به اولین فکری که به ذهنمان خطور کرد دودستی بچسبیم. نه، باید به قدری قوی باشیم که در برابر افکاری که بیش از حد شستهرفته و موجهاند و به همین دلیل تقریباً همیشه اشتباه از آب درمیآیند مقاومت کنیم. زیرا اگر رهبر نتواند تأمل کند و درک روشنی از کلیت ماجرا به دست آورد، چه کسی این کار را خواهد کرد؟ اگر رهبر همهٔ جوانب را تا انتهای مسیر نمیسنجد، که میسنجد؟
Dexter
آرامش است که به تیرِ کماندار هدف میدهد. الهامبخش ایدههای جدید است. دورنما را عمیقتر و پیوندها را روشن میکند. توپ را برایمان آهسته میکند تا بتوانیم به آن ضربه بزنیم. بصیرتی پدید میآورد و سبب میشود در برابر تمایلات عامیانه بایستیم و برای شگفتی و قدردانی جا باز میکند. آرامش به ما امکان پشتکار و موفقیت میدهد. کلیدی است که قفل فراست نبوغ را میگشاید و به ما مردم عادی اجازهٔ فهم آن را میدهد.
Dexter
وقتی هیچ صدایی به شما نرسد، وقتی هیچ کلامی ـ چه تملق و چه تهدید ـ یا حتی صدای وزوز بیمعنی حشرهای در اطرافتان آرامشتان را بههم نزند، آنگاه است که به آرامش درونی رسیدهاید.
Dexter
هرکس به قدری عمیق تمرکز کرده باشد که جرقهای از الهام یا بینش در ذهنش بیاید، آرامش را میشناسد. هرکس برای چیزی تمام تلاشش را کرده باشد و از اتمام آن و دانستن اینکه چیزی به پایان کار نمانده احساس غرور کرده باشد، میداند آرامش چیست. هرکس روبهروی نگاه جمعیت قدم برداشته و تمام تمرینهایش را در یک اجرا به روی صحنه آورده آرامش را، حتی اگر این آرامش در حین حرکت باشد. هرکس آن فرد خاص و دانا را که در چند ثانیه مشکلی که ما را ماهها عذاب میداده حل میکند میشناسد، میداند آرامش چیست. هرکس که در شبی برفی بهتنهایی قدم زده و نور کمجانِ تابیده بر برف را دیده و با حس رضایت از زندگی گرم شده، از آرامش خبر دارد.
Dexter
او دفترچهٔ خاطرات را «سلاحی برای جدال ذهنی» میخواند. راهی برای تمرین فلسفه و پاکسازی ذهن از پریشانی و حماقت و فائق آمدن بر مشکلات. راهی برای خاموشی قیلوقال ذهن. برای آمادگی برای روز پیشِرو. برای تأمل پیرامون روزی که گذشت. از دیدگاههایی که شنیدهاید یادداشت بردارید. وقت بگذارید تا جریان حکمت را از سرانگشتانتان بر صفحات احساس کنید.
بهترین دفترچههای خاطرات از این دست هستند. برای خواننده نوشته نشدهاند. مخاطبشان خود نویسنده هستند. برای آرام کردن ذهن. برای کنار آمدن با خود.
خاطرهنویسی راهی است برای طرح پرسشهای دشوار: در کجای مسیر خود قرار دارم؟ امروز میتوانم چه گام کوچکی در راستای هدفی بزرگ بردارم؟ چرا اینقدر درگیر این موضوع هستم؟ اینجا و اکنون برای چه موهبتهایی میتوانم شکرگزار باشم؟ چرا اینقدر تقلا میکنم تا دیگران را راضی نگاه دارم؟ چه انتخاب سختتری هست که از آن طفره میروم؟ من بر ترسهایم چیرهام یا آنها بر من؟ دشواریها و مشکلات امروز چه شخصیتی از من نشان خواهند داد؟
میثم
زمانی که برای سخنرانی پشت تریبون میایستیم، ذهنمان بهجای انجام دادن عمل موردنظر روی این متمرکز میشود که دیگران چه فکری دربارهمان دارند. چطور ممکن است که این امر بر عملکرد ما تأثیری نگذارد؟ وقتی با مشکلی بحرانی دستوپنجه نرم میکنیم، ذهنمان درگیر چرخهٔ افکاری تکراری میشود؛ افکاری از این قبیل: چقدر این موقعیت غیرمنصفانه است، چقدر احمقانه است که این اتفاق مدام تکرار میشود و اینکه نباید این جریان ادامه پیدا کند. چرا درست موقعی که به انرژیهای احساسی و ذهنی ضروری وجودمان نیاز داریم، هدرشان میدهیم؟
حتی در حین بعدازظهری آرام که در خانه استراحت میکنیم، فقط برای خود نقشه میکشیم. اگر منظرهٔ غروب آفتاب زیبایی روبهرویمان باشد، بهجای آنکه از لحظه لذت ببریم شروع میکنیم به عکاسی.
ما در لحظه حاضر نیستیم... و به همین خاطر خیلی فرصتها را در زندگی از دست میدهیم. نمیتوانیم به بهترین نحو عمل کنیم. پیشِرویمان را نمیبینیم.
☆Nostalgia☆
پیشرفت علم و تکنولوژی ضروری است اما برای بسیار از ما در دنیای مدرن این پیشرفت به قیمت از دست دادن قابلیت شگفتزده شدن و اقرار به وجود نیروهای خارج از درکمان تمام شده است.
مها؛ فرزند ماه
هرکس آن فرد خاص و دانا را که در چند ثانیه مشکلی که ما را ماهها عذاب میداده حل میکند میشناسد، میداند آرامش چیست.
مها؛ فرزند ماه
نیکسون در دوران ریاستجمهوریاش چیزی حدود پانصد فیلم دید. میدانیم برای گریز از چه تاریکیای دست به این کار میزد. دربارهٔ تایگر وودز هم اصلاً بیچونوچرا میدانیم که اعتیادهای گذشتهاش از میل به فرار از درد و رنجهای دوران کودکیاش نشئت گرفته بودند. اما هربار که بهجای درددل با همسرش (یا پدرش تا وقتی زنده بود) سوار هواپیمایی به سمت لاسوگاس میشد، درواقع داشت برای آیندهاش درد و رنج بیشتری میخرید. هر بار که جان فانته بهجای ماشین تحریرش سراغ زمین گلف میرفت یا عوض خانه راهش را به سمت نوشخواری کج میکرد، شاید احساس گریزی موقت داشت اما برای آن هزینهای بسیار هنگفت میپرداخت.
☆Nostalgia☆
بعضی از ما مثل ریچارد سوم هستیم. باور داریم که عیب و نقصمان به ما حق میدهند خودخواه یا بداخلاق یا بلندپروازی سیریناپذیر باشیم. بنا به توضیح فروید: «همه به دنبال غرامت برای زخمهایی هستیم که در کودکی به نارسیسیسممان وارد آورده شده است.» فکر میکنیم چون به ما بدی شده یا از چیزی محروم شدیم، بقیه به ما بدهکارند.
☆Nostalgia☆
حجم
۲۳۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۳۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان